تبیان، دستیار زندگی
این شخصیت بزرگ تاریخی هیچگاه چشم بر وضعیت عینی و ملموس حیات دوران خود نبسته بود و ضمن توصیف شرایط زیست زمانه خود، نگاه و نگرشی انتقادی هم پیشه كرده است. ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حافظ: نقد قدرت در عرصه آیین و سیاست

حافظ

«حافظ»، افزون بر آنكه در كسوت شاعری، جلوه یی ممتاز و ظهوری تام دارد، در هیأت یك میراث دار سترگ فرهنگ ایرانی نیز خوش درخشیده است. این شخصیت بزرگ تاریخی هیچگاه چشم بر وضعیت عینی و ملموس حیات دوران خود نبسته بود و ضمن توصیف شرایط زیست زمانه خود، نگاه و نگرشی انتقادی هم پیشه كرده است. بر همین اساس همه اندیشه وران و فرهنگ شناسان، حافظ را یك منتقد اجتماعی نیز دانسته اند. مطلب حاضر می كوشد شاخص های تفكر انتقادی رابا تكیه بر دستاوردها و شعارهای اصلاح طلبانه امروز به كاوش و بررسی بگیرد. اگرچه در مقام نظر، قرینه سازی ها و شبیه سازی ها همواره در معرض ظن و تردید بوده اند اما با وجود این نكته، نمی توان از شباهتهای موجود میان دل نگرانیهای حافظ و شعارهای اصلاح طلبانه امروزین دیده بردوخت.

حافظ اصلاح طلب

در گفتمان جنبش جامعه مدنی ایران واژه «اصلاح طلبی» بیش از هر اصطلاح دیگری آشنا و ملموس است. به عقیده راقم این سطور، حافظ در صف مقدم اصلاح طلبان عصر خود جای داشته است. رویكردهای اصلاح طلبی در زمان حافظ و روزگار ما، كم و بیش از خصلتهای یكسانی برخوردار است:

الف ـ تقدس زدایی از قدرت زمینی به شیوه انتقاد از ناترازمندی های عملكرد حاكمیت.

ب ـ تغییر وضع موجود به سمت وضع مطلوب از طریق مسالمت آمیز.

برخلاف كسانی كه حافظ را اصولاً شاعری سیاسی نمی دانند و او را تا حد قدیسین به عرش اعلی می برند، نگارنده به ابرام معتقد است كه حافظ شاعری اجتماعی، سیاسی و منتقدی اصلاح طلب و مسالمت جوست:

یك حرف صوفیانه بگویم اجازتست؟

ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

البته بدیهی است كه اندیشه سیاسی نهفته در شعر حافظ با متروگز اندیشه سیاسی شاعران امروزی ـ امثال پاز، نرودا، لوركا، حكمت، نیما و شاملو ـ قابل قیاس نیست. كمااینكه مقایسه زمانه او نیز با روزگار ما، قیاس مع الفارق است. با این حال در سیاسی ـ انتقادی بودن بسیاری از تك بیت های غزل حافظ كمترین تردیدی نمی توان روا داشت. این حافظ منتقد است كه از سازوكارهای اجتماعی عصر خود به ستوه آمده و حتی پای از دایره اصلاح طلبی مسالمت آمیز بیرون گذاشته و در قالب انقلابیون بی قرار فرورفته و گفته است:

عقاب جور گشاده ست بال بر همه شهر

كمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست

«طرح نو» ی كه حافظ از طریق سه راهكار: «گل افشانی»، «می در ساغر اندازی» و «سقف فلك شكافی» مطرح كرده است تفكری جز تغییر ساختاری وضع موجود به دنبال ندارد. تذكر پی در پی حافظ به شاهان آدمخوار قرون وسطایی، در خصوص اینكه عدالت پیشه كنند و از ستمكاری بپرهیزند، مفهومی جز توجه حافظ به نقد عملكرد حاكمیت استبدادی ندارد:

شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد

قدر یك ساعته عمری كه در او داد كند

به قدر و چهره هر آن كس كه شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

در كوی عشق شوكت شاهی نمی خرند

اقرار بندگی كن و اظهار چاكری

كه برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

كه به كوی می فروشان دو هزار جم به جامی

بسیار طبیعی است كه در غزلهای حافظ افول دوران خودكامگی و چرخش قدرت سیاسی، اینگونه مجال بروز بیابد:

رسید مژده كه ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

صبح امید كه بد معتكف پرده غیب

گو برون آی كه كار شب تار آخر شد

بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش

كه به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

شكر ایزد كه به اقبال كله گوشه گل

نخوت باد دی و شوكت خار آخر شد

آن همه ناز و تنعم كه خزان می فرمود

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

و براستی كدام غزل سرا توانسته است به سان حافظ، حوادث تلخ هجوم مغولان را، اینگونه با دریغ و درد فراوان به تیغ نقد بكشد:

از این سموم كه بر طرف بوستان بگذشت

عجب كه برگ گلی ماند و بوی یاسمنی

ببین در آینه جام نقش بندی غیب

كه كس به یاد ندارد چنین عجب فتنی

ز تندباد حوادث نمی توان دیدن

در این چمن كه گلی بوده است یا، سمنی

نكته حیرت انگیز اینجاست كه حافظ برای مقابله با یورش غارتگران خونریز تیموری، به دنبال تجهیز لشكر ویاركشی نمی رود. او برای حل بحران جنگ و خشونت و دفع بلایی كه مزاج دهر را تبه كرده است؛ از فكر حكیمان و رأی برهمنان مدد می جوید:

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ

كجاست فكر حكیمی و رأی برهمنی

چنان كه دانسته است حافظ به سه پادشاه دوران خود (شاه شیخ ابواسحق اینجو، شاه شجاع و شاه منصور مظفری) كم و بیش گرایش داشته و ایشان را حتی المقدور ـ و نه به اكراه ـ ستوده است. چرا حافظ به اقتدار شاه منصور می نازد و در دل و به زبان خواستار فزونی آن می شود، اما اقتدار مبارزالدین محمد را به سخره می گیرد و به بیان كنایی نابودی آن را آرزو می كند؟ پاسخ برای همه كسانی كه با روش سیاسی این دو پادشاه آشنا هستند، روشن است. مبارزالدین محمد با استفاده از اقتدار خود به قلع و قمع آزادیخواهان فارس پرداخته، اما شاه منصور درمقابل یورش سپاه متجاوز تیمور صف كشیده است. انتقاد حافظ از خودكامگی امیر مبارز و حتی شاه شجاع ـ آنگاه كه به شیوه پدر رفته است ـ بیانگر توجه شاعر به عملكرد حاكمیت سیاسی اجتماعی روزگار خود است. حافظ از طریق پایین كشیدن علم و كتل و بیرق اسلام كذایی شاه غازی عملاً به بررسی، نقد و تقدس زدایی از قدرت زمینی حاكم برخاسته است:

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار

بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد

اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیزست

به بانگ چنگ مخور می كه محتسب تیز است

دانی كه چنگ و عود چه تقریر می كنند

پنهان خورید باده كه تعزیر می كنند

ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز

مست است و در حق او كس این گمان ندارد

صحبت حكام ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید جو بو كه برآید

تقدس زدایی حافظ از حاكمیت ـ كه راهی جز اصلاح جامعه را پی نمی گیرد ـ از حوزه نقد قدرت سیاسی فراتر می رود و تمام حوزه های ناهنجار و ناترازمند جامعه را فرامی گیرد. در این راه حافظ به مفتی و فقیه و صوفی و شیخ و امام شهر و واعظ و پیر و غیره رحم نمی كند و مهمترین امتناع ساختی اصلاحات را ـ كه در روزگار او «ریا» بوده است ـ جراحی می كند:

ریا حلال شمارند و جام باده حرام

زهی طریقت و ملت زهی شریعت و كیش

می خور كه صد گناه ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی كه به روی و ریا كنند

برخورد جدی حافظ با این دار و دسته به یكی دو بیت خلاصه و محدود نمی شود و از بسامد متعدد و فراوانی انتقادهای شاعر نسبت به سازوكارهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ومذهبی عصر خود براحتی می توان دریافت كه نقد وضعیت موجود جامعه اولویت اصلی اندیشه حافظ بوده است ...

می خور! كه شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیك بنگری همه تزویر می كنند

به اعتبار آنچه كه گفته شد، اگر بپذیریم كه حافظ متفكری نواندیش، دینی و اصلاح طلب است و می كوشد جامعه را به سمت و سوی شكل و شمایلی مطلوب هدایت كند، جا دارد این سؤال پیش كشیده شود كه جامعه مطلوب حافظ در كجای اشعار او رخ نموده است.


نویسنده: محمد - قراگوزلو

منبع: روزنامه - ایران - تاریخ شمسی نشر 25/01/1380


تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان