تبیان، دستیار زندگی
آعده اى مى گوشند تا بگویند: امام حسن (ع ) به معناى دقیق كلمه عثمانى بود ؛ مى گویند:“احتمالا امام حسن (ع ) در گرایش به عثمان غلو كرده باشد، تا جایى كه روزى چیزى را كه خوش نداشت به پدرش گفت . راویان نقل كرده اند: روزى على (ع ) از كنار پسرش حسن عبور مى كر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا امام حسن (ع) عثمانى بود؟!

امام حسن

عده اى مى کوشند تا بگویند: امام حسن (ع ) به معناى دقیق كلمه عثمانى بود ؛ مى گویند:

“احتمالا امام حسن (ع ) در گرایش به عثمان غلو كرده باشد، تا جایى كه روزى چیزى را كه خوش نداشت به پدرش گفت . راویان نقل كرده اند: روزى على (ع ) از كنار پسرش حسن عبور مى كرد و او در حال وضو گرفتن بود. به او گفت :

حسن ! وضویت را كامل كن ! حسن با این سخن تلخ ، پاسخ پدر را داد: دیشب مردى را كشتید كه وضوى كامل مى گرفت . على گفت : خداوند اندوه تو را درباره عثمان طولانى كند.”

در نص بلاذرى آمده :

“مردى را كشتى كه وضوى كامل مى گرفت .”

در داستان دیگرى مى گویند: (حسن (ع) گفت :)

“اى امیر مومنان ! من نمى توانم با شما سخن بگویم . آن گاه گریست . پس على فرمود: حرف بزن و همچون زن نوحه مكن !حسن گفت :

مردم عثمان را محاصره كردند ؛ به تو امر كردم كه از آنان فاصله بگیر و به مكه برو، تا این كه مردم به هوش آمده ، بیدار شوند، اما تو سرپیچى كردى . مردم او را كشتند، به تو امر كردم كه از آنان كناره بگیر...امروزه به تو امر كردم كه به عراق نرو، زیرا مى ترسم كه در آن دیار غربت ، گمنام كشته شوى . پس على فرمود....”

روایات دیگرى نیز هست كه همین معنا را مى رساند و فعلا مجالى براى ذكر آن نیست .

از نظر ما همه این گفته ها مردود است ، زیرا:

اولا: چگونه مى توان بین این حدیث و آن حدیث جمع كرد كه مى گفت :

امیرالمؤمنین فرزندانش حسن و حسین (ع) را براى دفاع از عثمان فرستاد، و یا آن گاه كه از واقعه با خبر شد، چون آشفته اى حزین از راه رسید و حسن را كه خون بر صورتش جارى بود، سیلى زد و با دست دیگرش به سینه حسین كوبید، به این گمان كه آن دو در ماموریت خود كوتاهى كرده اند؟ چگونه مى توان تناقض بین این دو حدیث را بر طرف نمود؟!

ثانیا: هر كه در مواضع و زندگانى امام حسن (ع) تتبع و بررسى كند، در مى یابد كه امام همواره با اصرار فراوان ، یاریگر پدر و مدافع حق غصب شده اش بود و در دفع استدلالهاى دشمنانش كوشش فراوان داشت . حتى در جنگ هاى نبرد و جمل و صفین ، خود را در این راه در معرض خطرهاى بزرگ قرار داد، تا جایى كه - همان طور كه دیدید - پدرش فرمود: “جلو این پسر را بگیرید!”

در مورد دفاع امام حسن (ع) از اهل (ع) و حقانیت آنان به خلافت ، مواضع و اقوال آن حضرت آن قدر زیاد است كه در این فرصت كوتاه نمى توان همه آن را بیان كرد، لیكن به نمونه اى از آنها اكتفا مى كنیم :

1. امام حسن (ع) فرمود: “ ان ابابكر و عمر عمداالى هذا الامر و هولنا كله فاخذاه دوننا و جعلا لنا فیه سهما كسهم الجده اما و الله لتهمنهما انفسهما یوم یطلب الناس فیه شفاعتنا ؛”

راستى كه ابوبكر و عمر تمام توجه خود را به امر خلافت مبذول داشتند و آن را از چنگ ما ربودند، و حال آن كه همه اختیارات آن مال ما بود. پس بدون مشاركت دادن ما، آن را به دست گرفتند و براى ما سهمى همچون سهم جده قرار دادند. هان به خدا سوگند! آن روزى كه مردم شفاعت ما را طلب كنند، آن دو شدیدا درگیر نجات خود از غم و اندوهى هستند كه آنها را احاطه كرده است .”

شوشترى مى گوید: “ظاهرا مراد حضرت از این كه فرمود: مانند سهم جده ، این است كه آن دو از خلافت و باقى حقوق اهل بیت (ع) تنها به قدر بخور و نمیر به آنها مى دادند، همان طور كه والدین با جده رفتار مى كنند.”

امام حسن (علیه السلام) در خطبه ای فرمود: على (ع) درى است كه هر كس از آن وارد شود، مؤ من و هر كس از آن خارج شود، كافر است

امام حسن (ع) در خطبه اى فرمود:

“ولولا محمد (ص) و اوصیاؤه ، كنتم حیارى لا تعرفون فرضا من الفرائض ...؛” اگر محمد(ص) و اوصیاى او نبودند، شما در بیابان جهل و ضلالت ، سرگردان و حیران بودید و فریضه اى از فرایض الهى را نمى شناختند....”

این مطلب را حضرت پس از بیان فرایض و تكالیف الهى فرمود. از جمله این فرایض ، ولایت اهل بیت (ع) بود.

3. بعد از بیعت مردم با امام حسن (ع) حضرت خطبه اى ایراد كرد و طى آن فرمود:

“پس ، از ما اطاعت كنید كه اطاعت ما واجب است ، چرا كه به طاعت خداى عزوجل و رسولش (ص ) مقرون گشته است . خدا مى فرماید:“ یا ایها الذین امنو اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول . “

4. اربلى مى گوید: “بین معاویه و امام حسن نامه هاى مبادله شد. حسن (ع) در این نامه بر استحقاق خود به خلافت احتجاج كرد و بر كسانى كه بر پدرش پیشى گرفتند و خلافت رسول خدا (ص) را به زور از چنگ آنان ربودند یورش برد.”

امام حسن (ع) در نامه اى به معاویه ، بعد از این كه مجاهده قریش پس از رحلت رسول خدا(ص) را با اهل بیت (ع) گوشزد كرده ، چنین مى نویسد: “ “و قد تعجبنا لتئثب الوتوثبین علینا فى حقنا وساطان نبینا (ص)...فامسكنا عن منارعتهم مخافه على الدین ان یجد المنافقون و الا حزاب بذلك مغمزا یثلمونه به ... و بعد فان امیرالمومنین على بن ابى طالب (ع) لما نزل به الموت و لانى الامر بعده ؛”

ما به راستى در شگفتیم از كسانى كه در ربودن حقمان بر ما یورش برده و خلاف پیامبرش را كه حق مسلم ماست ، از چنگ ما ربودند... ما دیدیم اگر در گرفتن حق خویش به منازعه با ایشان بپردازیم ، ممكن است منافقان و سایر احزاب مخالفت دین ، وسیله اى براى خراب كارى و رخنه در دین به دست آورند و نیت هاى فاسد خود را عملى سازند، پس دم فرو بستم ... همانا امیرالمومنین ، على بن ابى طالب (ع) چون مرگ به سراغش آمد، امر خلافت پس از خود را به من واگذار كرد.”

امام حسن مجتبی

5. كافى است بگوییم كه پدرش او را به كوفه فرستاد. حضرت ، ابوموسى اشعرى را كه مانع حمایت مردم كوفه از امیرالمومنین (ع) مى شد از كارگزارى آن جا خلع كرد. امام حسن (ع) پس از سفر به كوفه با ده هزار جنگجو به خدمت پدر رسید. در این قضیه ، حوادث مهم و مهیجى به وقوع پیوست كه بیانگر فناى مطلق امام حسن(ع) در مساله پدرش كه در نظر امام، مساله اسلام و ایمان بود، مى باشد. حضرت جان به كف آماده بود تا براى دفاع از پدر، بهاى سنگینى بپردازد.

6. امام حسن(ع) با موضع قدرتمندى كه داشت، احتجاجات معترضان به مساله حكمت را در هم كوبید و استدلال هاى مهمى ایراد كرد كه قابل بحث و مطالعه بوده ، بیانگر عمق و اندیشه ژرف و آگاهى عمیق نسبت به همه امور و مسائل مى باشد. (در این باره به منافع مربوط مراجعه فرمایید.)

7. امام حسن(ع) فرمود: “نحن اولى الناس بالناس فى كتاب الله و على لسان نبیه ؛ “

ما در كتاب و سنت رسول خدا (ص) نسبت به مردم ار خودشان سزاوارتریم .”

8. امام در خطبه اى فرمود: “ان علینا باب من دخله كان مومنا و من خرج عنه كان كافرا ؛” على (ع) درى است كه هر كس از آن وارد شود، مؤمن و هر كس از آن خارج شود، كافر است .”

9. آن حضرت (ع) به حبیب بن مسلمه فرمود: “رب مسیر لك فى غیر طاعة الله ؛” چه بسا مسیرى را بپیمایى كه در طاعت خدا نباشد.”

حبیب گفت : اما مسیر من به سوى پدرت از قبل نیست .

حضرت فرمود:  “بلى و الله ! ولكنك اطعت معاویه على دنیا قلیله زائله فلئن قام بك فى دنیاك لقد قعد بك فى آخرتك ولو كنت اذفعلت شرا قلت خیرا...؛ “

به خدا سوگند كه چنین است ! لكن تو به خاطر مقدار كمى از دنیاى زودگذر از معاویه پیروى كردى . اگر معاویه دنیایت را ساخت ، آخرتت را ویران كرد ؛ اگر كار بدى كردى ، سخن خوبى گفتى ...”

10. امام حسن(ع) در خطبه اى این اتهام را كه وى معاویه را سزاوار خلافت مى دانسته ، رد كرده است . ما این خطبه را در بحث “مبارزه ائمه(ع) با این توطئه “ با ذكر منابع آورده ایم .

فعلا به همین اندازه بسنده مى كنیم . از طرفى نیز قصد نداریم كه در این باره به تفصیل سخن بگوییم ، بلكه منظور ما این است كه نمونه هایى از این مطلب را بیان كنیم . راغبان مى توانند به كتب تاریخ و حدیث مراجعه كنند.

ثانیا: مطالب و كلماتى را كه به امام حسن (ع) نسبت مى دهند كه وى آنها را به پدرش گفته است ، نه تنها با ساده ترین اصول ادب اسلامى و اخلاق نیكوى انسانى منافات دارد، بلكه با این مطلب كه خداوند سبحان وى را تطهیر كرده و نیز با گفته هاى پیامبر (ص) در حق حضرت و همچنین با اخلاق و سجایاى ارزشمندى كه از او سراغ داریم ، در تضاد و تنافى است ، خصوصا این كه ادعا مى كنند حضرت این سخنان را به پدرش على (ع) گفته است ، در حالى كه وى قبل از هر كسى مى داند كه پیامبر (ص) در مورد على (ع) فرموده است :” انه مع الحق و الحق معه یدور معه حیث دار. “

چگونه مى توان پذیرفت كه چنین سخنانى را اما م مجتبى (ع) بر زبان جارى كرده باشد، در حالى كه مردم كوچه و بازار عار دارند كه آن را بر زبان آورند، چه رسد به رابع اهل كساء و فردى كه از نظر اخلاق و خوى و سیاست و رفتار و سلوك ، شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص) بود؟!

ثالثا: از همه این ها گذشته ، آیا معقول است كه بگوییم : امام حسن (ع) نمى توانست خوب و كامل وضو بگیرد؟ در حالى كه در كنار جدش ، رسول اكرم (ص) و پدر بزرگوار، على (ع) روزگارى را سپرى كرده بود و دریایى بى پایان از علم و فضیلت بود و از آغاز طفولیت به همه پرسش هایى كه از سوى جد گرامى اش ، رسول اكرم (ص) و پدرش ، امیرالمؤمنین (ع) در مناسبت هاى مختلف به وى حواله مى شد، پاسخ مى داد.

رابعا: اگر آن طور كه طه حسین مى پندارد - امام حسن (ع) به معناى دقیق كلمه عثمانى بود، پس حتما حضرت با تصرفات و اعمال ناشایست و خلاف شرع عثمان كه با كتاب و سنت رسول اكرم (ص ) سازگار نبود، موافق بوده است ! و حال این كه چنین احتمالى در حق حضرت مجتبى كاملا مردود است ؛ چرا كه خود در تعریف سیاست فرمود:

“از جمله حقوق زندگان ، این است كه مادامى كه زمامدار با تو به درستى رفتار كند، تو نیز با وى به درستى و اخلاص عمل نمایى ، و آن گاه كه از راه راست منحرف شود، فریادت را در برابر او بلند كنى ...”

و واضح است - همان طور كه طه حسین نیز قبول دارد - عثمان و كارگزارانش از مصادیق بارز این فرمایش امام بودند.

امام حسن (ع) فرمود: “ “نحن اولى الناس بالناس فى كتاب الله و على لسان نبیه ؛ما در كتاب و سنت رسول خدا (ص) نسبت به مردم ار خودشان سزاوار تریم

خامسا: در مورد روایت دیگر مى گوییم : این كه در این روایت آمده است حسن (ع ) به پدرش گفت كه مدینه را ترك كند، به نظر ما نمى تواند درست باشد؛ چرا كه طلحه و زبیر و دیگر دنیا خواهان و فرصت طلبان در كمین چنین موقعیتى بودند، تا به اهداف شوم خود برسند ابن ابى الحدید پس از رد این نظر كه امیرالمؤمنین مى بایست از مردم فاصله مى گرفت و یا از مدینه به مزرعه اش (ینبع ) مى رفت و در شورا شركت نمى كرد، تا آنها وى را دعوت مى كردند و كسى را به دنبالش مى فرستادند، مى گوید: “به نظر من این راى ، راى درستى نیست ، زیرا اگر على (ع) چنین مى كرد آنها عثمان یا یكى را از

امام حسن علیه السلام

میان خود براى خلافت انتخاب مى كردند و آن قدر به على (ع) تمایل و رغبت نداشتند تا او را دعوت كنند، بلكه بر عكس ، كناره گیرى او از شورا خواسته دیرینه آنها بود؛ چرا كه قریش شدیدا كینه على (ع) را به دل داشت و از او در غضب بود. من ، اعراب و بالاخص قریش را در این باره و در مورد انحرافشان از على (ع) ملامت نمى كنیم ، زیرا على (ع) بود كه آنان را تار و مار كرد و خونشان را بر زمین ریخت ...حتى اگر اسلام آنان هم درست باشد، باز بغض و كینه ها باقى است ...؛ اما اسلام اعراب چنین نبود چه گروهى از آنان به پیروى از سران قبایل خود مسلمان شده بودند و گروهى نیز به طمع غنائم، عده اى به خاطر ترس از شمشیر اسلام و گروهى هم بر اثر غیرت و عصبیت قوى و براى پیروزى بر دیگر قبایل . عده اى دیگر مسلمانى را انتخاب كردند، چون با دشمنان و مخالفان اسلام دشمنى داشتند.”

مردم نمى توانستند در این شرایط بحرانى به على (ع) اجازه دهند كه از مدینه خارج شود و از طرفى نیز همین مردم بودند كه مدتها به دنبال حضرت روان بودند تا با وى بیعت كنند.

2. درباره روایت وضو، در بعضى از كتاب ها آن را با كمى اختلاف به حسن بصرى - كه دو سال قبل از پایان خلافت عمر متولد شد - تسبا مى دهند. ابن ابى الحدید مى گوید:

“از چیزهایى كه گفته شده ، یكى این است كه ابوسعید، حسن بن بصرى با على (ع) كینه داشت و او را مذمت مى كرد...از وى نقل شده كه گفت : روزى على (ع) او را دید كه وضو مى گرفت در وضو گرفتن وسواس به خرج مى داد از این رو آب زیادى ریخت . على (ع) به او گفت : حسن ! آب زیادى ریختى ! گفت : امیرالمؤمنین ! از خون هاى مسلمانان كه بیشتر ریخته نشد. على (ع) گفت : آیا تو را ناراحت كرده است؟ گفت : آرى . على (ع) فرمود: پس همواره غمگین و محزون باش ! گویند: از آن پس همواره حسن بصرى عبوس و محزون بود، تا از دنیا رفت .”

در روایت دیگرى (حسن بصرى ) مى گوید: “چون امیرالمؤمنین (ع) به شهر ما (بصره) وارد شد، عبورش بر من افتاد كه وضو مى گرفتم . فرمود: اى جوان ! نیكو وضو ساز تا خدا با تو نیكویى كند. سپس از پیش من رفت . به دنبال او روان شدم . برگشت و به من نگریست و فرمود: اى جوان ! حاجتى دارى؟ عرض كردم : آرى ، به من سخنى بیاموز كه برایم سودمند باشد.”

حسن بصرى سخنان على (ع) را نقل مى كند، اما جواب خود را بیان نمى كند، بلكه تلاش دارد تا فضیلتى براى خود دست و پا كند كه شبهه انحراف وى از على (ع) را مستبعد گرداند. در صورتى كه روایت ابن ابى الحدید، انحراف وى از حضرت (ع) را به صراحت بیان مى كند. شاید روایتى نیز كه مى گوید: امیرالمؤمنین (ع) وى را از مسجد بیرون كرد و نگذاشت كه سخن بگوید، به انحراف وى از حضرت (ع) اشاره داشته باشد.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


منبع: تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن (ع)، عاملی، جعفر مرتضی.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.