تبیان، دستیار زندگی
سه داستانک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عشق، خودشناسی و همیشه

سه داستانک

عشق، خودشناسی و همیشه

عشق

همیشه در برخورد با تکنولوژی دچار اضطراب و افسردگی می شد. از چیزهایی که کمی پیچیده تراز قفلِ در بودند، نفرت داشت. با آنکه ابراز عشق به وسیله ی تکنولوژی را حماقت می دانست، در شرایطی که او قرار داشت، راهی به جز همین چیزهای نفرت انگیز برایش نمانده بود. موبایل را برداشت و به سختی با انگشت شستش تایپ کرد: « هیچ گاه فاصله ها حریف خاطره ها نمی شوند... . همیشه دوستت دارم» و بعد با هر جان کندنی بود پیام را ارسال کرد. چند لحظه بعد پیغامی دریافت کرد:  sending failed.

بعد از چند بار تلاش، خرس پاندا دیگر قانع شد نمی تواند از سیبری برای نامزدش در چین پیامی بفرستد.

مهدی عبدالی

خودشناسی

سخنران سرش را بالا برد و نگاهی به حاضرین داخلی سالن کرد. در ردیف اول خودش را دید که دارد پوزخند می زند.

فرهاد ناجی

همیشه

روز اول صورتم را شیو می کنم، پیراهن و شلوارم را هم ست. کفشم برق می زند؛ من نگران که به لباس و کیفم بیاید. با وسواس ادکلن را انتخاب می کنم. صندلی ها، اتوبوس ها، قطارها، کفش های بی ملاحظه ی آدم ها، دشمن ترین های جهان؛ تا وقتی که تو را ببینم.

تو برایت کار پیش می آید. تو باید بروی. از آن مسیر باید بروی.

روز دوم پیراهنم کمی چروک شده، شلوارم کمی کثیف ولی هنوز مرتب. کفشم خاک گرفته ولی هنوز تمیز. ریش یک روزه ام بدک نیست. ادکلن ها سرسریند اما هنوز خوشبو. هنوز مواظب صندلی ها و اتوبوس ها و قطارها. هنوز آدم ها و کفش های بی ملاحظه شان،دشمن؛ تا وقتی تو را ببینم.

تو نمی توانی بیایی. تو باید بروی از آن مسیر باید بروی.

روز سوم خودم چروک شده ام. پیراهن، شلوار، کفش و صورتم؟ نمی دانم. چیزها همه یک بو می دهند. صندلی ها و اتوبوس ها و قطارها همان طورند که برای همه. آدم ها، آدم. کفش ها، کفش. من همان طورم که همه هستند.

تو همیشه تازه ای.تمیز، صاف. لباس هایت، کفشهایت مرتب. بهترین بوهای جهان با توست. صندلی ها و اتوبوس ها و آدم ها با تو مهربان بوده اند.

تو می آیی. تو همیشه روز سوم می آیی.

حسین وحدانی

تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان