تبیان، دستیار زندگی
چون دانشجوی پزشکی بودم، می باید تعداد معینی زایمان انجام می دادم تا گواهی بگیرم. این کار مستلزم رفتن به زاغه ها و محله های کثیف و فقیرنشین بود. جایی که پلیس هم غالباً جرات نمی کرد وارد آن جا بشود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمایشنامه‌نویسی که پزشک بود

سامرست موام

گروه کتاب تبیان:"ما می نویسیم چون مجبوریم که بنویسیم" این، سخن نویسنده ای است که نوشتن را با رمان آغاز کرد اما به عنوان یک نمایشنامه نویس شناخته شد و به شهرت رسید. نویسنده ای که پنج سال از عمرش را صرف تحصیل در رشته پزشکی نمود اما او وقتی مدرک خود را دریافت کرد که تصمیمش برای فعالیت در زمینه ای دیگر (نویسندگی) قطعی شده بود.

ویلیام سامرست موام 25 ژانویه 1874، در پاریس و در سفارت انگلستان، زاده شد. زبان اصلی اش فرانسه بود و از معلم سرخانه دروس انگلیسی را فراگرفت.

از آن جا که پدر ویلیام به دلیل شغلش غالباً از خانه دور بود، به شدت به مادرش  وابسته شده بود و به او علاقه داشت و وقتی در 8 سالگی او را از دست داد، فقدان مادر چنان بر زندگی اش سایه افکند که هیچ گاه از زندگی اش حذف نشد.

دو سال بعد پدر ویلیام نیز درگذشت و به ناچار او را، نزد عمویش، کشیش "هنری موام" فرستادند. ویلیام داستان زندگی در کنار عمویش، که فردی سختگیر و پرهیزگار بود را در کتابی با عنوان "پیرامون اسارت انسان" ذکر کرده است.

ویلیام، کتاب های بسیاری خواند و با فقر و رنج مردمی که در پایتخت بریتانیای ثروتمند زندگی می کردند آشنا شد و نسبت به محیط پیرامون خود دید تلخی پیدا کرد

ویلی، بعد از سه سال زندگی سخت و رنج آور به مدرسه ی "کینگ" در "کنتربُری" فرستاده شد، اما آنجا دست کمی از خانه ی عمویش نداشت. بنابراین به مدرسه ی "هایدلبرگ" نقل مکان کرد و در آن در کلاس درس "کونوفیشر" یکی از اساتید معروف فلسفه قرار گرفت و جانی دوباره یافت. ‌

وقتی ویلیام پاریس را ترک گفت و به لندن بازگشت، ناگزیر به دنبال شغل گشت اما از آن جا که از کودکی دچار لکنت زبان بود نتوانست راه دیگر اعضای خانواده را دنبال کرده و در کلیسا یا رشته ی حقوق فعالیت کند. در سال 1892 وارد دانشکده پزشکی شد و پنج سال با روش علمی این رشته آشنا شد. او کتاب های بسیاری خواند و با فقر و رنج مردمی که در پایتخت بریتانیای ثروتمند زندگی می کردند آشنا شد و نسبت به محیط پیرامون خود دید تلخی پیدا کرد.

در جایی گفته است: "چون دانشجوی پزشکی بودم، می باید تعداد معینی زایمان انجام می دادم تا گواهی بگیرم. این کار مستلزم رفتن به زاغه ها و محله های کثیف و فقیرنشین بود. جایی که پلیس هم غالباً جرات نمی کرد وارد آن جا بشود. در بسیاری از موارد کیف سیاه رنگ پزشکی بود که نجاتم می داد. برای نویسندگان آموزشی بهتر از گذراندن چند سال در حرفه ی پزشکی نمی شناسم."

سامرست موام سرانجام در سال 1897 گواهی پزشکی خود را گرفت و هم زمان کتابی با عنوان "لیزای لمبتی" منتشر کرد که زاغه ها و تراژدی های بیمارستان و دانشکده را توصیف می کرد. این کتاب چنان بین مردم به شهرت رسید و مورد استقبال قرار گرفت که موام پزشکی را یکسره کنار گذاشت و تصمیم گرفت نویسنده شود.

موام با توجه به تجربیاتی که به دست آورده بود نمایشنامه و رمان های بسیاری نوشت که باعث شد برای همیشه از او، به عنوان یک نویسنده، و البته نمایشنامه‌نویسی خبره یاد شود

گر چه موام در نویسندگی (و در گام اول) به موفقیت رسیده بود اما برای این که در این کار هم به مهارت دست پیدا کند به خواندن و یادگیری روی آورد. آثار بیشتر رمان نویسان مشهور را خواند و سبک نوشتن و شخصیت های داستان هایشان را تحلیل کرد. موام از سال 1897 تا 1914 ده رمان نوشت ولی نتوانست موفقیت اولین رمان خود را تکرار کند. او در آن دوران، در زمینه نمایشنامه نویسی اوضاع بهتری داشت و آثار نمایشی او با استقبال مخاطبین رو به‌رو می شد.

با آغاز جنگ جهانی اول راهی جبهه شد و با شغل راننده ی آمبولانس مشغول خدمت شد. پس از آن به خدمت ادراه ضد اطلاعات ارتش درآمد و ماموریت های مختلفی را انجام داد و البته با خطرات گوناگونی مواجه شد. اگر چه این رویدادها او را نسبت به محیط و انسان ها بدبین کرده بود اما دیدن صدها مکان و چهره ذهنش را غنا بخشید.

موام با توجه به تجربیاتی که به دست آورده بود نمایشنامه و رمان های بسیاری نوشت که باعث شد برای همیشه از او، به عنوان یک نویسنده، و البته نمایشنامه‌نویسی خبره یاد شود.

سامرست موام به دلیل لکنت زبانی که گریبانش را گرفته بود و همچنین به خاطر وجود ناکامی های مختلف (مرگ زودهنگام والدین، خاطرات ناگوار کودکی و ازدواج ناموفق و...) از زندگی لذت نمی برد. شاید به همین دلیل بود که به برادرزاده اش گفته بود: "اگر به عبادت اعتقاد داری، دعا کن که صبح از رختخواب برنخیزم"

این دعا سرانجام در 16 دسامبر 1965 مستجاب شد.

آثار:

- لیزای لمبث

- بانو کراداک

- پیرامون اسارت بشری یا پایبندی‌های انسانی

- ماه و شش پشیز

- مرد با عزت (نمایشنامه)

- شپی (نمایشنامه)

- لرزش برگ (داستان کوتاه)

- بر پرده ای چینی (سفر نامه)

- دن فرناندو (سفرنامه)

- حاصل عمر

- یادداشت های نویسنده

- شادی های زندگی

- بادبادک

- لبه تیغ

- گنج


تهیه و تنظیم: گروه کتاب تبیان - امیر مقیمی