تبیان، دستیار زندگی
سه شعر از سه شاعر معاصر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قایق کاغذی

سه شعر از سه شاعر معاصر

قایق کاغذی

قایق کاغذی

یک جفت کفش

چند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفش

یک جفت گوشواره ی آبی

یک جفت ...

کشتی نوح است

این چمدان که تو می بندی !

بعد

صدای در

از پیراهنم گذشت

از سینه ام گذشت

از دیوار اتاقم گذشت

از محله های قدیمی گذشت

و کودکی ام را غمگین کرد.

کودک بلند شد

و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت

او جفت را نمی فهمید

تنها سوار شد

آب ها به آینده می رفتند.

همین جا دست بردم به شعر

و زمان را

مثل نخی نازک

بیرون کشیدم از آن

دانه های تسبیح ریختند :

من ... تو

... کودکی

قایق کاغذی ...

... نوح

آینده...

تو را

با کودکی ام

بر قایق کاغذی سوار کردم و

به دوردست فرستادم

بعد با نوح

در انتظار طوفان قدم زدیم

گروس عبدالملکیان

سیب های كال

در انقباض غرورند، سیبهای كال

نیش ها كرم ها برای شان

بوسه ای شیرین

قلقلكی خنده آور است

كرم ها

چه شیرین شناختند راه قلب های كال را

¤ ¤ ¤

حیرت نكن

یك گل ظریف

از سیم خاردار

بالا كشیده است

حیرت نكن

كه پیش از این

از پیكر خود سرزنش خار دیده است

فریبرز لرستانی (آشنا)

اخلاق غزل این است!

دلم رازی است بی اندازه رسوا

گفتنش سخت است

چنان طوفان

كه جز در گوش دریا

گفتنش سخت است

نه از بن بست طبعم نیست

اخلاق غزل این است

تماشایش دل انگیز است اما

گفتنش سخت است

علی محمد مودب

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان