تبیان، دستیار زندگی
داستان های این مجموعه با ژانر واقع گرای مدرن از گفته های ناگفته می گوید، از زنی عاشق که تن داده به عادت هایی که جمود و جمادش کرده است (سنگواره)، از من راوی غیرقابل اطمینانی که از اعمال عجیب و پریشش می گوید (انتخاب شیطان) از مأموری پریشان احوال که دیدن مرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انتقام مسجل زنانگی

انتقام مسجل زنانگی

«علی پور گسکری» را نه تنها به عنوان نویسنده بلکه به عنوان محقق، منتقد، مدرس و دکترای ادبیات با مجموعه داستان «بگذاریم» برنده جایزه مهرگان به عنوان بهترین مجموعه 1383 می شناسیم. «بماند» نامی است که او برای اثر جدیدش برگزیده؛ مجموعه ای از نه داستان کوتاه که در پاییز 88 توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

داستان های این مجموعه با ژانر واقع گرای مدرن از گفته های ناگفته می گوید، از زنی عاشق که تن داده به عادت هایی که جمود و جمادش کرده است (سنگواره)، از من راوی غیرقابل اطمینانی که از اعمال عجیب و پریشش می گوید (انتخاب شیطان) از مأموری پریشان احوال که دیدن مرده ها و اختلاط کردن با آن ها مرض تازه ای است که گرفتارش شده (مرده ها دروغ می گویند؟) از زنی که به دنبال نقش خودش در زندگی و خواب پرفسور هندی می گردد که چون «تمبول» تلخ است (بوتیمار) از سرنوشت دختر تنهایی که در کوررنگی مرگ مادر گرفتار آمده است (کوررنگی) و از...

به جز سه داستان، (زنی از جنس مس) که با تکنیک چند صدایی، خواننده را به چگونگی و علت مرگ دختر دانشجو می رساند؛ داستان (حاشیه نشین) که از نظرگاه تک گویی نمایشی روایت می شود و داستان (بوتیمار) با دیدگاه سوم شخص محدود به ذهن بیان می شود؛ دیدگاه غالب مجموعه اول شخص مفرد است. تقسیم بندی دیدگاه ها بیانگر آن است که کانون روایت داستان ها درونی است و نویسنده سعی بر آن داشته تا با بیان احساسات شخصیت ها، آنان را از بعد روان شناسی نیز بررسی کند. نویسنده با محوری قرار دادن شخصیت اصلی زن در اکثر داستان ها، گوشه گوشه هایی از آلام زنان و سرنوشت های حقیرشان را به تصویر می کشد. اول شخص دیدگاه مدرنی است که به بیان دغدغه ها، حالات و روحیات شخصیت می پردازد. من راوی کسی است که دغدغه خودشناسی و هستی شناسانه دارد و با روایت از خود و جهان پیرامونش در واقع در پی شناخت خود و جایگاه اجتماعی اش است.

داستان اول این مجموعه به نام «بادهایی که از هندوکش می وزد» داستان در داستانی است که به شرایط زنان و نقد جامعه می پردازد. داستان با دو فونت جداگانه و دو زبان مجزا و هماهنگ با شخصیت و محیط، در ابتدا از زندگی طاهره ای می گوید که به خاطر خیانت شوهر و آزارهای شبانه پسر عموها از ایالت غربی هند سر در می آورد. طاهره در آن جا با نام پنجابه، آئینی بدعت می گذارد و بعد به دست گروه متعصب هندو سر به نیست می شود. من راوی داستان زنی است که ماموریت یافته تا اطلاعات بیشتری از طاهره و کتاب نوشته شده او که به علت حرمت تقدس در کلام به چاپ نرسیده، پیدا کند. راوی در همسایگی خانه پیرزنی ساکن می شود که خاکستر همسرش را نزد خود نگه داشته و به رود گنگ نسپرده است. او با شنیدن صدای جیغ و داد شبانه جذب خانه پیرزن می شود، پیرزن معلمی که از عشق شوهرش به پنجابه می گوید. در روز آخر وقتی من راوی موفق به یافتن کتاب های نیم سوخته با زبان منطقه ای می شود، کارمند هندی نزدش می آید و خبر می دهد که یک سال پیش پیرزنی در جوار خانه کرایه ای او زندگی می کرده که خودش را آتش زده است.

من راوی کسی است که دغدغه خودشناسی و هستی شناسانه دارد و با روایت از خود و جهان پیرامونش در واقع در پی شناخت خود و جایگاه اجتماعی اش است.

در نگاه اول شاید داستان به دلیل بیان زندگی چند زن- طاهره یا پنجابه، پیرزن و من راوی- چند محور به نظر بیاید و پرسیده شود که بالاخره داستان، داستان کی است؟ خاطره- داستان من راوی برای یافتن کتاب؟ داستان زن اسطوره ای چون پنجابه و یا نه داستان زندگی زن معلم و ازدواج ناموفق اش؟ ولی با نگاه دقیق و کلی تر و با دیدگاه نقد روان شناسی- اجتماعی و بحث جایگاه قدرت و نقش زن در جامعه می توان گفت داستان ها همه حول یک محور به مظلومیت زنان و یا به گفته علی پور به «انتقام زنانگی» اشاره می کند. چه این زن، طاهره نامی باشد که «پنجابه بی اعتنا به دنیا و مافیه اش نقشی از زهر نفرت در تن گمراهانی که به طمع تطهیر دروغین او را در آغوش کشیدند بر جای گذاشت تا انزجار را فرایادشان آرد.» (ص 18) و چه زن معلمی که برای سلامتی مردش روزه می گیرد و به دلیل سرنوشت های حقیر و بی مهری که در حق او، مادر و مادر مادرش شده، مرگ را به زندگی ترجیح می دهد و معتقد است «ساتی رسم خوبی بود برای ما. یک باره سوختن، جای سال ها ذره ذره خاکستر شدن» (ص 19) پس می بینیم که داستان در داستان ها همه گویای جایگاه بی ثبات زنان نه تنها در هند بلکه در تمام جوامع بشری است. جوامعی که زنان در آن تنها یک شیء محسوب می شوند و جایگاه انسانی- ارزشی برای شان در نظر گرفته نمی شود.

نویسنده در این داستان برای رسیدن به محور معنایی اثر از تقابل هایی چون زن – مرد / زن اثیری- زن لکاته / عشق بی عشقی / مرگ- زندگی / زن اسطوره ای زن غیر اسطوره ای و... سود می جوید و برای رسیدن به اثری در خور نه تنها به هماهنگی فرم و محتوا، بلکه به هم خوانی زبان و اندیشه نیز اهمیت می دهد. استفاده از دو زبان، یکی برجسته، کهن و ارکائیک و دیگری زبانی ساده و روان ولی نوشتاری- حتی در دیالوگ ها که با هم هماهنگ است و بیانگر قدرت نویسنده و از محاسن کار محسوب می شود- فضاسازی مناسب با حال و هوای شخصیت داستان، شخصیت های قابل لمس، ساخت لحن در کلام حتی در زبان پرفسور هندی داستان«بوتیمار» با جا به جایی ارگان جمله، از این دست به شمار می آید. از سوی دیگر داستان اول از دیدگاه نقد مطالعات فرهنگی نیز سرشار از بیان باورها، عادات، عقاید و سنن هندی است که همراه شده با نوع غذا، پوشش محلی، بوی عود و دود شمع ها، دعاهای خاص، آداب به گنگ سپردن خاکسترها و ... بیانگر فرهنگ قومی است. چه آن جا که زن «دعای روزانه هانومان که خدای مهربانی است می خواند» (ص 12) لب هاش به ذکر «لرد کریشنا» به هم می خورد و چه وقتی که صبح ها از سندور مقدس به پیشانی مرد می مالد و با زمزمه های دعا بدرقه اش می کند (ص 20) و چه وقتی که کارمند هندی تذکر می دهد «مردم اینجا اقامت مسافر را در شهرشان شوم می دانند. برای همین خانه هاشان خالی مانده است». (ص 10)

اما داستان از دیدگاه نقد یونگی نیز قابلیت های خاص خودش را دارد. از دیدگاه نقد یونگی که به کهن الگوها توجه دارد باید گفت داستان به کهن الگوی قهرمان و قربانی اشاره دارد. کهن الگوی قهرمانی که از مکانی به مکان دیگر سفر می کند، در جامعه جدید اصلاحاتی ایجاد می کند و بدعتی جدید می گذارد، به بلوغ فکری و اجتماعی می رسد و گاه حتی «باید جان خود را بدهد و به کفاره گناهان مردم تا دم مرگ رنج بکشد.» (ویلفرد گرین : 1383، 179) و این درست حکایت زندگی طاهره ای است که به هند غربی سفر و آئینی جدید بدعت می کند و در انتها سر به نیست می شود. «او گناه دیگران را به شرم بی گناهی خود می شست و...». (ص 13) از دیگر کهن الگوها باید از پیر فرزانه یاد کرد که وقتی قهرمان داستان در موقعیتی ناامید کننده گرفتار می شود با واکنش های بجا و اندرزهای نیک می تواند او را از ورطه ناامیدی نجات دهد. مانند پیرزن همسایه وقتی من راوی ناامید از یافتن کتاب است او را به سوی کتاب های راهول راهنمایی می کند. پیرزنی که البته نقش کهن الگویی زن نیکو را نیز در خود دارد؛ زنی که برای سلامتی شوهر روزه می گیرد و برایش دعا می خواند و خواهان بقای خانواده و مناسبات اخلاقی است. زن نیکویی که می تواند در تقابل با پنجابه که از دید زنان دیگر، نقش کهن الگوی ساحره، بدکاره که با مجالس شهوت رانی، ترس، خطر و ظلمت را با خود به همراه دارد، قرار گیرد. تقابل جالب شخصیتی که از زن ساخته می شود. به نظر نگارنده یکی از وجوه مهم ساختاری این داستان است تا نشان دهد آن کس که اسطور شده شاید یکی از ما باشد. «آخر آن ها هم روزی آدمیانی بودند مثل من و تو». (ص 13)

«گفتم: و آن زن غریبه؟... گفت: آواره ای مثل خودم، رمیده از چیزی و پناه برده به چیز دیگر». (ص 20)

گفتم: و آن زن غریبه؟... گفت: آواره ای مثل خودم، رمیده از چیزی و پناه برده به چیز دیگر

و اینجاست که علی پور دست به شکستن ساختارهای قبلی ذهنیت ها می زند. این جاست که دیگر پنجابه توهم و پرداخته ذهنی بیمار و افیونی نیست، بلکه یکی از ماست که فریاد می زند: من انتقام مسجل زنانگی ام.

«بوتیمار» نام داستان دیگر این مجموعه در حال و هوای هند با همان مشخصات فرهنگی و بومی، از دیدگاه سوم شخص محدود به ذهن، به سفر زنی به نام «دیبا بزمه» اشاره دارد که برای شرکت در سمینار سالانه ادبیات فارسی به دانشگاه پنجاب دعوت شده است. دیبا طی سفر (یکی از کهن الگوها) نه تنها به شناخت عمیق تری از زندگی خود می رسد، بلکه به زندگی خصوصی پرفسور هندی که «به سان بلبل عاشق در بیابان حیرت سرگردان است» (ص 81) راه پیدا می کند؛ پرفسور هندی که کلمات را شکسته بسته ادا می کند و با زنی که مدام غم می خورد، به سر می برد. زنی که عاشق  پرفسور است و «به خاطر شرایطی که دارد درباره همه چیزها داستان سرایی می کند.» (ص 77) زنی چون پرنده «بوتیمار» که «لب آب می نشیند و از ترس تمام شدن از آن هیچ نمی نوشد... » (ص 80) از همین روست که زندگی به پرفسور هندی تلخ و تنها ماموریتی می آید که باید انجامش دهد تا بعد بتواند به سوی زنی دیگر- معشوقه اش- برود. در این میان دیبا با دیدن مثلث عشقی پرفسور و زندگی که چون «تمبول» تلخ است ولی بوی خوشش مانع از ترک کردنش می شود، به فکر نقش خود در زندگی اش و یا شاید زندگی هایی دیگر با مثلث های عشق دیگر می افتد.

آن چه در این داستان شاخص است استفاده درست از لحن و زبان همسو با  محیط و شخصیت داستان است. لحنی که با جا به جایی ارکان جمله حاصل شده است.

«زهر مانند دم مار. شما چه می گویید؟». «تلخ مثل زهرمار، معمول تر است». (ص 78)

«البته ما می گوییم شانس و اقبال ارمغان می آورد. شما هم باید می داشته باشید». (ص 69)

«زنی  از جنس مس» داستان دیگر این مجموعه با تکنیک چند صدایی باختین، پرده از رازهای مگو برمی دارد. نویسنده با توجه به انتخاب صحیح از زبان و لحن شخصیت ها، خواننده را با پدری آشنا می کند که دختر دانشجوی اش را به خوابگاه می فرستد تا بتواند راحت تر با دیگری باشد. پدری که ادعا می کند «نیازهای جوونی مو یکی یکی سرکوب کردم. پای هیچ زنی رو این جا باز نکردم به حرمت دخترم.» (ص 91) نویسنده با استفاده از روایت دوست نزدیک دختر، پسر ریزه و عاشق سینه چاک اش، مدیر گروه، دوست پسرش به نام سام و در انتهای استاد سالار ما را با گوشه گوشه های زندگی دختر زیباروی ولی مأیوس و تنها آشنا می کند. شخصیت هایی که هر یک برداشت خود را با آن پیشینه اجتماعی - فرهنگی و عقیدتی از خودکشی دختر عنوان می کنند. دختری که به علت بی مهری استاد، خیانت های پدر و اخراجش از دانشگاه به پوچی زندگی می رسد و دست به خودکشی می زند. خودکشی که اگر از بعد دغدغه های اجتماعی ریشه یابی شود، مقصرهای فراوانی پیدا می کند. ریشه هایی که در آن نحسی مادرزاد شاید جایی نداشته باشد «تنها می تونم بگم بعضی ها با یک نحسی مادرزاد به دنیا می آن. نمی گم جبر و پیشانی نوشت، می خوام بگم در واقع تقدیر خود نوشته یک زیبایی حراج شده.» (ص 90) تقدیر خودنوشته ای که همه در آن به نوعی مقصر هستند. چه دختر زیبارو، چه استاد سالاری که نام دختر را به یاد نمی آورد ولی دو خال زیر چانه و گردن دختر را در خاطره هاش ثبت کرده و چه پدری که وصفش رفت. «تقصیر در ذات بشره، همه ما ... ». (ص 90)

نویسنده بدون شعاردهی و یا گرفتار شدن در حسی سانتی مانتالیستی آن چنان خونسرد، دانشجوی دیگر را مأمور تحقیق ماجرا می کند که خود از لابه لای حرف های ضد و نقیض اطرافیان پی به چرایی خودکشی و مرگی می برد که به احتمال زیاد اولی و آخری اش نخواهد بود.

در انتها باید گفت گرچه مجموعه از دیدگاه نقد فمینیستی و جایگاه زن در داستان ها قابل بررسی است (منفعل بودن یا نبودن زنان، جایگاه شان در متن و جامعه داستانی، تایید گفتمان غالب یا ضد گفتمان بودن شان و...) ولی به علت ایجاز متنی به آن اشاره نمی کنم و تنها یادآور می شود که علی پور در این مجموعه نشان داده که نه تنها با تکنیک های جدید آشناست، بلکه توش و توان نویسندگی را نیز دارد و می تواند با انتخاب صحنه های ماندگار در متن، ذهن و حس خواننده را با نوشته هایش همسو کرده و او را تا مدت ها درگیر شخصیت ها داستانی اش کند. به امید آثار دیگر نویسنده.

فرحناز علیزاده


منابع:

1- ال. گورین، ویلفرد؛ ارل. جی. لیبر، لی مورگان؛ راهنمای رویکردهای نقد ادبی؛ تهران: انتشارات اطلاعات 2  1383- بهناز، علی پور گسکری؛ بماند؛ چ 1؛ تهران: نشر چشمه 1388.


تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات