تبیان، دستیار زندگی
مدتی از اسارتمان می‌گذشت. از حداقل حقوق انسانی بی‌بهره بودیم. وضعیت بهداشت اردوگاه، بسیار اسفبار بود. هر چه قدر ما به نظافت اهمیت می‌دادیم، عراقی‌ها در کثیف‌کاری اصرار داشتند‌. خیلی از بچه‌ها به خاطر همین وضع، دچار بیماری شدند. وقتی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همت مضاعف در اردوگاه‌ بعثی

مدتی از اسارتمان می‌گذشت. از حداقل حقوق انسانی بی‌بهره بودیم. وضعیت بهداشت اردوگاه، بسیار اسفبار بود. هر چه قدر ما به نظافت اهمیت می‌دادیم، عراقی‌ها در کثیف‌کاری اصرار داشتند‌. خیلی از بچه‌ها به خاطر همین وضع، دچار بیماری شدند. وقتی به نیروهای صلیب سرخ که برای سرکشی به اردوگاه آمده بودند اعتراض کردیم، در پاسخ گفتند: ما هم که به هتل ‌های لوکس بغداد می‌رویم، اوضاع همین‌ طور است! شاید خصلت آنهاست که بهداشت برایشان اهمیتی ندارد.

آزادگان

وقتی اوضاع بهداشت این‌گونه بود خودتان حدس بزنید امور درمانی چه وضعیتی داشت! عراقی‌ها برای آنکه کسی را به بیمارستان ببرند یک ماه او را معطل می‌کردند. رفتن به بیمارستان هم برای خودش دردسری شده بود. این‌طور نبود که در بیمارستان، او را مثل بقیه بیماران معالجه کنند. برای مثال، اسیری را که به خاطر مشکل آپاندیس به بیمارستان موصل رفته بود، دست یک دانشجوی بی‌تجربه سپردند تا او را جراحی کند. این اسیر متاسفانه در اتاق عمل به شهادت رسید. به مرور برای ما ثابت شد که رفتن به بیمارستان مساوی است با مرگ. باید فکر دیگری می کردیم. خودمان باید دست به کار می شدیم و چاره‌ای می‌اندیشیدیم. اما مگر می شد در آن شرایط سخت و کمبود شدید امکانات اولیه درمانی فکری برای علاج این مشکل کرد؟

باید با شرایط کنار می‌آمدیم و می‌پذیرفتیم که نمی‌شود به دشمن اعتماد کرد. باید روی پای خودمان می ایستادیم.

دکتر مسعود اسیری بود اهل کرمانشاه. جوانی لاغراندام و قدبلند که قسمتی از موهای سرش ریخته بود. او توانست اعتماد عراقی‌ها را به خود جلب کند. به کمک چند نفر از اسرایی که در امور درمانی سر رشته‌ای داشتند تیمی را تشکیل داد. اوایل سعی می‌کرد بیشتر به پزشک عراقی که هر چند روز یک ‌بار به اردوگاه می آمد کمک کند. اما به مرور خودش کارها را دست گرفت. او گاه به دور از چشم عراقی‌ها جراحی‌های کوچک را خودش انجام می‌داد. همان جراحی‌هایی که ممکن بود کار یک اسیر مظلوم را پس از یک ماه معطلی توسط عراقی‌ها به مرگ برساند. دکتر مسعود توانست داروخانه‌ای مخفی را نیز در اردوگاه راه‌اندازی کند. بچه‌ها داروهایی را از درمانگاه به سرقت! می‌بردند و تحت نظارت دکتر مسعود مخفیانه نگهداری می‌کردند. این اقدام پیشگیرانه برای مواقعی بود که عراقی‌ها برای آزار اسرا سعی می‌کردند داروی کمتری را در اختیار آنها بگذارند. یکی از مهم‌ترین مشکلات درمانی اسرا درد دندان بود. از مسواک و خمیر دندان و... خبری نبود که هیچ، به دلیل عدم دسترسی به غذاهای مقوی، دندان‌ها به مرور دچار ضعف و آسیب می‌شدند. بعضی اسرا پیش از اسارت دچار دندان ‌درد بودند. بعضی نیز هنگام اسارت و ضرب و شتم به‌دست عراقی‌ها دچار آسیب شده بودند. از آن طرف عراقی‌ها خیلی به دندان‌ درد اسرا توجهی نداشتند و درمان آن برای عراقی‌ها اهمیتی نداشت. دکتر مسعود و دستیارانش در این زمینه نیز توانستند به خودکفایی برسند! بعضی وقت‌ها آدم احساس می‌کند درد دندان کشنده است. به لطف خدا این مشکل ما نیز برطرف شد. اما خوب است بدانید تیم پزشکی اسرا برای معالجه دندان‌ها از چه وسایل ابتکاری استفاده می‌نمودند. آنها گل‌های سیم خاردار اطراف حیاط را مخفیانه می‌کندند و آن را صاف کرده و نوکش را آن قدر روی زمین می‌کشیدند که تیز می‌شد و به صورت میله هفت تا ده سانتی درمی‌آمد. از این میله به عنوان مته دندان پزشکی استفاده می‌کردند. میله دیگری را هم درست کردند که برای عصب‌کشی بود. آن را در آتش داغ کرده و بعد از اینکه دندان را خالی می‌کردند چند قرص مسکن به مریض می‌دادند. چند نفر هم مریض را نگه می‌داشتند تا عصب‌کشی انجام شود! چند روز بعد دندانش را پر می‌کردند. پر کردن دندان در اسارت هم برای خودش داستانی دارد. داستانی که نشان می‌دهد نبود امکانات نمی‌تواند توجیهی برای نمی‌توانیم و نمی‌شود و... به حساب بیاید. ابتکار تیم پزشکی در نوع خود بی‌نظیر بود. آنها زرورق آلومینیومی پاکت سیگار عراقی‌ها را جمع‌آوری می‌کردند و از آن برای پرکردن دندان اسرا استفاده می‌نمودند. دکتر مسعود و دستیارانش در آنجا زگیل یا میخچه پا را هم عمل کرده و در می‌آوردند.

مطالب مرتبط :

رمضان در اسارت

خنده با طعم اسارت

شکنجه در اسارت به دلیل عزاداری

ما چهاردختر ایرانی...

شکنجه در اردوگاه موصل یک

أنتم ضیوفنا!

افسر عراقی و علاقه به امام

ماجرای ابو کلیه!

الاغ در آسایشگاه!

دلیرمردان کوچک

جالب است بدانید...

امتداد

فرهنگ پایداری تبیان