تبیان، دستیار زندگی
خدا هم به بنده ای که مالک هیچ چیز نیست ، در عین حال احترام می گذارد و می گوید من رایگان به تو چیزی را نمی دهم که احساس حقارت کنی ، با تو معامله می کنم وآنچه را که داری می خرم و در عوض بهشت را به تو می دهم . گاهی نیز در کلامش تعبیر به قرض می کند و می فرمای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تنها ربایی که حلال است !

ربا

مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ

می دانیم که از ارکان معامله و داد و ستد پنج چیز است: دو رکن اساسی آن فروشنده و خریدار و رکن بعدی ؛ کالایی که در معرض فروش است (متاع) ، قیمتی که خریدار به فروشنده می پردازد (ثمن) و سندی که برای تحکیم معامله تنظیم می شود .

در معامله و تجارت با خدا ؛ فروشنده انسان مؤمن وخریدار خدا است . متاعی که فروشنده می دهد جان ومال است . بهایی که خدا می پردازد بهشت جاودان و سند معامله نیز قرآن کریم است .

فرق معامله ی دنیایی با معامله ی با خدا

از شرایط اساسی برای تحقق  معامله در دنیا این است که فروشنده باید مالک متاعی که می فروشد ، باشد واگر مالک نباشد ، معامله محقق نمی شود ! شرط دیگر این است که خریدار باید به آن کالا نیاز داشته باشد تا به سراغ آن برود وآن را خریداری کند . شرط بعدی تعادل میان کالا و بهایی است که در عوض آن داده می شود ، هیچ گاه در ازای کالایی که ارزش 10 تومان را دارد ، 100تومان داده نمی شود .

اما در معامله ی خدا با انسان هیچ یک از شرایط فوق وجود ندارد ؛ چرا که فروشنده (انسان) صاحب کالایی که می دهد نیست ، زیرا هر چه دارد از وجود خداوند است . پس او مالک چیزی که به خدا می فروشد نیست . از طرفی خریدار نیز که خداوند است به کالایی که انسان می دهد نیازی ندارد چرا که او غنیّ مطلق است . دیگر اینکه بین کالا و بهای آن تعادلی برقرار نیست . زیرا که جان انسان در معرض فنا و نابودی است ودیر یا زود پوسیده و نابود می شود ، اما بهایی که خدا در عوض این کالای نابود شدنی می دهد ، حیات و سعادت ابدی است که قابل مقایسه نیست . بنابراین هیچ شرطی از شروط معامله دراینجا وجود ندارد !

پس معلوم می شود که بین بنده و خدا معامله به آن مفهومی که در ذهن ها است ، وجود ندارد ، بلکه حساب و صحبت لطف و عنایت خدا است .

خداوند برای آنکه حرمت و آبروی بنده اش حفظ شود می گوید : در عوض بهشتی که می خواهم بدهم ، تو نیزمال وجانت را به من بفروش .

بزرگی تعبیر زیبایی داشت ؛ می گفت :همان طور که گاهی ما می خواهیم به کسی کمکی  بکنیم و طدقه ای بدهیم ، اما از طرفی احتمال می دهیم که اگر بفهمد صدقه است ، احساس حقارت می کند ؛ بنابراین می گوییم ، این هدیه یا قرض است . این برای آن است که آبرویش حفظ شود .خدا هم به بنده ای که مالک هیچ چیز نیست ، در عین حال احترام می گذارد و می گوید من رایگان به تو چیزی را نمی دهم که احساس حقارت کنی ، با تو معامله می کنم وآنچه را که داری می خرم و در عوض بهشت را به تو می دهم . گاهی نیز در کلامش تعبیر به قرض می کند و می فرماید : " کیست که به من قرض بدهد . "1

امام صادق علیه السلام : هركس گرفتاری مؤمنی را كه در سختی افتاده رفع كند، خدا حوائج دنیا و آخرتش را آسان كند

در تنها جایی که ربا اشکالی ندارد و حتی توصیه نیز شده است ، در معامله ی با خدا است .او می گوید : به من قرض بدهید ، چندین برابر برمی گردانم . " مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ. "2 ، گاه تعبیر به تجارت می کند و می گوید : " با من تجارت و داد و ستد کنید ."3

انفاق

امام صادق علیه السلام : هر كس گرفتاری مؤمنی را كه در سختی افتاده رفع كند، خدا حوائج دنیا و آخرتش را آسان كند.4

آورده اند كه مردی پارسا ، از نیك مردان روزگار ، روزی تنها پول موجود در خانه را برداشت و به بازار رفت تا خوراك بخرد . دو مرد را دید با هم گلاویز شده اند و مشغول دعوا و جدال و خصومت هستند . به آنها گفت : جدال و دعوای شما برای چیست ؟ گفتند : بخاطر مقداری پول ! مرد پارسا پول خود را كه اتفاقاً به اندازه مقدار مورد نزاع بود به ایشان بخشید و بین آنها آشتی برقرار كرد . سپس رو به خانه شد و قصه را برای همسرش تعریف كرد .

همسر گفت : خوب كردی ، درست كردی ، ثواب كردی ! سپس در همه خانه گشت تا چیزی برای فروش پیدا كند . ریسمانی در خانه بود آن را به مرد، داد تا آن را بفروشد و غذایی تهیه كند . آن مرد ریسمان را به بازار برد اما هیچ كس آنرا نخرید . هنگام برگشت به خانه مردی را دید كه مـــاهی می فروشد و كسی ماهی او را نمی خرد . گفت : ای دوست ! ماهی تو را كسی نمی خرد و ریسمـــان من را هم !‏ چطور می بینی كه با یكدیگر معامله ای انجام دهیم ؟ مرد ماهی فروش قبول كرد. ریسمان به مرد داد و ماهی را گرفت و به سمت خانه روان شد . چون شكم ماهی را شكافتند مروارید بزرگ و پر بهائی از آن بیرون آمد ! مروارید را به بازار بردند و آنرا به صدها هزار درهم فروختند !  و از بركت آن مال زندگی توأم با خداپرستی و فروتنی و نیكوكاری می گذراندند . روزی سائلی بر در خانه ی آنها آمد و گفت : مردی درمانده و فقیرم ، همسر و فرزندانی نزار و پریشـان دارم با من مدارا و مهربانی كنید . زن به مردش نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم تا خداوند به ما نعمت داد و آســـانی و آسایش بخشید . شكر آن است كه این نعمت موجود را با این فقیر تقسیم كنیم . پس آن را دو بخش كردند و یكی را به فقیر دادند . فقیر مال را گرفت و كمی دور شد . ســـپس برگشت و گفت : من فقیر نیستم ! من فرستاده ی خدا هستم به سمت شما ! خداوند شما را آزمایش كـــــرد . در وفـور نعمت شكر كردید و در پریشانی صبر نمودید . پس در دنیا شما را بی نیاز كرد و در آخــــرت چیزی را می بینید كه هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر كسی هم نگذشته باشد ... ! 5

معامله ای که به راحت ترین شکل می توانیم سود خوب و زیاد کسب کنیم و ضرری هم در آن وجود ندارد ، تنها معامله ی با خدا است . فرصت را از دست ندهیم و به فکر تجارت و معامله ی سود آور باشیم .

زهرا اجلال – گروه دین و اندیشه تبیان


1- بقره /245

2- حدید /11

3- صف /10

4- کافی /ج3

5- میبدی / کشف الاسرار