درباره دار آویختن و شهادت مظلومانه آیت الله شیخ فضل الله نوری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خورشید بر دار

شهادت مظلومانه آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری

4j. a6d

سر به دارى ديگر

بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در ميدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامى كه آقا به طرف ميدان توپخانه مى رفت نگاهى به جمعيت و بعد رو به آسمان كرد و گفت : افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد.(35)

 

دست حق در دست مى آمد روان بر پاى دار
تا بلند آوازه سازد بعد از اين آواى دار
آن كه در آيينه انديشه مى بيند خداى

كى كند انديشه از رنج توانفرساى دار (36)

 

ميدان توپخانه از جمعيت موج مى زد. نيروهاى دولتى مردم را كنار مى زدند تا راه باز شود. در اين لحظه آقا به عقب برگشت و در ميان جمعين خادم با وفايش را ديد و گفت ناد على ! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. مى خواستند بدانند او در لحظه آخر چه كارى دارد. در اين وقت آقا دست در جيب كرد و كيسه اى بيرون آورد و به ناد على داد و گفت اين مهرها را خرد كن . او در اين لحظه حساس هم دورانديش و تيزهوش است و براى اينكه پس از مرگش مشروطه طلبان سند سازى نكنند و از مهرها سوء استفاده نكنند، دستور خرد كردن آنها را داده است . پس از آن آقا را روى چهار پايه قرار دادند و او از آنجا آخرين سخنان خويش را بيان كرد. سخنان او تاكيدى بر موضع اصولى و مكتبى گذشته اش بود. وى خطاب به جمعيت تماشاچى فرمود: خدايا! تو خودت شاهد باش كه من براى اين مردم به قرآن تو قسم ياد كردم . خدايا! تو خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مى گويم كه موسسان اين اساس بى دين هستند و مردم را فريب داده اند. اين اساس مخالف اسلام است . محاكمه من و شما بماند پيش پيغمبر اسلام . او با وجود ضعف و پيرى و بيمارى آخرين سخنان خويش را با شجاعت و شهامت كم نظيرى بيان كرد و تنها ايمان و عشق به يك هدف مقدس است كه موج مى شود شخصى اينچنين در مقابل مرگ و شهادت ايستادگى كند. او در پاى دار چنان شجاع بود كه گويى دار از هيبت و عظمت او مى لرزيد.(37)

 

او ز عشق حق سراپا شور و شوق و جذبه بود

دار در انديشه از او او نه در پرواى دار
هيبت مردانه مرد خدا را ديده است
گر به خود مى لرزد از اين جذبه سر تا پاى دار

 

قبل از اينكه ريسمان دار را به گردى وى بيندازند يكى از مشروطه خواهان براى او پيغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنيد و خود را از كشتن رها سازيد! شيخ فضل الله گفت :

من ديشب پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم و به من فرمود كه فردا شب مهمان من هستى و من چنين امضايى نخواهم كرد.(38) و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پايه را از زير پاى وى عقب راندند و طناب را بالا كشيدند.

 

گاه خورشيداز عشق خدا بر نيزه ها
گاه از شوق خدا خورشيد بر بالاى دار
پرتو خورشيد فضل الله نورى تافته است
جاودان از مشرق خونين و خونپالاى دار (39)

 

در پاى دار مشروطه طلبان شادى مى كردند. شيخ فضل الله در راه حمايت از شريعت ، سر و جان فدا كرد. او با شهادت خويش درس سرافرازى و جانبازى را تعليم داد.

 

پس از شهادت 

پس از اعدام جسد شيخ شهيد را به حياط شهربانى منتقل كردند و در وسط حياط بر روى يك نيمكت قرار دادند. مشروطه طلبان و ديگر افرادى كه نسبت به دين كينه و عداوت داشتند به جسد نيز حمله كردند. نيروهاى مسلح با قنداق تفنگ ، ديگران با لگد و... به طورى كه خونابه از جسد سرازير شد. ابتدا از تحويل جسد به خانواده شيخ جلوگيرى كردند و بعد از مدتى جسد را تحويل خانواده وى دادند. آنان نيز جسد را در خانه مخفى كرده ، پس از حدود هيجده ماه آن را به قم بردند و در يكى از اتاقهاى صحن مطهر حرم حضرت معصومه عليها السلام به خاك سپردند.

اعدام شيخ شهيد نقاب از چهره مدعيان دروغين آزادى و عدالت برداشت و مردم فهميدند كه مشروطيت سرابى بيش نبوده است . كم كم روحانيان ديگر نيز از مجلس و دولت كنار گذاشته شدند و زمينه جدايى دين از سياست فراهم شد. آيات عظام نايينى، آخوند خراسانى، طباطبايى ، بهبهانى و طباطبايى يزدى همگى از شهادت شيخ فضل الله متاثر شدند و دريافتند كه واقعيتهاى تلخى در پشت ظواهر فريبنده پنهان بوده است . اما ديگر دير شده بود.