تبیان، دستیار زندگی
«یك روز قشنگ بارانی» گرچه شاید با استناد به نام یكی از قصه‌هایش، زیباترین كتاب دنیا نباشد ولی قطعا داستان‌های گرد آمده در این مجموعه می‌توانند به چند نمونه از لذتبخش‌ترین و ماندگارترین داستان‌هایی كه در عمرمان خوانده‌ایم بدل شوند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک روز قشنگ بارانی

یک روز قشنگ بارانی

«یك روز قشنگ بارانی» پنج اثر داستانی از امانوئل اشمیت فرانسوی را در خود جای داده؛ داستان‌هایی با طرح‌های بسیار ناب و خارق‌العاده كه خواننده در پایان هر كدام، به شیوه‌ای خاص غافلگیر و ذوق‌زده می‌شود.

تم اصلی همه داستان‌ها، امیدواری و خوش‌بینی است و همین موضوعات ساده ولی دلپذیر می‌توانند این‌روزها و در جهانی كه با سرعت هرچه بیشتر به ‌سوی تباهی و ناامنی و ناامیدی پیش می‌رود، مایه دلگرمی و آرامش خواننده باشد.

بهترین قصه کتاب شاید «ادت معمولی» است كه هر خواننده‌ای را به وجد می‌آورد و حس همذات‌پنداری و زنده‌بودن را در او بیدار می‌كند.

«ادت معمولی»، داستان زن خانه‌دار و ساده‌دلی است كه در شهری كوچك و با امكانات كم، مشكلات خودش را دارد ولی هرگز در برابر رنج‌هایش خم به ابرو نمی‌آورد و نه‌ تنها به تغییر این وضعیت امید دارد كه دیگران را نیز تشویق به لذت ‌بردن از زندگی و نبرد با مشكلات می‌كند.

خواندن این قصه از امانوئل ‌اشمیت، می‌تواند معجزه كوچكی برای خواننده كتاب قلمداد شود كه حال او را از آنچه هست بهتر می‌كند. با این وجود، كتاب به‌رغم ترجمه خوبش ‌ـ‌ باز هم توسط «شهلا حائری»،كه دیگر دارد به مترجم اختصاصی آثار «اریك امانوئل‌اشمیت» تبدیل می‌شود ـ‌ از نثر چندان محكم و ارزشمندی برخوردار نیست و فقط به لطف برخورداری از سوژه‌های نابش و پرداخت داستانی آنهاست كه خواننده مطالعه آن را به جان می‌خرد.

خواندن این قصه از امانوئل ‌اشمیت، می‌تواند معجزه كوچكی برای خواننده كتاب قلمداد شود كه حال او را از آنچه هست بهتر می‌كند. با این وجود، كتاب به‌رغم ترجمه خوبش از نثر چندان محكم و ارزشمندی برخوردار نیست

البته این بدان معنا نیست كه كتاب از نثر ضعیفی برخوردار است. داستان‌های اشمیت حتی با بسیاری از بهترین آثار نویسندگان داخلی رقابت می‌كند و به عقب می‌راندشان، اما آنچه از ارزشمندی كتاب می‌كاهد، روایت خطی و سرراست قصه‌ها بدون به‌كارگیری ظرافت‌های ضروری ادبی در متن است.

در واقع داستان‌های این كتاب، آن‌گونه روایت می‌شوند كه انگار آنها را از زبان كسی می‌شنویم؛ شاید یك قصه رادیویی! و به‌همین دلیل، نویسنده به‌ جای استفاده از تصویرسازی‌های كنایی و اشاره و استعاره در شرح داستان‌ها، همه ‌چیز را با لحن محاوره و به‌صراحت بیان كرده یا دست‌كم استعاره‌های خود را در قالب گفت‌وگو‌ها آورده است.

آنچه ناگفته پیداست اینكه تمام حرف «یك روز قشنگ بارانی» در یك جمله خلاصه می‌شود: «زندگی را سخت نگیر!» اشمیت در تلاشی ستودنی و نتیجه ‌بخش، موفق شده با روایت چند زندگی معمولی و ساده، این شعار كلی را تحقق بخشد تا باور كنیم باید از تنها فرصتی كه برای زندگی‌كردن در اختیار داریم، نهایت استفاده و لذت را ببریم. نویسنده نمی‌خواهد زندگی و شیرینی خوانش داستان‌هایش را به كام خواننده تلخ كند.

به همین دلیل مرگ «فاوار» در اوج ناامیدی را، كلید خوشبختی «كومیكو كروك»، دختر دانشجوی ژاپنی بنا می‌نهد تا او در آینده دور و در حالی‌ كه ثروتمندترین زن دنیا شده، همیشه با صرف بخشی از عایدی‌اش برای مبارزه با گرسنگی در جهان، نام و یاد و خاطره‌ای نیكو و تحسین‌آمیز از «فاوار» بدبین به‌جا بگذارد.

آخرین داستان كتاب، با نام «زیباترین كتاب دنیا»، درحقیقت خاطره‌ای تاریخی از اسارت زنان شوروی به‌ دلیل فعالیت علیه نظام حكومتی وقت است كه در قالب داستانی به قلم اشمیت در این مجموعه گنجانده شده و متاسفانه لطف و جذابیت داستان‌های دیگر را ندارد. با آنكه به نسبت خوب و دلگرم‌كننده از كار درآمده است.

«یك روز قشنگ بارانی» گرچه شاید با استناد به نام یكی از قصه‌هایش، زیباترین كتاب دنیا نباشد ولی قطعا داستان‌های گرد آمده در این مجموعه می‌توانند به چند نمونه از لذتبخش‌ترین و ماندگارترین داستان‌هایی كه در عمرمان خوانده‌ایم بدل شوند.


تهیه و تنظیم: گروه کتاب تبیان - محمد بیگدلی