تبیان، دستیار زندگی
خورشید در کمینگاه صبر، دامن طلائیاش را بر پهنة هستی می گستراند و زمین در چرخشی مستانه بر گرد خورشید، به زمان، هستی می بخشد و زمان در تکاپوست تا ازلیت را به ابدیت برساند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

« روحانی شهید علی اکبر مازنی »
شهید

خورشید در کمینگاه صبر، دامن طلائیاش را بر پهنة هستی می گستراند و زمین در چرخشی مستانه بر گرد خورشید، به زمان، هستی می بخشد و زمان در تکاپوست تا ازلیت را به ابدیت برساند. مردان ابدیت بر محور عشق، آخرین زمستان هبوط را، در معراجی عاشقانه میگذرانند تا هویت انسان خاکی را به فرشتگان عرش اعلی، نشان دهند. پرستوهای مهاجر، کوچ ملکوتیشان را از زمستان ناسوت آغاز کردند تا در هوای پاک لاهوتیان آشیانه کنند. آنان از اروند وضوی عشق ساختند،در بین نخلهای سوختة خرمشهر پیشانی برخاک نهادند؛ازاشکهایشان«نهر جاسم» را پرکردند و از میعادگاه شلمچه، وجه خدا را نظاره نشستند.

و اکنون ما با یاد سبزشان ، کویر خشک دلمان را سبزپوش میکنیم. در اولین روز از تیرماه 1347 در روستای «نوکنده» از توابع بندرگز در خانهای کربلایی، کودکی چشم به جهان گشود که با عاشورای حسینی عهدی ازلی بسته بود. نام او را علی اکبر نهادند.

 شهید علی اکبر مازنی در خانوادهای تربیت یافت که رنج مصیبت عاشورا را بر دل داشتند و درد فراق یاری که قرنها به سفر رفته است ، مغز استخوانهاشان را میسوزاند. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند، آنگاه وارد دبیرستان شد بعد از اتمام این دوره ، سروش غیب در نهانخانة دلش،ندای عاشقی سرداد.

پدر ـ که دلی پاک به پاکی شبنم صبحگاهی داشت ـ دوفرزندش «محمد مهدی» و «علی اکبر» را به حوزة علمیه فرستاد و این دو برادر،حجره نشینان خانة دوست شدند و ساکن کوی علیبن موسی الرضا(ع) گشتند . در مدّتی کبوتر جانشان برگرد گنبد حضرت رضا(ع) میچرخید، صبحگاهان، دل به ضریح آن امام همام می بستند و بر آستان ملکوتیاش مینشستند. تا در نظر بازی عشق، زمشرق چشمان فاطمی امام رضا(ع)، مورد عنایت قرار گیرند. ابتدا در قرعة وصال ، نام محمد مهدی درآمد و او روانة مسلخ گشت، تا قربانی خدا گردد. برای یک دل عاشق، دنیا قفس تنگی است که باید مرغ دل را از این زندان آزاد کرد. ب

عد از شهادت، برادر، تاب ماندن نداشت و در هر زمزمة عاشقانهاش این چنین با معشوق به نجوا مینشست: «خدایا ! من تنها یک آرزو دارم، آن هم عروس زبیای ابدیت در حجله گاه شهادت است که با مرگ من، عقد زندگی خوانده میشود» . او کـه عشق حسین(ع) در جانش شراره زده بود، به جبهه آمد و پس از رزمی اکبروار در شرق دجله بـه تاریخ 25 / 12 / 63درخون خویش آرمید و به قافلة شهداء که برادرش نیز در آن قافله بود پیوست . کربلای ایران زمین، هیچگاه رشادتهای این دو برادر و برادران رزمندة دیگرش را فراموش نخواهد کرد . اکنون سالهاست که بندرگز به یمن پیکر او ، میزبان ملائک است . «ستارة نام و یادش تا ابد بر آسمان آبی دلها درخشنده باد

گلبرگی وصیت نامه شهید

«بذری که حسین(علیه السلام) در کربلا پاشید، درختی شد که هر روز بزرگتر شده و غنچه زده و گل بر افشانده و شکوفه ای درخشان شده و بدین ترتیب در اذهان مردم طرحی نو بنا نهاد و قداست سعادت و حریت و ... را ترسیم کرده و خون از رگهایش برون آمده و با ملت فردای خویش زنجبرها را گسسته و بندها را پاره کرده است و ثمره آن ولایت فقیه است.


نوشته حسن رضایی گروه حوزه علمیه