تبیان، دستیار زندگی
ه ارمغان آورد «تصور مى كنم امضاى قرارداد با شركت MUTUAL لذت بخش ترین دوران زندگى من بوده است.» چارلى چاپلین براى اظهار خشنودى از امضاى قرارداد با MUTUAL در سال ،1916 دلیل خوبى دارد. به موجب این قرارداد او براى تولید12 فیلم دو...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاشقى كه صلح و امید به ارمغان آورد


«تصور مى كنم امضاى قرارداد با شركت MUTUAL لذت بخش ترین دوران زندگى من بوده است.» چارلى چاپلین براى اظهار خشنودى از امضاى قرارداد با MUTUAL در سال ،1916 دلیل خوبى دارد. به موجب این قرارداد او براى تولید12 فیلم دو حلقه اى طى 12ماه ششصد هزار دلار (به پول امروز 10میلیون) دریافت كرد. قرارداد سنگین چاپلین، او را از فضاى كم بودجه و مونتاژ گونه كیستون و ایسانى (ESSANAY)، كه مورد نفرت اش بود، رها ساخت. MUTUAL به چاپلین تقریباً بودجه نامحدود و حق كنترل آزادى بى محتواى دو حلقه اى ها اعطا كرد، اگرچه هدف غایى چاپلین - ساختن فیلم بلندو مالكیت تام آنها - هنوز دور از دسترس او بود.

با وجود كنترل كامل چاپلین بر این دو حلقه اى ها، این سرى دوازده تایى آن چنان كه انتظار مى رفت چاپلینى (CHAPLINESQUE) نبودند. تنها در یكى از آنها و البته برجسته ترین شان - خیابان آرام - او در نقش یك خانه به دوش واقعى ظاهر شد. تنها یكى - ولگرد - وضعیت رقت بار حساب شده «خانه به دوش و بانك» را دربردارد و در همین فیلم است كه چارلى، ادنا را به جاى از دست دادن، به دست مى آورد. در حقیقت، بیشترشان كاملاً پایان خوش دارند.

یك برنامه كارى بدون شتاب به چاپلین اجازه داد كه براى همیشه سادیسم بدون توجیهى را كه زمان زیادى را بر روى پرده در فیلمهاى اولیه اش مثل «شغل تازه» و «كنار دریا» به خود اختصاص مى داد، كنار گذارد. او مى توانست هر چه قدر كه مى خواهد وقت صرف پرداخت و دستكارى آثارش كند و آنقدر برداشت ها را تكرار كند تا صحنه نهایى مطابق میل و مفهوم موردنظرش درآید.

اگرچه چاپلین مجذوب، تقریباً مبهوت، «تولد یك ملت» اثر (دیوید وارك) گریفیث (NIO) بود (او این فیلم را بارها تماشا كرده بود)، كار خلاقانه گریفیث با دوربین براى او كمتر تأثیرگذار بود. در مجموع، چاپلین به شیوه اجرایى خودش تكیه زد. دوربین آنجا، آماده ثبت و ضبط صحنه ها بود. اما این محدودیت واقعى در حال ترسیم شدن بود. تنها «خیابان آرام» پیرنگ راضى كننده اى داشت. «ولگرد» متكلف و پرزرق و برق و مملو از تصادف بود. این همان پیرنگ ویكتوریایى است كه چاپلین در فیلمهاى «بچه» و «روشنایى هاى شهر» به كار برد. فیلمهایى مثل «آتش نشان» و مغازه سمسارى اساس ساده اى دارند، ملاقات یك پسر با یك دختر پیرنگى است كه یك دو جین ازكمدین هاى آن دوره مى توانستند به كار برند. چیزى كه این پیرنگ را تأثیرگذار مى كرد شوخى ها و اجراهاى درخشان چاپلین بود.

براى نسل اولى كه با (آثار) چاپلین رشد یافتند، این چارلى است كه به خاطر مى آید - چارلى تعمیركار ساعت در «مغازه سمسارى»، چارلى كه اریك كمپبل را با چراغ گاز كنار خیابان در «خیابان آرام» خفه مى كند، چارلى و مورفى دیوانه در «یك بامداد».

چاپلین بسیارى از همكارانش را با خود از اسنى آورد كه البته مهمترین ایشان ادنا پروایانس بود. آنها هنوز عاشق هم بودند اما شهرت روزافزون چاپلین به اضافه عدم علاقه ادنا به زندگى مرفه و اشرافى مآب، موانع زیادى را بر سر راه این رابطه ایجاد مى كرد. یكى دیگر از اعضاى اصلى در خانواده (سینمایى) چاپلین، اریك كمپبل بود؛ یك غول 193 سانتیمترى 114 كیلویى كه مقدر شده بود در تقریباً تمام محصولات MUTUAL مقابل (آنتاگونیست) چاپلین باشد.

«بپا» (FLOORWALKER) نخستین فیلم چاپلین در MUTUAL ، پیرنگ نسبتاً منجسمى داشت، گرچه در پایان این انسجام از هم مى پاشید. «بپا» خیلى از شوخى هایش را مدیون یك اختراع مدرن یعنى پله برقى است. اما بهترین صحنه رویارویى بین چارلى و اریك است. در وهله اول، چارلى مبهوت حركات و جاخالى هاى جالب اریك مى شود، اما اعتماد به نفس زیادى باعث مى گردد كه چارلى نمایش بسیار زیبایى از فنون باله را به اجرا گذارد كه در این حین یك ضربه جانانه از جانب اریك موجب مى شود كه سر چارلى به دوران و تلوتلوخوردن بیفتد. «بپا» یك دفعه با خورد شدن یك آسانسور بر سر اریك پایان مى یابد. چارلى و ادنا هرگز در یك صحنه با هم نبودند.

دومین فیلم ، «آتش نشان»، پیرنگى ابتدایى تر و كهنه تر دارد. چارلى زمان زیادى را صرف كتك زدن همكارانش مى كند (گرچه این عمل كاملاً با غرض ورزى و سوءنیت پنج فیلم قبلى اش صورت نمى گیرد) و ادنا را از خانه در حال سوختن نجات مى دهد.

«ولگرد» پیچیده ترین و جدى ترین فیلم چاپلین تا آن زمان بود. براى نخستین بار او كسى را «ادنا» كه توسط كولى ها به عنوان یك بچه دزدیده و به صورت یك برده نگهدارى شده بود، نجات داد. در زندگى واقعى، چاپلین مى خواست مادرش «هانا» را نجات دهد. اول از فقر و سپس از دیوانگى كه هرگز قادر به انجام آن نبود.

زمانى كه یك نقاش (لویدبیكن، كه نقش همزاد چاپلین در «بپا» را بازى كرده و در «خیابان آرام» در نقش یك معتاد مزاحم ادنا مى شود) از راه مى رسد و تصمیم مى گیرد او را مثل یك «ترشك شبدرى زنده» نقاشى كند (اشاره به لكه مادرزادى ادنا كه به شكل این گیاه است و درنهایت او را به مادرش مى رساند) آرامش چارلى و ادنا برهم مى خورد. ادنا مجذوب این مرد باوقار، با اعتماد به نفس و موفق مى شود كه نقطه مقابل چارلى است. در یك صحنه بسیار برجسته، چارلى و ادنا دوشادوش هم مى ایستند و هریك درگیر افكار كاملاً مختلفى هستند. ادنا نمى تواند به چیزى جز آن غریبه خوش تیپ فكر كند، در حالى كه چارلى در آتش حسادتى نومیدانه مى سوزد. بالاخره این صحنه دردناك پایان مى گیرد و پیرنگ گروتسك وار، به پیش مى تازد.

«ترشك شبدرى زنده» به نمایش در مى آید، مادر ادنا آن را مى بیند و از هم مى پاشد: «بچه من!» آدمهاى ثروتمند بالیموزین هاى باشكوهشان به جنگل هجوم مى آورند. تلاش هاى چارلى براى جلب نظر ادنا با كشیدن طرح كلى از او به شكست مى انجامد. او هنرمند نیست. وقتى لیموزین مى رسد به درون آن مى پرد و چارلى را یكه و تنها ترك مى كند. چه خوشبخت و سعادتمندند آنان كه هرگز عاشق نشدند! اما صبر كنید! او [ادنا] دارد برمى گردد! او واقعاً چارلى را مى خواهد!

چاپلین پایان بندى «ولگرد» را با یك یادداشت مسخره پى ریزى مى كند: آواره و پریشان تصمیم مى گیرد با انداختن خود به دریاچه به همه چیز پایان دهد. یك زن جوان او را نجات مى دهد. [چارلى] مى خواهد او را در آغوش گیرد، اما صبر كنید! او زشت است! پس به عقب برمى گردد! اما زخم هاى چارلى در «ولگرد» بسیار عمیق، شخصى و زشت تر از آنى بودند كه بتوان برچسب شوخى به آنها زد. تنها یك پایان كاملاً تراژیك یا واقعاً خوش برازنده آن بود و چاپلین عاقلانه دومى را انتخاب كرد، اگرچه در یك [فیلم] دوحلقه اى وقت كافى نداشت كه آن را معقول و توجیه پذیر جلوه دهد.

«ساعت یك بامداد»، كلاسیك تك نفره چاپلین، ما را از بستر عذاب آور «ولگرد» بسیار بسیار دورمى كند. چاپلین یك دائم الخمر پولدار است كه تنها و تلوتلو خوران وارد یك خانه بسیار ناخوشایند مملو از پوست حیوانات، پلكان نامطمئن، فرش هاى زشت و كثیف، پاندول هاى خطرناك و... است.

بعد از درخشش درخور توجه «ساعت یك بامداد»، «كنت» یك شكست مسلم بود. قرار بود فیلم در اصل «خیاط» باشد. اما چاپلین درمیانه راه از این ایده خسته شد و دست كشید. اریك كمپبل خیاط و چارلى دستیار اوست. وقتى كنت بروكو پالتویش را براى تعمیر مى آورد، اریك نامه اى فرستاده نشده از جانب كنت به دوشیزه مانى بگز [MONEYBAGS: به معنى كیف پول. طنز نهفته در این نام جالب توجه است - م] را در جیب آن پیدامى كند كه طى آن از دوشیزه مانى بگز براى شركت در یك مهمانى اشرافى دعوت به عمل آمده است. اریك، كه از قرار معلوم خیال ترقى در طبقات اجتماعى را درسرمى پروراند، تصمیم مى گیرد به جاى كنت به مهمانى برود.

تصادفاً، از چارلى خواسته مى شود در خانه اى مجلل كه مهمانى باشكوهى در آن برقرار است آشپزى كند. اریك و چارلى با هم راه مى افتند و اریك نقشه اش را براى چارلى شرح مى دهد و مى گوید: «تو مى توانى مباشر من باشى.» چارلى نقش را به نفع خود برمى گرداند و مى گوید: او باید كنت باشد و مانى بگز این را [بهتر] مى پذیرد. لباس شلخته او معركه است! چیزى كه در ادامه دنبال مى شود نسبتاً استاندارد است. چارلى در برابر [پوشیدن] یك دست لباس شیك و فرار چارلى ازدست پلیس ها. «مغازه سمسارى» فیلمى است كه در آن چارلى شاغل است. فیلمى مفرح با لحظاتى به یادماندنى كه ازدواج با دختر پیرمرد یهودى یادآور تاجر ونیزى است.

چاپلین بعد از این فیلم، «پشت پرده» را مى سازد كه یك هالیوودى دیگر است. ادنا، كه از ورود به دنیاى سینما درمانده شده است، خود را به شكل مردى درمى آورد و به عنوان كارگر صحنه مشغول به كار مى شود. وقتى چارلى او را مشغول آرایش مى بیند به طرز مسخره آمیزى با اومثل یك همجنس باز رفتارمى كند تا اینكه ادنا هویت اش را به عنوان یك زن بر او آشكارمى كند.

«پیست اسكیت» یكى ازمعروفترین تولیدات MUTUAL است. دراین فیلم چارلى پیشخدمت یك رستوران است! او بعد از ظهرش در پیست اسكیت مى گذراند كه به او این اجازه را مى دهد كه هماهنگى و تعادل خیره كننده اش را به نمایش گذارد. بدون اینكه براى خود و دیگران دردسر و رنجش فراهم آورد (با آداب دانى سهل و ممتنع). «خیابان آرام» یكى از بهترین آثار كمدى كوتاهى است كه تاكنون ساخته شده است: معجون منحصر به فردى از اسلپ استیك درخشان و یك دیدگاه آرمانشهرى دلنشین و بامزه.

چاپلین به هالیوود، زاغه ویكتوریایى دوران بچگى خود، نقل مكان مى كند كه در «بچه» و «روشنایى هاى شهر» دوباره ظاهر خواهدشد.

خانه به دوش چاپلین در اینجا بطور جدى مفلس و مفلوك است. او جلیقه، یقه، كراوات و حتى عصایش را ازدست داده است، تقریباً مى توان گفت كه لخت است. او درمانده تر از آن است كه حتى بخواهد به دنبال دریافت صدقه از یك جلسه احیاء به سبك ارتش رستگارى باشد؛ جایى كه البته به ادنا برمى خورد. از آنجایى كه مقدر بود قدم در راه زندگى شرافتمندانه اى گذارد، شغل بسیار پرخطرى را انتخاب مى كند: افسرپلیس در بخش خیابان آرام.

خیابان آرام قلب تاریك جنگل شهرى است كه سلطان آن، اریك كمپبل، با لفت و لعاب و بدون ظرافت فرمانروایى مى كند. كمپبل، كه معمولاً یك گنده بك تك بعدى است، در اینجا به طرز شگفت انگیزى چند بعدى مى شود، لشكرى از اوباش و اراذل را زیردست دارد و نوچه هاى بعد ازاین اش را طورى پخش مى كند كه انگار شیرى به یك سگ فسقلى ضربه مى زند. او وحشى و رام نشدنى است! ولى چارلى به مدد یك چراغ گاز كه در جاى مناسبى قرارگرفته بود او را رام مى كند. اما حتى پس از آن هم كارش تمام نشده است. ادنا توسط یك ولگرد معتاد موردتعرض قرارمى گیرد (لوید بیكن باز هم دردسرساز مى شود). خوشبختانه چارلى جلوى شرارت لوید را مى گیرد و تمام اراذل خیابان آرام را ادب مى كند و برروى میان نویس فیلم این نوشته ظاهر مى شود «عشق به زور رانده شده، شیرینى بخشایش، صلح و امید را به خیابان آرام به ارمغان آورد.»

گتوى زشت و بدتركیب به خانه شادى تبدیل مى شود كه چارلى هیچوقت نتوانست آن رابه مادرش هدیه دهد.

اگر بخواهیم براساس میزان خنده دار بودن قضاوت كنیم، «درمان» به وضوح یك سروگردن پایین تراز خیابان است. چارلى یك آدم پولدار است كه سعى مى كند خود را در یك تفریحگاه خشك كند. سكانس كشتى‎/ ماساژ با آن حالت وول خوردن چارلى در لباس مایو، باید تماشاگران رابه نشاط و سرخوشى آورده باشد.

چاپلین بر سر «درمان» و «مهاجر» زحمت زیادى كشید و براى هریك از این دوحلقه اى ها به اندازه «تولد یك ملت» گریفیث فیلم گرفت. «درمان» چیزى نبود جز پیرنگ ادوارى ملاقات یك پسر با یك دختر و در ادامه سوق یابى به سمت كمدى اسلپ استیك، اما «مهاجر» با رقابت چارلى و ادنا زیرباران شدید براى رسیدن به قاضى دادگاه بخش جهت گرفتن مجوز، خاتمه مى یابد.

برخلاف «خیابان آرام» در اینجا پایان خوش خیلى اثرگذار است - هردوى آنها توسط نقاشى كه مى خواهد از آنها به عنوان مدل استفاده كند از فقر نجات مى یابند!»

«ماجراجو» احتمالاً نازلترین محصول MUTUAL است. چاپلین یقیناً به قرارداد جدیدى فكرمى كرد كه درنهایت ازجانب FIRST NATION به دست آمد. این كمپانى به او اجازه مى داد كه فیلم بلند بسازد و سرانجام مالك آثار خود شود.

نویسنده: آلن وانه من

مترجم: آرش طهماسبى