تبیان، دستیار زندگی
اگر كارهایى كه زنان، اباذرگونه، در جنگها و صحنه‏هاى سیاسى اسلام كردند، دهها بار گفته مى‏شد وبه صورت فیلم تبلیغى در مى‏آمد، و دهها كتاب در آن زمینه نوشته مى‏شد، آنگاه مشخص مى‏شد كه زنها در پیشبرد مسائل نظامى در صدر اسلام همچون اباذر و مالك اشتر در صحنه بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضور زن در صحنه سیاست

مجلس

قرآن كریم مؤمنین راستین را چنین معرفى مى‏كند كه:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ 1

یعنى مؤمنین راستین كسانى هستند كه هم از نظر عقیده به خدا وپیامبرش معتقدند و هم از نظر درك مسائل اجتماعى و هوش جمعى، جامعه را خوب مى‏شناسند و در مسائل جمعى همواره حضور دارند و منزوى نیستند. واذا كانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستاذنوه امر جامع، همان مسائل جمعى یك نظام است. مثلا نماز جمعه یك امر جامع است، تظاهرات علیه طغیان واستكبار، حضور در انتخابات، تایید رهبرى و مسؤولین اسلامى، تایید خدمتگزاران راستین، امر به معروف عمومى ونهى از منكر جمعى و صدها نمونه از این قبیل همه امور جامع هستند. لذا خداوند مى‏فرماید مؤمنین راستین كسانى هستند كه در هیچ امر جامع رهبرشان را تنها نمى‏گذارند و بدون كسب اجازه از مقام رهبر، صحنه را ترك نمى‏كنند كه قصه حنظله غسیل الملائكه در ذیل همین بخش از آیات آمده است كه به اجازه رسول خدا صلى الله علیه و اله موقتا صحنه جنگ را ترك كرده است.

سوده دختر عمار بن الاسك همدانى كه قصه‏اش جزو قصص معروف و ناب تاریخ است، هم از هوش اجتماعى برخوردار بود و هم شركت در صحنه سیاست را وظیفه خود مى‏دانست. او فكر این نبود كه گلیم خویش را از آب بیرون برد، ویا از هیات حاكم امویان هراسى بر دل راه دهد، و اگر مشكل خودش حل شد بدان بسنده كند و از رنج دیگران غافل باشد، ولى باید توجه داشت كه تبلیغات پیرامون اشخاص، بسیار مؤثر است، سر این كه اباذر رضوان الله علیه از جهت مبارزه شهره آفاق شده است، براى آن است كه مبارزات قولى وعملى او در كتابها به ثبت رسیده و در سخنرانیها طرح گردیده است.

اگر كارهایى كه زنان، اباذرگونه، در جنگها و صحنه‏هاى سیاسى اسلام كردند، دهها بار گفته مى‏شد وبه صورت فیلم تبلیغى در مى‏آمد، و دهها كتاب در آن زمینه نوشته مى‏شد، آنگاه مشخص مى‏شد كه زنها در پیشبرد مسائل نظامى در صدر اسلام همچون اباذر و مالك اشتر در صحنه بوده‏اند این‏گونه فعالیت‏ها در حالت‏سراء وضراء از زنان صدر اسلام فراوان به یاد مانده است كه در این نوشتار به یک نمونه تاریخی اشاره مى‏كنیم تا نبوغ فكرى زنان و حضور آنان در صحنه‏هاى سیاسى و دفاع از اسلام، تبیین گردد.

سوده در صحنه سیاست 2

سوده همدانى بعد از رحلت على بن ابى طالب صلوات الله وسلامه علیه در اثر واقعه اندوهبارى ستمگرى‏هاى بسر بن ارطاه به عزم شكایت‏به دربار امویان رفت و با معاویه سخن گفت. وقتى معاویه این بانو را شناخت گفت: تو همان نیستى كه در تشجیع برادرانت در جنگى كه على بن ابى طالب، علیه اموى داشت‏شعر مى‏خواندى و آنها را تحریك مى‏كردى؟

سوده گفت: «دع عنك تذكار ما قد نسی، مات الراس‏» یعنى گذشته‏ها را رها كن. آن كه رهبر این گروه بود رحلت كرده است وپیشگامان نیز رفتند و دنباله‏روها هم منقطع شدند و اثرى دیگر از آنها نیست.

معاویه گفت: حضور برادرت در آن جنگ یك امر عادى نبوده او جزو سلحشوران نام‏آور جنگ علوى بود و تو او را با اشعارت تشجیع مى‏كردى. سپس معاویه اشعارى را كه سوده در آن موقع خوانده بود، خواند:

وانصر علیا والحسین ورهطه واقصد لهند وابنها بهوان

سوده مجددا گفت از آن گذشته‏ها صرف نظر كن. معاویه گفت‏حاجتت چیست وبراى چه آمدى؟ گفت: كسى كه مسؤولیت اداره جامعه را به عهده گرفته است، در دستگاه قسط و عدل اله مسؤول است و نباید به خلقى ستم بشود و حق خدا ضایع بشود، بسر بن ارطاة كه نماینده شماست و به دیار ما آمده است نه حق خلق را رعایت مى‏كند، اگر او را عزل كنى ما آرام خواهیم بود، و اگر عزل نكردى، ممكن است علیه تو بشوریم و قیام كنیم. معاویه كه خوى درندگى و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت ما را به قیام تهدید مى‏كنى، آیا مى‏خواهى تو را با وضع دردناكى از همین جا پیش همان حاكم بفرستیم تا او درباره تو تصمیم بگیرد؟ آنگاه این بانو شعر معروف زیر را خواند:

صلى الاله على جسم تضمنه قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

یعنى صلوات خدا بر روح كسى كه وقتى به قبر رسید، قبر با در بر گرفتن وى، عدل را بر گرفت و عدالت را در آغوش كشید.

قد حالف الحق لایبغی به بدلا فصار بالحق والایمان مقرونا

سوگند یاد كرد كه حق فروشى نكند وبهایى در قبال حق دریافت نكند. او در جان خود حق وایمان را هماهنگ هم وقرین وهمتاى هم ساخت. معاویه پس از شنیدن این دو بیت گفت: این شخص كیست؟

مؤمنین راستین كسانى هستند كه هم از نظر عقیده به خدا وپیامبرش معتقدند و هم از نظر درك مسائل اجتماعى و هوش جمعى، جامعه را خوب مى‏شناسند و در مسائل جمعى همواره حضور دارند و منزوى نیستند

سوده گفت: «ذاك علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین‏» - علیه افضل صلوات المصلین، وفضائل على را در محفل معاویه شمرد تا جایى كه معاویه را وادار كرد تا بپرسد: چه امرى از على دیده‏اى كه این چنین به ستایش او زبان مى‏گشایى؟

زن در عرصه سیاست

سوده گفت: مشابه همین صحنه در زمان خلافت على بن ابى‏طالب پیش آمد و ما به عنوان شكایت از یك كارگزار، به مركز حكومت علوى مراجعه كردیم، من به عنوان نماینده از قوم خودم حركت كردم و رفتم كه شكایت‏به محكمه امیرالمؤمنین سلام الله علیه ببرم وقتى وارد منزل امیرالمؤمنین‏علیه السلام شدم، دیدم در حال نماز ومشغول به عبادت خداست «فانفتل من صلاته‏» او نماز را رها كرد وبا یك نگاه رئوفانه و عطوفانه به من فرمود: آیا كارى دارى؟

عرض كردم: آرى، كارگزار شما در مسائل مالى قسط و عدل را رعایت نمى‏كند و بر ما ستم روا مى‏دارد. وقتى این گزارش به عرض على بن ابى‏طالب علیه السلام رسید واز شواهد این گزارش، صدق اصل گزارش روشن شد، على بن ابى طالب علیه السلام گریه كرده و دست‏به آسمان برداشت وعرض كرد

«اللهم انى لم امرهم بظلم خلقك و لا بترك حقك‏»

خدایا من كارگزارانم را چنان تربیت نكردم كه به آنها ظلم را اجازه داده باشم، یا ترك حق خدا را تجویز كرده باشم، آنگاه قطعه پوستى از جیبش در آورد و در آن رقعه این‏چنین مرقوم فرمود:

«بسم الله الرحمن الرحیم قد وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ 3

اذا قرات كتابی فاحتفظ بما فی یدیك من علمنا حتى یقدم علیك من یقبضه منك والسلام‏»

در آغاز نامه آیه‏اى كه شعیب پیامبر صلى الله علیه و اله به قومش فرمود، آمده است كه: دستورات الهى دستورات روشن و بین است و مبهم نیست. ره‏آورد وحى تاریك نیست تا كسى بهانه بگیرد و بگوید كه من نفهمیدم یا ندیدم، زیرا بینه روشن از طرف ذات اقدس اله تنزل پیدا كرده است، شما كیل وپیمان را مستوفى ادا كنید. اشاره امیرالمؤمنین علیه السلام به این آیه دلیل آن است كه آیه مخصوص امور مالى نیست چون در كنار آن یك اصل كلى است كه به عنوان سالبه كلیه مطرح مى‏كند:

و لا تبخسوا الناس اشیاءهم

هیچ اصلى به این عظمت گسترده نیست‏یعنى حق هیچكس را بخس ونقض نكنید خواه در مسائل مالى باشد، وخواه در مسائل عرضى وحقوقى. اگر كسى تدریس مى‏كند حق شاگرد را كم نگذارد واگر كسى امتحان مى‏كند، حق ممتحن را ضایع نكند، اگر كسى كتاب را مى‏نگارد، حق خواننده‏ها را كم نگذارد و اگر كسى سخن مى‏گوید، حق مستمعین را كم نگذارد، این یك اصل كلى است كه به عنوان جامع‏ترین اصل قرآنى در مسائل رعایت‏حقوق ارائه شده است. ولاتبخسوا الناس اشیاءهم حق كسى را كم نكنید خواه آن طرف مسلمان باشد و یا كافر.

اسلام یك حقوق خاص دارد كه در قلمرو ایمان و اسلام و در مجاورت اینها است و یك حقوق جهان شمول و بین المللى دارد كه اختصاص به مسلمین، مؤمنین، همسایگان و مانند آن ندارد فرمود حق هیچ كسى را تضییع نكنید، خواه طرف شما مسلمان باشد خواه غیر مسلمان. اگر از یك طرف به ما مى‏فرماید:

وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً 4

یعنى به همه مردم جهان حرف نیكو بگویید.

كه امر به صورت موجبه است، از طرفى هم نهى را به صورت سالبه كلیه مى‏فرماید

و لا تبخسوا الناس اشیاءهم

حق هیچكسى را تضییع نكن. بقیة الله خیر لكم كسانى كه به فكر تضییع حقند، دنیا زده‏اند و دنیا به نفاد و زوال محكوم است چون:

مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ 5

توفیه حق، اداى حق و حرمت نهادن به حقوق دیگران است كه این یك كار الهى است و هر كار الهى ماندنى و عند الله است. بنابراین رعایت‏حقوق مردم نیز ماندنى است. این قیاس را در آیه به صورت یك اصلى كلى ذكر كرده ومى‏فرماید: بقیة الله خیر لكم بقیة الله، یعنى آنچه را، خدا نگه مى‏دارد. خدا چیزى را نگه مى‏دارد كه براى او باشد، لوجه الله باشد چرا كه:

كُلُّ شَیْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ 6

یا

وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ 7

اگر كارى صبغه الهى نداشت، وجه الله در او نیست، واگر وجه الله نبود محكوم به هلاكت است. كارى كه لوجه الله است‏سهمى از بقا دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام پایان سخن شعیب را یادآورى مى‏كند كه: وما انا علیكم بحفیظ من كه امام و رهبر شما هستم نمى‏توانم حافظ شما باشم شما باید با ایمان و عمل صالح خود، خویشتن را حفظ كنید. حضرت على علیه السلام این آیه مباركه را در صدر فرمان عزل نوشت، و بعد به كار گزارش خطاب كرد وفرمود: همین كه نامه من به دست تو رسید حق كار، ندارى وفقط باید به عنوان یك امین، موجودى را حفظ كنى تا كارگزار بعدى كه ابلاغ در دست اوست‏بیاید و پست و سمت را از تو تحویل بگیرد.

سوده گفت: این نامه را على بن ابى طالب علیه السلام به ما داد، و با همان نامه مشكل ما حل شد. ولى اكنون مشابه این مشكل را در زمان حكومت تو به تو گزارش مى‏دهم و تو مرا تهدید مى‏كنى! معاویه با شنیدن این سخنان دستور داد كه مشكل آن زن را بر طرف كنند و حقى را كه از او ضایع شده بود به او برگردانند زن گفت: «هی والله اذن الفحشاء ان كان عدلا شاملا والا فانا كسائر قومی‏» من اگر فقط به فكر خودم باشم و تنها گلیم خویش را از آب بیرون بكشم، این قبیح است وخدا از كار قبیح نهى كرده است، من نیامده‏ام كه فقط حق شخصى خود را احیا كنم من آمده‏ام، حیثیت جمعى را محترم بشمارم و حق جامعه را احیا كنم. آنگاه معاویه به این زن خطاب كرد و گفت «لقد لمظكم ابن ابی طالب الجراة على السلطان‏» این شهامت و شجاعت را على علیه السلام در شما زنده كرده است كه شما تنها به فكر خود نباشید بلكه به فكر قبیله و عشیره و جامعه باشید، آنگاه معاویه اشعارى كه در این زمینه از على بن ابى طالب علیه افضل صلاة المصلین به یاد مانده بود در همان محفل قرائت كرد و گفت آن اشعارى كه على بن ابى طالب علیه السلام در ستایش شما گفته است كه: من اگر دربان بهشت‏بودم همدانى‏ها را به بهشت مى‏بردم، سخن از فرد نیست‏بلكه سخن از جمع است و همان سخن تفكر جمعى را در شما زنده نموده است. سرانجام معاویه دستور داد آن خدمتگزار ظالم بركنار بشود.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ حضور همه مردان با ایمان را در صحنه لازم دانسته، اطلاق و سیاق این آیه و تنقیح مناط آن، زن و مرد را یكجا شامل مى‏شود، و این حكم را براى هر دو لازم مى‏شمرد

نتیجه بحث

زن

از این نمونه استفاده مى‏شود اولا: حضور زن در مسائل اجتماعى و سیاسى همانند مرد است و ثانیا: زن، نه تنها مى‏تواند براى استحقاق حق پایمال شده به محكمه‏هاى حاكمان زور، مراجعه كند و نه تنها مى‏تواند حامى حقوق دیگران باشد، بلكه موظف ست‏حمایت‏حقوق دیگران را معروف بداند و دفاع از حقوق شخص، منهاى حقوق جامعه را، منكر تلقى كند، اگر در آیه:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ 8

حضور همه مردان با ایمان را در صحنه لازم دانسته، اطلاق و سیاق این آیه و تنقیح مناط آن، زن و مرد را یكجا شامل مى‏شود، و این حكم را براى هر دو لازم مى‏شمرد.

اگر چنانچه سخنى از رهبران آسمانى برسد، نه آن سخن مخصوص مرد صادر شده و نه پذیرش آن سخن، مخصوص مرد است، و نه در صدر اسلام اینچنین بود كه فقط مردها در این‏گونه مسائل پیشگام باشند.

همین مطلب را در رابطه با حوادثى كه براى انقلاب اسلامى پیش مى‏آمد، از سخنان امام رضوان الله علیه و از سخنان سایر مسؤولین به یاد داریم، چون پیام دین همین است كه حضور در صحنه سیاسى، اجتماعى، وظیفه مشترك زن و مرد خواهد بود، با این تفكر و با این بینش، دیگر كسى نمى‏گوید: چون زن ایمانش كم است، یا عقلش ناقص است نباید در امور سیاسى دخالت نموده و یا نباید از حقوق جامعه دفاع كند.

عمه رسول خدا صلى الله علیه و اله و حضور در صحنه در المنثور فی طبقات ربات الخدور، 9

عمه رسول اكرم صلى الله علیه و اله دختر عبدالمطلب بن هاشم، علاوه بر این كه همانند برادرش حمزه، ایمان آورد، فرزند خود را در نصرت و یارى دین خدا تشویق مى‏نمود، و از ادبیات والایى برخوردار بود كه در رثاى پدر، شعر و قطعه ادبى قابل توجهى مى‏سرود و عمرى را به كرامت گذراند و سرانجام در كمال كرامت در عهد عمر رحلت نمود.

زندگى این بانو نشان مى‏دهد كه او خود را مانند حمزه سید الشهدا، مسؤول مى‏دانست و تنها به اسلام خود، اكتفا نمى‏كرد. اگر حمزه سیدالشهدا شخصا شربت‏شهادت نوشید این بانو فرزندش را به حضور در جبهه‏هاى یارى دین تشویق مى‏كرد. حضور این بانو در صحنه سیاست همان است كه فرزندش را تشویق مى‏كند تا دین پیامبر را یارى كند، زیرا كه یارى دین در صدر اسلام كار آسانى نبود و در بعضى از موارد یارى زبانى به منزله یارى جنگى بود، آن روز كه دشمن‏ها زیاد بودند و دوستان اندك، و به تعبیر قرآن كریم: مسلمین در كمال ضعف بودند كه:

تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ 10

مسلمین هراسناك بودند كه بیگانگان آنها را اختطاف كنند، یعنى همچون شاهین و كركس آنان را بربایند، اگر كسى با زبان، دین را یارى مى‏كرد، مثل آن بود كه بخواهد مسلحانه از دین حمایت كند.

با اندکی تلخیص از: زن در آینه جلال و جمال ص 295،  آیة الله جوادى آملى

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان


1. نور، 62.

2. نقل از اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏324.

3. اعراف، 85.

4. بقره، 83.

5. نحل، 96.

6. قصص، 88.

7. رحمن، 27.

8. نور، 62.

9. ص‏25.

10. انفال، 26.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.