آقا سلام، دختری از نسل سوّمم
آقا سلام، دختری از نسل سوّمم
سر تا به پای، هق هق و قدری تبسمم
شعرم دخیل بسته به تالار آینه
همسایه با طواف پریشان مردمم
گفتی تمام رویش باران نصیب من
گفتی که خاک باشم و حالا تیمّمم
آب از سرم گذشته که مثل ستاره ها
مابین آسمان و زمین، کاملاً گمم
در کوچه های نیمه شب آواز می شوم
تا نبض شهر پر شود از هر ترنّمم
مادر سری کشید به احساس شعر و گفت
وقتی تو سومی، من دیوانه چندمم
ارثش به من رسیده که چون موج سرکشم
حس می کنم شبیه خودش در تلاطمم
وقتی همه به فکر شفایند و من جنون
پس هی جنون به من بده آقای هشتمم
با عرض معذرت به بزرگی قبول کن
از مادری کبوتر و از من که گندمم
پریسا مقصودی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان