مدیریت تحول در حوزهها2
سیدمهدی میرباقری، رییس فرهنگستان علوم اسلامی در مقاله «مدیریت تحول در حوزهها» به بررسی ابعاد مختلف تحول پرداخته است شما می توانید قسمت اول را در اینجا بخوانید
رویکرد اول یک رویکرد کاملا منفعلانه است که به تحول در معرفت دینی یعنی محتوای حوزههای علمیه و همچنین سازماندهی و برنامهریزی در حوزهها ختم میشود و حوزهها را در مقابل جریان تجدد منفعل خواهد کرد ، در اینصورت دین ابتدا پاسخگوی به مسائل مستحدثه در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد خواهدبود و سپس نقش عالمان دینی تفسیر دین به نفع جریان تجدد خواهدشد یعنی عقلانیت تجربی بشر مبتنی برعقلانیت نظری مادی تکامل پیدا میکند و سپس این تکامل عقلانیت نظری و تجربی مبنای تفسیر جدید از دین میشود. این تحول در غرب تا مقیاس تحول در روش ها پیش رفتهاست، از جمله، روشهای جدید مطالعه متون دینی و گرایشهای هرمونوتیستی که ناظر به همین معناست یعنی روش سازی تحول در فرهنگ دین. مهمترین نقطه آسیبپذیری حوزه این است که انفعال در مقابل جریان تجدد غرب به انفعال در روشها تبدیل شود. به عنوان نمونه برخی نگاههای روشنفکران که نسبت بین متون و منابع دین را با فرهنگ اجتماعی زمان خود میسنجند و سپس با استفاده از مطالعات کتابخانهای اثبات میکنند که این متن تحت تأثیر فرهنگ جامعه وشرایط محیطی زمان خود بوده است. مثلا گفته میشود که این بخش از اسلام سبقه عربی دارد و این که در قرآن برای تحریک انسانها از جنت و فردوس سخن گفته میشود، متناسب با فرهنگ جغرافیایی کویری است و در مناطق سرسبز وعدههای دیگری لازم است، این نگاه کاملا نگاه مضر و مسمومی است که بسیاری از روشنفکران دینی ما که بعضا در کسوت روحانی میباشند از آن برخوردارند. طبق این نگاه، متن دینی درون فرایند اجتماعی دیده میشود و برای تحلیل متن میزان انفعال آنرا نسبت به بسترهای طبیعی و اجتماعی با یک مدل علمی مطالعه میکنند در حالیکه قرآن و حقیقت وحی حقیقت مسلط و مهیمن بر شرایط جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی است و شرایط را به نفع خود تغییر میدهد و منفعل نمیگردد. هیچگاه اسلام منفعل از فرهنگ عربیت و یاجغرافیای طبیعی خاصی نبودهاست، بلکه مهیمن بوده و در شرایط به عنوان واقعیات موجود تصرف میکرده است. حتی به اعتقاد بنده در اسلام احکام امضایی نداریم و تماما تأسیسی میباشد، تأسیسی است که شرایط موجود به عنوان شرایط دوره گذار به نسبتی پذیرفته شدهاست. بنابراین روش تحقیق غرب هم وارد حوزه دینپژوهی میشود و پژوهشهای دینی را به شدت منفعل میکند و این خطری است که به خصوص این مرکز علمی بسیار گرانسنگ در دوره گذار را تهدید میکند چراکه باید توجه داشته باشیم اگر به سمت علوم و دانش غربی رفتیم خطرناکترین و پرآسیبترین نقطه آن (که این آسیب بسیار در آن پنهان است ) منطق آن است همانطورکه در منطق انتزاعی ارسطویی به شدت نقطه آسیب آن پنهان است و بیش از هزار و اندی است که دنیای اسلام از آن رنج میبرد بدون اینکه حوزهها توجه پیدا کنند که این نگرش منطقی برخواسته از منطق یونان که به عنوان عقلانیت پایه پذیرفته شده، چه آفت هایی در حوزه دینپژوهی ودر فرهنگ شیعه به جای گذاشته است. این یک نگرش است که متد تحقیق غربی را در پژوهشهای فلسفی، کلامی، عرفانی و فقهی ما حاکم میکند و حتی روشهای پژوهشی که در برخی از نوآوری ها درحوزه فلسفه جهت بازپژوهش و بازکاوی فلسفه ارائه داده میشود روشهای غربی است واین بدان معناست که حوزه فلسفه پژوهی به یک باشگاهی تبدیل میگردد که پایان آن به نفع پیروزی فلسفه غرب خواهد بود.
در مقابل این گرایش، نگرش مدرنیته اسلامی است که به سمت مدرنیته کردن اسلام پیش میرود. اگر نقش دین را در حد اصلاح تجدد پذیرفتیم نقش حوزه در عرصه دینپژوهی و به دنبال آن چشماندازها و استراتژی ها و سیاست های حوزه اینگونه تعریف خواهدشد، در اینصورت حوزه پرچمدار اسلامی کردن مدرنیته خواهد شد ولی اگر رویکرد حوزه رویکرد تمدن اسلامی شد مأموریت حوزه بر محور ایجاد تمدن اسلامی خواهد بود و ارتقاء فرهنگی که در حوزه دینپژوهی ایجاد میکند در مقیاس تمدن اسلامی میباشد نه در مقیاس پاسخگویی به مسائل مستحدثه، بلکه در مقیاس رهبری حوادث جهان است. بنابراین حوزه در چنین مقیاسی میبایست در سازمان، برنامه و محتوای خود تحول پیدا کند، محتوا هم اعم از محتوای پژوهش، آموزش و تبلیغ میباشد.
در عرصه تبلیغ نباید فقط پاسخگوی نیازهای روحی ، فکری و رفتاری فردی باشیم بلکه باید پاسخگوی به نیازهای اجتماعی باشیم و بخصوص باید نبض نیازهای آینده را هم در دست داشته باشیم یعنی مقدم بر زمان حرکت کنیم. بنابراین از ناهماهنگی تبلیغ با نیازهای بیرونی، و اینکه تبلیغ را در محدوده نیازهای فردی ببینیم و حتی اینکه تبلیغ را در چارچوب نیازهای اجتماعی موجود ببینیم باید فاصله بگیریم و در افقی با پیشبینی نیازهای آینده طوری حرکت نماییم که از نیازهای موجود سبقت بگیریم.
در عرصه آموزش نیز باید از شیوه حفظ مطالب به شیؤه فهم مطالب و حتی شیوه فهم مبانی مطالب تغییر روش دهیم به عنوان مثال به جای فقه آموختن و حفظ کردن، فهم فقه و فهم مبانی فقه جایگزین شود همینطور در حوزه اخلاق وفلسفه. وقتی فهم ما به سطح فهم مبانی رسید میتوانیم با تحول در مبانی، تکامل در علوم را ایجاد کنیم. بنابراین آموزش ما به سمت پرورش پژوهشگر حرکت میکند و پژوهش ما از حوزه نیازهای فردی فراتر رفته و به نیازهای جمعی نیزتوجه میشود و نگاه جامعه شناسانه (جامعه شناسی مبتنی بر دین) برتحقیقات حاکم میشود. متأسفانه یکی از آسیب هایی که حوزههای ما از آن رنج میبرد فقدان نگاه جامعه شناسانه مبتنی بر دین است که حاکم بر پژوهش باشد. نگاهی که علاوه بر حاکمیت بر روش پژوهش، آینده نگر بوده و بتواند نبض تحول جامعه را بدست گیرد ، نه اینکه صرفا به تکامل روحیات ، اعتقادات و رفتار فردی توجه داشته باشد بلکه به تکامل اخلاق ، عقلانیت و رفتار جامعه بپردازد . در این مقیاس باید نگاه جامعه شناسانه بر نگاه فرد گرایانه حاکم شود و روش تحقیق نیز از روش انتزاعی به روش مجموعه نگری و سپس روش تکاملی ارتقاء پیدا کند . روش تکاملی ناظر به حاکمیت جهت برمطالعات مجموعه نگری و کلگرایانه میباشد یعنی منطق تکامل گرایانهای که بتواند علاوه بر شناخت موضوع به صورت یک کل، بتواند آنرا در جهت اهداف خود ساماندهی کند آنچه که میتواند عهدهدار تولید «منطق تکاملی» در حوزه عرفان و اخلاق ، حکمت و کلام ، فقه و احکام باشد و آنها را از مقیاس فردی به اجتماعی ارتقاء دهد، « فلسفه شدن اسلامی» است، که این فلسفه عقلانیتی است که با حاکمیت تعبد در متد تحقیق در این سه حوزه فرایندهای تحقیق را به سمت اخلاق و عرفان حکومتی، حکمت و کلام حکومتی و فقه حکومتی ارتقاء میدهد.
ما دین را حاکم و مهیمن بر زمان میدانیم نه معارف دینی را، معارف دینی به میزانی که تعبد به دین در آنها است مقدس هستند لذا ارزش فقه از این نظر بیش ازحوزه فلسفه و عرفان است ولی با وجود اینکه به نسبت تعبد به دین آنها را مقدس میدانیم، این سطح از معارف پاسخگوی به نیازهای آینده نمیباشند. بنابراین معرفتهای دینی ما باید تکامل پیدا کند اما نه مبتنی بر انفعال و نه بر تحجر چراکه رویکرد منفعلانه منجر به انفعال دین پژوهی در مقابل عقلانیت غرب میشود بطوریکه ابتدا پاسخگوی نیازهای مستحدثه بوده و سپس تدریجا حذف خواهیم شد.
بنابراین تحول در حوزه پژوهش، آموزش و تبلیغ باید تا مقیاس منطق و روش پژوهش پیش رود و این نیازمند عقلانیت پایه میباشد که بتواند این منطقها را متحول کند .
حفظ، ترمیم، بالندگی مراحل تحقق تحول جامع در سه حوزه پژوهش، آموزش و تبلیغ میباشد. گاهی تحولاتی که مطرح میشود تنها در مرحله حفظ است به عنوان مثال تغییر کتب درسی که از دیرباز مورد بحث بوده است، برخی این تفکر را داشتند که متون آموزشی هم باید پژوهشی باشد تا با سعی در فهم متن، به عمق مطلب برسد الان روشها تغییر کرده است ، مطلب را به سادهترین زبان تعلیم میدهند و با تکرار و آزمون آن خلاء را جبران میکنند. این کار ضروری است، باید متون درسی تغییر کند اما این در مرحله حفظ است. باید تکامل در حوزه آموزش بستر پرورش پژوهشگرانی برای ایجاد تحول و بالندگی در حوزه عرفان و اخلاق، حکمت و کلام، فقه و احکام را بوجود آورد. نقطه آغاز چنین تحولی در محتوا، تحول در سازمان پژوهش،آموزش و تبلیغ است. یعنی باید سازماندهی حوزه، برنامهریزی و گردش عملیات آن تغییر کند تا امکان تحول در محتوا فراهم گردد.
باید توجه داشت که تحول در حوزه دین پژوهی باید همراه با تحول در دانشگاه باشد زیرا امروزه نه مانند گذشته است که یک طبقه مرجع داشته باشیم که عالمان حوزوی باشند و نه مانند غرب، یک طبقه مرجع وجود دارد که کارشناسان هستند بلکه با دو طبقه مرجع، دوصنف و دو حوزه مفاهیم و دو عقلانیت، جامعه را به گونهای اداره کنیم که هم دینی باشد و هم علمی و این امر با ترکیب اشخاص و عناصر اتفاق نمیافتد و اینگونه نه علم دینی میشود و نه دین به حوزه مفاهیم کاربردی تسری مییابد، باید محتوای حوزه و دانشگاهها مبتنی بر متد تحقیق و فلسفه روش هماهنگ شوند تا محصولات حوزه و دانشگاه عقلانیت هماهنگی بشود که به نیازهای ملی، دنیای اسلام وجامعه جهانی پاسخ دهد و این از طریق تحول در سازمان حوزه و دانشگاه شروع میشود بگونهای که از دوسازمان موازی خارج شوند و به یک سازمان بزرگ تبدیل شوند که برنامه و گردش عملیات آن به صورت هماهنگ انجام گیرد
تنظیم برای تبیان گروه حوزه علمیه
منبع :سایت رسا نیوز