تبیان، دستیار زندگی
افزایش شمار مترجمان در سال های اخیر و فراوانی کتاب های ترجمه شده در ویترین کتاب فروشی ها به هر دلیلی که باشد جماعت اهل کتاب و کتابخوانی را خوشحال می کند که این خود غنیمتی است در برهوت نشر آثار خودی.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مسافران بالون های کاغذی

نگاهی به آشفته بازار ترجمه

مسافران بالون های کاغذی

افزایش شمار مترجمان در سال های اخیر و فراوانی کتاب های ترجمه شده در ویترین کتاب فروشی ها به هر دلیلی که باشد جماعت اهل کتاب و کتابخوانی را خوشحال می کند که این خود غنیمتی است در برهوت نشر آثار خودی.

اما این خوشحالی، معمولاً و نه همیشه تا آستانه ی رویت روی جلد کتاب دوام می آورد و خواندن چند سطر از نخستین صفحه کتاب کافی است تا شادمانی دیدن ترجمه ای از یک اثر نوشتاری تازه را به هول هجوم مترجمان نو آمده و نابلد به سمت و سوی فرهنگ و زبان مادری تبدیل کند.

این که چه عامل یا عواملی باعث شده که در این سال ها عرصه علم و فرهنگ و ادبیات ایران شاهد ظهور انبوهی از مترجمان نوآمده باشد، پرسشی است که قطعاً بیش از یک پاسخ دارد و فعلاً هم قصد پرداختن به این پرسش و پاسخ نیست اما پرسش اصلی این است که حضور این مترجمان در عرصه ی ترجمه و به ویژه ترجمه هایی که در حوزه فرهنگ و ادبیات داستانی انجام می شود، از چه جایگاه ارزشی برخوردار است و آیا باید به خاطر انبوه ترجمه هایی که در قالب کتاب منتشر می شود خوشحال بود و یا ...

از زمانی که نجف دریابندری " پیرمرد و دریا " اثر همینگوی را ترجمه کرد و محمود به آذین " دن آرام شولو خوف " را به مشتاقان آثار ادبی پیشکش داد و مترجمان دیگری مثل محمد قاضی، ابوالحسن نجفی، رضا سید حسینی و چند مترجم صاحب نام دیگر آثاری از نویسندگان بزرگ دنیا را به فارسی برگردانند و افق های تازه ای را پیش چشم علاقه مندان گشودند و تا ظهور نسل خلف بعدی نام های فراوانی به عنوان مترجم در عرصه هنر و ادبیات ایران دیده شد که برخی بعد از ترجمه یکی، دو کتاب و آشکار شدن ناتوانی شان در این کار کنار کشیدند و بعضی دیگر البته مانند و با ترجمه آثاری نه چندان ارزشمند کار را ادامه دادند. بعضی نیز تجربه ای در ترجمه اندوختند و آرام، آرام به جایگاهی که می توانستند دست یافتند. اما در همه این دوره ها کسانی هم بودند که به سودای نام و البته نان بی که حتی زبانی غیر از زبان فارسی، آن هم در حد متعارف و معمول که اصطلاحاً می شود به عنوان زبان مادری از آن اسم برد، وارد ست به کار ترجمه شدند و نامشان به عنوان مترجم بر پیشانی آثاری نشست که اصل اثر، احتمالاً ارج و اعتباری داشت و سودای مترجم دست یابی به شهرت و نان و نامی در سایه ارزش اصل اثر بود و شیوه ی کار این مترجمان زبان نفهم عمدتاً رونویسی از روی کارهایی بود که دیگران ترجمه کرده بودند و تغییر دادن برخی جملات و واژه ها و گاهی چیزی بر اصل کار افزودن یا بخشی از آن کاستن و انتشار دیگر بار اثر تحت عنوان ترجمه ای جدید! و در عرصه بی در و پیکر نشر کتاب، چه کسی بود که گریبانشان را بگیرد یا چند و چون را جویا شود.

اما پیشرفت و توسعه بالاخره در هر زمینه ای کارها را آسان تر می کند و اگر پنجاه سال پیش خانم خانه، رخت های چرک را توی تشت می ریخت و به زحمت چنگ می زد، امروز اما تحمل چنین رنجی خنده دار است و به برکت تکنولوژی و رفاه و توسعه !! لباس ها داخل حفره ماشین لباسشویی ریخته می شود و دکمه ای فشرده می شود و تمام این شبیه همان کاری است که برخی از مترجمان زبان نفهم یا از راه رسیدگانی که در حد this is my hand با زبان انگلیسی مانوسند! و به زبان اسپانیولی احتمالاً تنها می توانند بگویند سایونارا! انجام می دهند ترجمه تکنولوژی یا بهره برداری از خدمات در اختیار و در این شیوه بر خلاف اسلاف ساده دل ترشان متهم به رونویسی از آثار دیگران هم نمی شوند و از همه مهم تر اثر دست اول ترجمه می کنند!! که قطعاً سود بیشتری دارد مادی و معنوی !!!!

اما چگونه؟

زحمت دانلود یا رنج یک سفر!

پیدا کردن کتاب برای ترجمه کار چندان دشواری نیست. اینترنت هم که نباشد با یک سفر به دوبی یا ترکیه می شود تعداد زیادی از کتاب های تازه منتشر شده نویسندگان جدید و ناآشنا و حتی نام آشنا پیدا کرد و از این جا به بعد کار بسیار آسان است، ورق ورق کردن کتاب و هر بخش را به یک دارالترجمه سپردن!!!

خانم آتوسا... که از بیم اخراج شدن از دارالترجمه که در آن کار می کند مایل نیست نام خانوادگی اش گفته شود، می گوید: همیشه تصور من از کار کردن در دارالترجمه بیشتر ترجمه متون رسمی بود یا پایان نامه ها و ... چیزهایی از این دست که معمولاً هم نیاز به تایید مراجع رسمی دارند و اصلا فکرش را هم نمی کردم که روزی در یک دارالترجمه به عنوان مترجم داستان کار کنم، در حالی که الان مدت هاست این کار را انجام می دهم و فقط داستان ترجمه می کنم و البته گاهی هم یک قسمت از یک رمان را و تازه دارم متوجه می شوم چرا یکی از مواد قرار داد استخدامی ام در دارالترجمه تاکید بر این بود که مترجم هیچ حق معنوی و مادی نسبت به ترجمه هایی که انجام می دهد ندارد و در مقابل پولی که از دارالترجمه واگذار می نماید. عجیب است، ترجمه داستان و شعر و رمان و آثار ادبی در دارالترجمه.

آیا همه ی دارالترجمه ها این کار را می کنند؟!

می گوید: شاید نه! و حتما خیلی ها این کار را نمی کنند. اما، سه چهار نفر از دوستانم که در دارالترجمه های دیگری کار می کنند همین وضع را دارند و بخش عمده ای از کار آن ها هم ترجمه داستان کوتاه رمان مجموعه شعر شاعران خارجی و بعضاً کتاب های علمی در زمینه های مختلف است کتاب هایی که در نهایت با نام شخص دیگری به عنوان مترجم منتشر می شود!!!!

تا همین جای قضیه خودش مسئله ای است، اما مسئله ی دیگر این است که آیا کسانی که در دارالترجمه ها داستان با شعر ترجمه می کنند با اصول ترجمه ادبی آشنایی دارند، آیا نویسنده اثر و ویژگی های کاری او را می شناسند؟! آیا با فرهنگ و محیط زنده گی خالق اصلی اثر آشنا هستند.

به طور قطع نه! چون معمولاً کسی که به عنوان کارمند مترجم در دارالترجمه کار می کند لزوماً نباید با آثار ادبی و شیوه ترجمه آنها آشنا باشد. چنین مترجمی بیشتر با متون اداری و رسمی سر و کار دارد او باید جمله ها و کلمات را عیناً ترجمه کند. و کاری با شناخت ظرایف ادبی و هر آن چه که یک مترجم ادبی باید بداند ندارد و نباید هم داشته باشد.

پس نتیجه ماجرا روشن است. داستان ها و آثاری که گاه تکه، تکه و در چند دارالترجمه به فارسی برگردانده شده و به آورنده ای تحویل می شود که نامش به عنوان مترجم روی جلد کتاب خواهد نشست. قطعاً نمی تواند ترجمه ای قابل اعتنا از یک اثر ادبی باشد و به یقین بیشتر تأثیر مخرب ترجمه اداری یک  اثر ادبی در ساخت زبان و ادبیات فارسی بسیار بیشتر از آن است که ورود یک اثر جدید به عرصه نشر بتواند جبرانش کند.

چندی پیش دکتر مهوش غلامی عضو هیات علمی دانشگاه تربیت معلم به خبرگزاری ایسنا گفته بود: با افزایش عناوین کتاب های ترجمه شده تعداد مترجمان آماتور و دوره ندیده افزایش یافته و این مسئله باعث آشفته گی بازار ترجمه شده است.

دکتر مهوش غلامی از ترجمه هایی که در دارالترجمه ها و به سفارش علاقه مندان! به مترجم شدن انجام می شود چیزی نمی گوید و یا شاید از این مسئله خبر ندارد. اما می گوید: این مترجمان به دلیل این که در دوره های ترجمه آموزش ندیده اند و با زبان مبداء آثاری که ترجمه می کنند!!! آشنا نیستند، مشکلات بخش ترجمه را دو چندان کرده اند این مترجمان در مورد متن ترجمه ها هم اطلاعات کافی ندارند و چیزی در باره سبک و شیوه نگارش نمی دانند.

دکتر غلامی پیشنهاد کرده است که نهادی در وزارت ارشاد تشکیل شود یا انجمنی از مترجمان صاحب نام تا وقتی قرار است اثری به عنوان ترجمه وارد بازار کتاب شود چگونگی ترجمه و صلاحیت مترجم آن را برای ترجمه تائید کنند و ... حالا سوال این است در این آشفته بازار آیا کسی هست که به آسیب های جدی و سنگینی که از طریق چنین ترجمه هایی بر زبان و ادبیات فارسی وارد می شود فکر کند؟

آیا آن چه که به آن صیانت از فرهنگ!! می گویند ایجاب نمی کند که برای جلوگیری از هجوم این سیل ویرانگر چاره ای اندیشیده شود و آنها که نگران تهدید ها و تخریب های فرهنگی هستند! از این تهدید هراسناک، ترسی ندارند! و آیا اصلاً چنین تهدیدی را به درستی شناخته اند؟

هوشنگ پوررباب

اشعاری که بی حامی مانده است!

مردی برای تمام فصول ترجمه

روزگار آقای مترجم

درباره طاهره صفار زاده

از سروانتس تا سعدی

ترجمه و تاثیر شعر فارسی در شبه قاره

تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - ادبیات