تبیان، دستیار زندگی
یسبلدر من سری اندیشه ی طغیان گری دارد/ یارش در آغوش و خیال دیگری دارد/ شب ازدحام روشن فانوس ها در من/ خاکستر زاینده ی ققنوس ها در من ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعری برای ظهور...نه برای سکوت...

امام مهدی

در من سری اندیشه ی طغیان گری دارد
یارش در آغوش و خیال دیگری دارد
شب ازدحام روشن فانوس ها در من
خاکستر زاینده ی ققنوس ها در من
دیوار های شهر جانی تازه می خواهند
ویرانه ها از من جهانی تازه می خواهند
باید ببندم زخم آواز دهانم را
تا نعره اش در هم نکوباند جهانم را
از دست های ناتوان من چه می خواهند
از باغبان سوخته خرمن چه می خواهند
بیهوده می گردند در من تکیه گاهی نیست
جز آنکه از من دست بردارند راهی نیست
بگذار از یک رنج نا محدود بنویسم
از انتظار شهر بی موعود بنویسم
از دشت خاکستر نشین سرد و بی برکت
جان کندن پروانه ها در پیله ی حسرت
شب کاروان زنگیان را با خود آورده است
اینگونه بر صبحی دگر آغوش وا کرده است
آواز را با لهجه ی فریاد باید خواند
ویران تر از این هرچه باداباد باید خواند
بگذار از خوابی پریشان پرده بر دارم
از آخرین تصنیف باران پرده بردارم
بنویسم از مردی که در دستم چراغی کاشت
صبحی که بر دفترچه ی شعرم قدم برداشت
از ناگهان باورش دیوانه ام کرده است
مردی که از افسانه هایم سردر آورده است
بوی خوش گیسویش از پیراهنم رد شد
دیگر زنی ار من پریشان تر نخواهد شد
بگذار موی انتظار آشفته تر باشد
بر گرده ی عریان ما شلاق تر باشد
موعود از فصل گل و آیینه می آید
مثل نفس از گرمگاه سینه می آید
تقدیر سرسبز بهاری زیر باران است
چون آفتاب نا بهنگام زمستان است
موعود من پیغمبر آواز و لبخند است
شرح تبسم های پنهان خداوند است
نبض نفس هایش مکرر می شود یک روز
آیینه ای چندین برابر می شود یک روز
شاید همین امروز و فردا زود تر شاید
من مطمئن هستم که او یک روز می آید

سروده زهرا سادات آقامیری

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان