صوفی ریش پرست
یکی بود یکی نبود؛ در بغداد در خانقاه و كاروانسرائی شیخی از صوفیها بود كه ریش بسیار بزرگی داشت و به آن علاقمند بود، غالب اوقات مشغول خدمت بریش خود میشد: روغن میمالید، شانه میكرد، شبها برای اینكه درهم و پریشان نشود موقع خواب آنرا به كیسه ای میكرد.
شبی شیخ در خواب بود كه یكی از مریدان برخاست و به ریش شیخ حمله برده از این گوش تا آن گوش درو كرد، صبح كه شیخ از خواب برخاست و ریش خود را بر باد رفته دید شكایت پیش رئیس خانقاه برد، رئیس، صوفیها را جمع كرد و از قهرمان این كار پرس جو كرد. مرید دروگر گفت: من بودم كه ریش حضرت شیخ را درو كردم، چون دیدم این محاسن برای شیخ بتی شده است كه آنرا عبادت میكند، لذا از باب نهی از منكر آنرا از بین بردم تا شیخ عبد خدا شود نه عبد لحیه.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید, ج 11, ص 208)
این سخن را از قول عارف شیدا، ،شیخ ابوسعید ابوالخیر نقل کرده اند که:: بنده آنی که در بند آنی
گاهی حکایت ما می شود حکایت همین صوفی ریش پرست که بنده ریش و در بند خویش بود.
ما آدم ها گاهی معبودهای بسیاری داریم: میز، پول، ماشین، شهرت، مد و...اینها همه خدایان ما هستند که بی آنکه بدانیم می پرستیمشان.
غافلیم از اینکه شیطان دم آخر همین خدایان پوچ و پوشالی را یک به یک به صحنه حاضر می کند، و با تیغ وسوسه، عقل را کُند و نفس مان را به بازی می گیرد.
از همین الان باید ریشه این انس را از بیخ برید، فردا دیر است، این تعلقات اگر کهنه شوند دل کندن از آنها کار حضرت فیل است، زور فلک هم که داشته باشی، شیطان با مختصر وسوسه ای، مچت را میخواباند.
تعلقات مادی البته همیشه لذت آورند وذات آدمی لذت گراست اما شامه را باید تغییر داد.
دنیا جیفه و مرداری بیش نیست، خوردن این جیفه فقط برای اهلش لذت بخش است.
باید بلد باشیم ذائقه مان را تغییر دهیم، و این نمی شود جز در پرتو معرفت و یقین.
به قول اهل عرفان:
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس را لذت ندانی
همین امروز با خودت عهد کن که هر روز یکی از این تعلقات را کنار بگذاری. سخت است ولی شدنی است.
نوشتهی: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان