چشمه ی تسنیم
این بارگاه کیست که بر آستانهاش
جبریل شد کبوتر و خورشید دانهاش
فوج فرشته میپرد از قبهی زرش
موج ستاره میچکد از آستانهاش
از رفعت دریچهی این ایزدیرواق
مرغ خیال پر نگشاید ز لانهاش
گل روزی شکسته نوازی نگر که دل
از هر دری که رانده شد، اینجاست خانهاش
این باغ، آب چشمهی تسنیم خورده است
بوی بهشت میشنوم از جوانهاش
هم رحمت رسول نهان در ترنّمش
هم بهجت بتول عیان از ترانهاش
هر بامداد طوق حریم طواف را
دوری زد و گرفت چو جان در میانهاش
این مشهد مقدس سلطان دین، رضاست
جایی که خادم است زمین و زمانهاش
افتاده روی خاک، فلک از ادب مگر
بنوازد از کرم به سر تازیانهاش
لرزنده است پشت زمان را حدیث او
پر کرده است گوش جهان را فسانهاش
روح مسیح، بارقهای از تبسّمش
شمع کلیم، صاعقهای از زبانهاش
نایاب گوهری که ز دریای فیض غیب
دست خدا سپرد به کنج کرانهاش
پروردهی طراوت جوبار جنّت است
این گلبنی که داد محبّت نشانهاش
مستان کوچهباغ ولایت کنند یاد
هر نیمهشب به زمزمهی عاشقانهاش
گفتم مگر که طرح نوینی درافکنم
در این غزل به معجزهی جاودانهاش
امّا کلام، قطرهی اشکی شد و چکید
تا ره دهند بر در او بیبهانهاش
خسرو احتشامی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان