تبیان، دستیار زندگی
آنچه به عنوان آداب سفره و خوردن و آشامیدن جزء سیره معصومان(ع) است و امروز به آن بهداشت تغذیه می‌گویند، در جبهه مورد اهتمام تمام بود. از لقمه کوچک گرفتن و خوب جویدن غذا و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با سر بروید توی كاسه‌

آداب سفره و غذا خوردن در جبهه

آنچه به عنوان آداب سفره و خوردن و آشامیدن جزء سیره معصومان(ع) است و امروز به آن بهداشت تغذیه می‌گویند، در جبهه مورد اهتمام تمام بود. از لقمه کوچک گرفتن و خوب جویدن غذا و خوراک و نوشیدنی داغ نخوردن و آداب خوب نشستن سر سفره تا ندمیدن نفس بر آب و مزمزه کردن و در سه نوبت آشامیدن آن.

رمضان در جبهه

از شروع کردن غذا با "نام خدا" و شکر نعمت او در هر لقمه، تا شستن دست قبل و بعد از غذا، حتی در شرایط سخت و تحمل سرما و گرمای هوا، ولو با یک لیوان آب آشامیدنی بر سر سفره.

از ابتدا و انتهای طعام به نمک، تا نخوردن سیر و پیاز، خصوصا شب‌ها. از سخن نگفتن هنگام غذا خوردن و اکرام بزرگترها سر سفره، تا پر نکردن معده از غذا و به همین ترتیب سایر آداب و سنن مربوط به سفره و طعام.

به ندرت دیده می‌شد کسی قبل از نماز، غذا بخورد و قبل از هر چیز مواظب حلیت و حرمت و نجس و پاکی لقمه بودند. وقتی همه چیز آماده بود، هم غذا و هم بچه‌ها «خادم الحسین» و «شهردار» که توفیق پذیرایی از دوستان با او بود، شروع می کرد به خواندن دعا. معروف ‌ترین عبارت، عبارت:«اللهم الرزقنا رزقاً حلالاً طیباً واسعاً» بود که کلمه‌ به ‌کلمه بچه‌ها آن را تکرار می‌کردند. عبارت دیگری هم بود مثل:«اللهم الرزقنا نعمة المشکورة تصل بها نعمة الجنة» که گاهی جمله‌های کوتاهی چون: «و زوجنّا من الحور العین» را بدان می‌افزودند و به شوخی و جدی یکپارچه با صدای بلند تکرار می‌کردند. و گاهی با مزاح، عبارت طیب آمیز «با سر بروید توی کاسه‌ها» را می‌گفتند و سپس مشغول غذا خوردن می‌شدند و پس از اتمام آن نوبت دعای اختتامیه بود و اوج شوخی‌ها.

و گاهی با مزاح، عبارت «با سر بروید توی کاسه‌ها» را می‌گفتند و سپس مشغول غذا خوردن می‌شدند و پس از اتمام آن نوبت دعای اختتامیه بود و اوج شوخی‌ها.

تک‌تک برادران باید چیزی می‌گفتند تا حاضرین آمین بگویند. یکی می‌گفت: «خدایا ما که سیر نشدیم، دیگران را سیر کن.» دیگری می‌گفت:«خدایا ما سیر شدیم، گرسنه‌های مال دنیا را بکش» و بعضی هم دعا می‌کردند و می‌گفتند: «خدایا ما را آدم کن.» یا: «خدایا مرا شهید مفقود الجسد قرار بده.» وقتی دعا دور می‌زد و نوبت به آخرین نفر می‌رسید و او علی ‌رغم توقع دیگران آما‌ده گفتن عبارات بدیع و تازه‌ای نبود، از طرفی مایل بود قضیه را به اصطلاح به خوبی و خوشی تمام کند، می‌گفت: «خدایا...خدایا...» (و درحالی که همه منتظر بقیه دعا بعد از این تأکید بودند) ادا‌مه می‌داد: «تا انقلاب مهدی...»

وقتی غذا به اندازه کافی نبود و بچه‌ها احتمال می‌دادند که به همه برادران غذا نرسد یا کم برسد، آن‌ قدر غذا کم می‌گرفتند یا کم می‌کشیدند که در نهایت غذا می‌ماند و بیم کمبود برطرف می‌شد یا دوتایی و سه‌تایی در ظرف بزرگی غذا می‌خوردند و زودتر از بقیه به جد دست از غذا می‌کشیدند و کنار می‌رفتند. همیشه سعی می‌کردند چیزی حیف و میل نشود و جداً صرفه‌ جویی می‌کردند.

برای خواندن شوخی طبعی های رزمندگان در جبهه ، کلیک کنید .

برگرفته از مجموعه فرهنگ جبهه - مهدی فهیمی

تنظیم : فرهنگ پایداری تبیان