تبیان، دستیار زندگی

عید نوروز در شعر شاعران پارسی گو(بخش اول)

عید آمد و خوش آمد

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مینا بای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عید نوروز

 

صدای پای بهار در پشت دروازهای شهر رسیده ، بعد از تقربیا  یکسال از رفتن بهار، خرمی، نشاط طبیعت  و استقرار سوز ،سرمای جان سوز وغارت گلستان ،بستان و زردی  و برگ ریزان درختان  در  دوفصل  سرما پاییز و زمستان سرانجام انتظار به سر آمده ، وباز بهاری خرم وعطر آگین  ودلنشین با ترنم ، طراوت فرارسیده و بزودی شاهد صدای  دسته جمعی چلچله پرندگان، پرستوهای مهاجر بهاری ، و باز شدن  انواع گلهای خوشرنگ وخوشبو  همانند : بنفشه ، مریم،اطلسی، شب بو ، یاس ،پادمچال ، سنبل ، حسن یوسف ،نرگس شیراز   هستیم ،این زبیاترین فصل سال که در آن مقارن، میلاد زمین  و میلاد آب است ،وطبیعت لباس کهنه ومندرس  خودرا  بعداز گذشت ایام  سخت وطاقت فرسای زمستان خارج نموده،  ولباس نو بهاری، در رنگهای الوان و مختلف به تن طبیعت می  نماید ، نه تنها طبیعت حال وهوای تازه بخود می گیرد، و شور وشوق زندگی در رگ های خفته زمین دمیده می شود، و جشن بهاران گرفته می شود .

مردم نیز از قدیم الایام  در جنب و جوش عید ونوروز و مراسم خاص هفت سین فرخوان می شوند ، الحق شاهکار طبیعت  آماده جشن سرزندگی و نشاط  وخرمی می گردد، در این ایام و در روز های واپسین  سال مانده ، اکثر مردم در حال خرید عید نوروزی  هستند ،شیرینی های نوروزی و آجیل  وسمنو های خوشرنگ وخوش طعم  که در هیچ کجا جهان مثل ومانند انرا کمتر یافت می شود ، بوی شیرینی تازه  مخصوص ، عید نوروز از چند کیلومتر به مشام می رسد، بخضوص شیرینی آرد نخودچی که تصور می شود ، قدمت بسی طولانی وتاریخی  دارد،  تنگ های بلوری که در آن  انواع ماهی قرمز ریز و درشت  را قراردادند و هوای آفتابی که اشعه نور خورشید  در تلالوی آب  و آفتاب که  به  درون تنگ های  بلوری که در آن  با  رنگ ماهی قرمز نور افشانی خاصی دارد ، ظروف گلی از جنس خاک رس که در آن سبزه ماش ، عدس ،گندم  پرورش یافته و زینت بخش مراسم جشن باران می شود ، همه جا رنگ بوی عید به چشم می خورد، هوا نه سرد است ،ونه گرم مغازه های با چراغ های کم مصرف مهتابی و خورشیدی و خیل جمعیت برای خرید نوروز و البسه  و میوه جات  خوش رنگ همانند :سیب های قرمز و زرد  رسیده وهندوانه های بندری ،پرتقال در رنگ های زرد و نارنجی ، لیمو شیرین، نارنگی های  خوش رنگ  زرد و انار های بجا مانده از پاییز ،گلهای نرگس زرد وسایر گیاهان نوروزی  با بوی معطر خود وسایر گلهای در الوان و انوع مختلف به حقیقت جشن ومیلاد زمین را مهیا می شوند تا به نحو احسن این مراسم سال را  برگزار کنند ،و تولد وسالگرد زمین است که در آستانه نوروز به انتظار نشسته است.

این همه رنگ های با نشاط طبیعت و صدای پرندگان وسرسبزی طبیعت و صدای آبی که در جوبیار ها روان است، آسمانی آبی پر رنگ و با ابرهای سفید نورانی  به همراه  وزش باد ملایم  و  هم موسیقی و ترنم خوش بهاری را یک صدا نغمه خوانی می کنند، الحق نوروز و بهار خبر از نشاط وشادابی و سرحالی  زندگی می دهد وعصر سردی،خمودگی،افسردگی ،یخ و یخبندان و طوفان ، بوران، بارش  برف  تمام می شود البته که در این سختی ها زمستان نعمت های زندگی خداوندی نهفته است و سرمایه زندگی که در  آب است، در همان ایام سردی زمستان به ساکنین زمین  از طرف خالق مهربان به ساکنین آن  به صورت بارش برف باران اهداء می شود،و با فرارسیدن نوروز وفصل بهار تمام نعمت های الهی متجلی می شود ، و  شاعران پارسی گو از صد ها سال پیش با طلوع طلایی بهار نیز به وجد می آمدند، و از این همه لطافت و زیبایی طبیعت و از زمین و آسمان ، احساس انبساط خاطر وخرمی می کردند ،و به جشن میلاد زمین می رفتند به امید اینکه میلاد زمین  و رویش  طبیعت  میلاد وتجدید وعهد وپیمان با خالق جهان که این همه زیبایی آفریده باشیم، و شاکر نعمت های بیکران او  باشیم، وسر تعظیم  بندگی وتعبد به درگاه بی نیازی او فردآوریم، و ما نیز عید عبودیت را با عید میلاد زمین جشن بگیریم و به سراغ بزرگان فامیل که در سن سالخوردگی وکهنسالی هستند، برویم وتجدید دیدار وخاطره کنیم، به سراغ آن انسانهای شریف در خانه سالمندان برویم ،که از قهر طبیعت روز گار  و بی وفایی ایام  در کنجی به انتظار نگاه  با محبت ومودت نشسته و دوستی و آشنایی  شاید در این جشن بهاران به دیار آنان روند یادمان باشد که فصل پیری سالخوردگی  زندگی دیر یا زود نیز به سراغ ما خواسته ونا خواسته خواهد آمد پس مقام و منزلت و بزرگان سالخورده خویش و اقوام در و همسایه را داشته باشیم و غبار فراموشی روز گار را با روی خوش وخندان و دستانی نوازگر به سراغ آنان برویم که قدرت ایستادن ندارد ودستان لرزان آنان نظاره گر باشیم تا فریفته جمال ، جوانی قدرت جسمانی  و اسم رسم روزگار نشویم،  وسپس به سراغ آن انسانهای شریف برویم که دستان پرمهرشان خالی است و نیازمند رسیدگی دارند ، و روز های خوش نوروزی ومیلاد زمین و زمان را به نوعی  در خور حال خود را با آنان تقسیم کنیم و نوعی مادی ومعنوی در کنار آنان باشیم ، و به سراغی آنانی که رویم که در سال  و یا سالهای پیش پدر و مادر مهربان خود را از دست داده اند و هم اکنون که طبیعت دست نوازگر خود را بر درختان گیاهان می کشد ومی نوازد ما از طبیعت و بهار  الگو گرفته و دستان پر مهر عطوفت خود را نثار آنانی کنیم ،و آنانی که غبار غم به دل دارند شتافته و میلاد مهربانی را در قلب هایآ زنده کنیم ، میلاد زمین و زمان با میلاد انسانیت مبارک باد!

شاعران پارسی گو از صد ها سال پیش با طلوع طلایی بهار نیز به وجد می آمدند، و از این همه لطافت و زیبایی طبیعت و از زمین و آسمان ، احساس انبساط خاطر وخرمی می کردند ،و به جشن میلاد زمین می رفتند به امید اینکه میلاد زمین و رویش طبیعت میلاد وتجدید وعهد وپیمان با خالق جهان که این همه زیبایی آفریده باشیم، و شاکر نعمت های بیکران او باشیم

بهار آمد و شمشادها جوان شده اند 

پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند 

دوباره پنجره ها بال عشق وا کردند 

دوباره آینه ها با تو مهربان شده اند 

شکوفه های جوان روی شاخه های کهن 

دوباره چتر گشودند و سایه بان شده اند 

بهار آمد و آلاله های روشن دشت 

چراغ خلوت شب های عاشقان شده اند 

شکوفه های غزلخوان دوباره می خندند 

که میزبان قدم های ارغوان شده اند

*****

بامدادن که تفاوت نکند لیل و نهار 

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار 

صوفی ، از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار 

که نه وقت است که در خانه بخُفتی بیکار 

بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق 

نه کم از بلبل مستی تو ، بنال ای هشیار 

آفرینش همه تنبیه خداوند دل است 

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار 

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود 

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار 

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند 

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار( سعدی شیرازی )

*****

عالم شکرستان شد ... 

تاباد چنین بادا... 

شب رفت صبوح آمد... 

غم رفت فتوح آمد... 

خورشید درخشان شد... 

تاباد چنین بادا.. 

عید آمد وعید آمد... 

یاری که رمید آمد... 

عیدانه فراوان شد... 

تا باد چنین بادا...(مولانا )

*****

هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ 

بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود 

کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ 

گویی بهشت آمده از آسمان فرود 

دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش 

جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود 

جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند 

وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود(ملک الشعرایی بهار ) یا

******

بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد 

خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد 

ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد

به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد 

گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت 

همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد 

سمن با سرو می‌گوید که مستانه همی‌رقصی 

به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد 

بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد

که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد 

همی‌زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی

بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد 

صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق

که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد

******

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود 

تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود 

باغ همچون كلبه بزاز پردیبا شود 

راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود 

روی بند هر زمینی حله چینی شود 

گوشوار هر درختی رشته گوهر شود 

چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز 

گه برون آید زمیغ و گه به میغ اندر شود 

افسر سیمین فرو گیرد زسر كوه بلند 

بازمینا چشم و زیبا روی و مشكین سر شود (عنصری)

******

علم دولت نوروز به صحرا برخاست 

زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست 

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری 

که به غواصی ابر از دل دریا برخاست 

تا رباید کله قاقم برف از سر کوه 

یزک تابش خورشید به یغما برخاست 

طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند 

شکرآن را که زمین از تب سرما برخاست 

این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟ 

وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟ 

چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟ 

چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست 

طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت 

بس که از طرف چمن لل لا لا برخاست 

موسم نغمه‌ی چنگست که در بزم صبوح 

بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست (سعدی شیرازی)

*****

نوروز درآمد ای منوچهری 

با لالهء لعل و با گل خمری 

مرغان زبان گرفته را یکسر 

بگشاده زبان رومی و عبری 

یک مرغ سرود پارسی گوید 

یک مرغ سرود ماورالنهری 

در زمجره شد چو مطربان، بلبل 

در زمزمه شد چو موبدان، قمری 

ماند ورشان به مقری کوفی 

ماند ورشان به مقری بصری 

در دامن کوه، کبک شبگیران 

در رفت به هم به رقص با کدری 

بر پر الفی کشید و نتوانست 

خمیده کشید الف ز بی‌صبری 

بر پربکشید هفت الف یا نه 

از بی‌قلمی و یا ز بی‌حبری 

طوطی به حدیث و قصه اندر شد (منوچهری)

******

عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد

هر مرده‌ای ز گوری برجست و پیشش آمد 

دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد

جان پاکشان بیاید کان یار سرکش آمد 

جان غرق شهد و شکر از منبع نباتش

مه در میان خرمن زان ترک مه وش آمد 

خاک از فروغ نفخش قبله فرشته آمد 

کب از جوار آتش همطبع آتش آمد 

جان و دل فرشته جفت هوای حق شد

گردون فرشتگان را زان روی مفرش آمد (دیوان شمس مولانا)

 

هر باغبان که گل به سوی برزن آورد

شیراز را دوباره به یاد من آورد 

آن‌جا که گر به شاخ گلی آرزوت هست

گل‌چین به پیشگاه تو یک خرمن آورد 

نازم هوای فارس که از اعتدال آن

با دام‌بن شکوفه مه بهمن آورد 

نوروز‌ماه، فاخته و عندلیب را

در بوستان، نواگر و بربط‌زن آورد 

ابر هزارپاره بگیرد ستیغ کوه

چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد 

من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ

تا دل‌نواز من خبر از گلشن آورد 

آید دوان دوان و نهد برکنار من

آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد( دکتر لطفعلی صورتگر)

 


شهرام ابهری

بخش ادبیات تبیان