تبیان، دستیار زندگی
که لقب سیدالشهدای عرب به‎ حق شایسته اوست. او که سید عربی بود و صفات اعراب به ‎خوبی در وجودش متبلور شده بود. صداقت و سخاوت و صفای عربی در او موج می‎زد. به ‎شدت متواضع بود به‎ طوری که وقتی در عکس‎‎های به ‎جا مانده از وی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سید الشهداء خوزستان

دفاع‎ مقدس در ایران تحولات ساختاری و فرهنگی بسیار عظیمی به‎ وجود آورد و ساختار‎های اجتماعی‎ای که به ‎شدت دچار گسل بود را به هم پیوند داد. به‎ عبارت دیگر، جنگ در ایران به‎ جای آن ‎که موجب تفرقه شود، باعث وحدت ملی شد و ساختار‎های تاریخی ایران که غالباً دارای گسل و فاصله بود را در یک‎ جا جمع کرد.

شهید علی هاشمی

همچنین ساختار‎های بالا و پایین جامعه را به هم نزدیک ساخت. یعنی در جبهه، بچه کارگر در کنار بچه پولدار می‎جنگید. در ایرانی که همیشه بین شهر و روستا اختلاف بود، حالا در جنگ هم از شهر آمده بودند هم از روستا. فاصله‎‎ها از بین رفته و همه با هم دوست و آشنا شدند. حتی شهر‎هایی که ممکن نبود در جای دیگر به هم بپیوندند، در جنگ پیوند خوردند. در لشکر‎هایی که محل‎ ‎های مشترک داشتند، مثلاً مسیر‎های مشترک که باید طی می‎شد (بین قرارگاه تا خط مقدم در ماشین‎‎هایی که مشترک بود) بچه‎‎های شهرستانی که همه هم بسیجی و پاسدار بودند و از نظر معنوی بالا بودند، با هم دوست می‎شدند. بنابراین دفاع‎ مقدس به‎ شدت وحدت اجتماعی و فرهنگی را با خود به ارمغان آورد.

در بعد اجتماعی بعد از انقلاب، برای اولین ‎بار بود که زنان نیز در کمک به پشت جبهه‎‎ها و همچنین در امدادرسانی وارد صحنه می‎شدند. مثل آن ‎چه در کتاب «دا» به‎ عنوان یکی از بهترین روایت‎‎های جنگ به نقل از یک زن می‎خوانیم.

روابط بین زن و مرد نیز از حالت گسل بیرون آمد و یک نوع وحدت جنسی به ‎وجود آمد؛ جنگ باعث ازدواج‎‎های بسیاری شد. اگر داستان ازدواج‎ رزمندگان و چگونگی آشنایی آن‎‎ ها با یکدیگر در طول جنگ را نگاه کنیم، زیباترین مقوله‎‎های عشق ایرانی و خانواده ایرانی را در همین دوران می‎یابیم.

در جنگ گسل سنی میان نسل گذشته و آینده نیز از بین رفت. از نوجوان 12 ساله گرفته تا پیرمرد 80 ساله در صحنه حضور داشتند و هر کس هم نقش خود را بازی می‎کرد. یادم هست که بعضی از نوجوانان قد و قامتشان به اندازه اسلحه‎ای بود که بر دوش داشتند. و البته با همه کوچکی با چنان شجاعتی می‎جنگیدند که انسان خجالت‎ زده می‎شد. از آن طرف، پیرمرد‎ها با تجربه‎شان امر به صبوری می‎کردند و با آن سن و سالشان باعث گسترش معنویت در جبهه‎‎ها می‎شدند. بنابراین به جای آن‎ که فاصله سنی باعث ایجاد تفرقه شود، موجب اتحاد و هم‎دلی بیشتر میان رزمندگان می‎شد.

این حالت در جبهه‎‎ها موجب شکوفایی فراوان استعداد‎های گوناگون ‎شد. یادم هست، زمانی ما برای رسیدن به دریاچه نمک، مجبور شدیم ساعت‎‎ها یک مسیر اشتباه را بپیماییم. در طول مسیر که از کنار اروند و لشکر‎های رسول‎الله و 31 عاشورا و 33 المهدی عبور می‎کردیم؛ کاملاً مشخص بود که هر سنگری مربوط به کدام شهرستان و کدام قومیت است. آن ‎‎ها حتی خط مقدم‎شان را نیز با فرهنگ خاص خودشان ساخته بودند. و این مسئله به ‎شدت باعث زیبایی جبهه‎‎های نبرد می‎شد. تنوع فرهنگی در تمام تار و پود آن دیده می‎شد. نکته مهم این تنوع آن بود، که باعث بروز تمام امتیازات ذهنی- هوشی و جسمی افراد می‎شد. مثلاً کسی که زور بازو داشت، تیربار برمی‎داشت یا پشت دوشکا می‎نشست و کسی‎ که ریزنقش بود، ولی از هوش و فراست خوبی برخوردار بود، کار‎های مهندسی و نقشه‎کشی یا طراحی عملیات انجام می‎داد. تحولی که جنگ باعث آن شد، همین به شکوفایی رساندن کل اقوام ایرانی بود. قومیت‎‎هایی که در جنگ حضور داشتند، هرکدام به‎ نوبه خود درخشیدند و قهرمان‎‎هایی را آفریدند. آذری‎زبان‎‎ها باکری‎ها، اصفهانی‎‎ها خرازی‎‎ها و همت‎‎ها و همین ‎طور هرجا قهرمان خاص خودش را داراست.

 و این می‎تواند یک الگوی بزرگ برای جوانان عرب باشد. این سردار بزرگ پیوسته به‎ دنبال از بین بردن گسل‎‎های میان عرب و عجم بود، مسئله‎ای که دشمن به ‎شدت در جهت خلاف آن در حرکت است. پس جا دارد برای این الگوی قهرمان عرب خوزستان و سردار بزرگ اسلام، مرقد باشکوهی به ‎عنوان قهرمان شیعه و عرب بسازیم و مراتب تکریم او را به ‎جا آوریم. من یقین دارم که صفات برجسته‎ و معنویتی که در وجود او بود، خیلی‎‎ ها را با خودش خواهد برد.

قهرمان سرزمین‎‎های جنوب نیز، که من از نزدیک با او آشنایی داشتم، قهرمان قومیت بزرگ اما ناشناخته خوزستان، سردار بزرگ اسلام، حاج سید علی هاشمی است؛ که لقب سیدالشهدای عرب به‎ حق شایسته اوست. او که سید عربی بود و صفات اعراب به ‎خوبی در وجودش متبلور شده بود. صداقت و سخاوت و صفای عربی در او موج می‎زد. به ‎شدت متواضع بود به‎ طوری که وقتی در عکس‎‎های به ‎جا مانده از وی دقت می ‎کردی، بازشناختن فرمانده از بسیجی عادی کار دشواری می‎شد. اصلاً مشخص نبود کسی که متواضعانه در میان جمع ایستاده فرمانده سپاه ششم است.

آشنایی من با ایشان از طریق دو نفر از بچه‎‎های جنوب که نوجوان هم بودند و به ‎عنوان جنگ ‎زده به کازرون آمده بودند و طی آشنایی با بچه‎‎های بسیج، در عرض یک سال دوباره به جبهه برگشته بودند، برمی‎گشت. آن‎‎ ها ابتدا خانه‎های‎شان را به اهواز و سپس به شهرک نبرد بردند که در زیر آتش بی‎ امان دشمن هر لحظه می‎لرزید. بعد از آن‎ جا به قرارگاه نصرت رفته و با حاج علی هاشمی آشنا شدند. بعد هم در جزیره مجنون پس از دعای کمیل به شهادت رسیدند. سید علی هاشمی وقتی برای سخنرانی مراسم بچه‎‎ها آمد، با پای برهنه و یک دمپایی ساده پلاستیکی آمد. و تا آخر هم در جزیره ماند تا بالاخره به همان بچه‎‎ها ملحق شد.

شهید علی هاشمی

بچه‎‎هایی که با او کار می‎کردند، شهید امید نیک‎ زاد و شهید سجاد خویش‎کار از اول با قرارگاه نصرت همکاری می‎کردند. با آن ‎که 18 سال بیشتر نداشتند، حماسه بزرگ شناسایی و طراحی عملیات خیبر را در طول شش ماه انجام دادند. آن ‎چه مهم بود این بود که وقتی این بچه‎‎ها با سید علی آشنا شدند، تمام وجودشان دگرگون شد. هویت‎شان عوض شد. این مرد آن‎ قدر عارف ‎مسلک و متواضع بود که هر کس با او کار می‎کرد، یک حالت ملکوتی و عرفانی کسب می‌کرد. بعد از عملیات خیبر که با سجاد خویش‎کار به‎ سمت طلاییه می‎رفتیم، یادم نمی‎رود که چقدر عوض شده بود و در یک سکوت عجیب و طمأنینه غریبی به سر می‎برد. و همه از هم‎ نشینی با حاج علی هاشمی بود. قیافه بهشتی و ملکوتی او یادم نمی‎رود. یعنی آسد علی انسانی بود که هر کس با او کار می‎کرد، منقلب می‎شد. حالتی بود که خدا در او ایجاد کرده بود. عرب و غیر عرب هم نمی‎ شناخت. بومی و غیربومی نمی ‎شناخت. بومی‎‎ها با علاقه تمام با او در شناسایی‎‎ها کار می‎کردند و غیربومی‎‎های عراق نیز در هور با او همکاری داشتند و اطلاعات عراق را به ایران می‎دادند. همه به ‎خاطر شخصیت خاص او بود. یعنی معنویت این سید عرب آن‎ چنان بود که ساختار دوست و دشمن را درهم می‎شکست. همه را جذب خود می‎کرد. بچه‎‎ها هر چقدر بی‎ رنگ‎ تر می‎شدند، به آسد علی نزدیک ‎تر می‎شدند. احساس من این ‎طور بود. رقابت این نبود که به او نزدیک شوند بلکه اگر بی ‎رنگ می‎شدند، خود به خود به او نزدیک می‎شدند. حتی خانواده این شهدا هم او را دوست داشتند. بی ‎رنگی موجب تقرب می‎شد. چون خود او بی ‎رنگ‎ ترین آدم بود و دیده نمی‎شد، مگر این‎ که معرفیش می ‎کردند.

و این می‎تواند یک الگوی بزرگ برای جوانان عرب باشد. این سردار بزرگ پیوسته به ‎دنبال از بین بردن گسل‎‎های میان عرب و عجم بود، مسئله‎ای که دشمن به ‎شدت در جهت خلاف آن در حرکت است. پس جا دارد برای این الگوی قهرمان عرب خوزستان و سردار بزرگ اسلام، مرقد باشکوهی به ‎عنوان قهرمان شیعه و عرب و سید بسازیم و مراتب تکریم او را به ‎جا آوریم. من یقین دارم که صفات برجسته‎ و معنویتی که در وجود او بود، خیلی‎‎ها را با خودش خواهد برد. با یاد او خود به خود، به یاد معنویت‎‎های شهید صیاد شیرازی و شهید عماد مغنیه می‎افتم. آن سردار قهرمان لبنان و حزب‎الله. یعنی اگر او سردار عرب لبنانی بود، سید علی هاشمی نیز سردار ایرانی عرب خوزستانی بود. و مردم‎ شناسی جنگ به ما می‎گوید باید آنان را تعظیم کنیم؛ برای ایران بزرگ و برای آن ‎که در منطقه آینده روشنی داشته باشیم. او می‎تواند حتی قهرمان عرب ‎‎های بصره هم باشد. چراکه دشمن دیروز هم او را به ‎خوبی می‎شناسد. مثل عماد مغنیه که قهرمان جهان عرب است و واقعاً هم هست، علی هاشمی نیز می‎تواند قهرمان عرب باشد.

امیدوارم آنان را تجلیل کنیم تا بتوانیم گونه‎‎های مردم ‎شناختی جنگ را به ‎شدت برجسته سازیم و آینده خوبی را برای ایران در جهان اسلام رقم بزنیم.

منبع : هفته نامه پنجره

تنظیم : فرهنگ پایداری تبیان