تبیان، دستیار زندگی
فقه طرح و پرداختن تفصیلى و استدلالى به احكام شرعى است كه نقطه مركزى و اصلى آن را حصول علم به این احكام از رهگذر ادله تفصیلى تشكیل مى دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پيش درآمدى بر فلسفه فقه
فلسفه فقه

قسمت اول را اینجا ملاحظه بفرمایید

تعريف فقه

فقه, علم به احكام شرعى از رهگذر ادله تفصيلى است. اين تعريف به آنچه (عملية الاستنباط) ناميده شده, نظر دارد. عمليات استنباط, به دست فقيه براى دست يابى به حكم شرعى انجام مى گيرد; عملياتى كه در آن اصول, رجال, درايه, اصطلاحات فقهى, اقوال فقها و استناد به ادله در كنار هم و با يك نظم و چينش خاصى انجام مى گيرد تا حكم شرعى استنباط شود.

آيا واقعاً فقه تنها عبارت از (عملية الاستنباط) است يا دايره اى اعم از (عملية الاستنباط) را دربر مى گيرد؟ براى پاسخ به اين سؤال, ابعاد تصورشدنى درباره فقه را در زير بررسى مى كنيم:

1. خروجى هاى فقه: مقصود فتواهايى است كه مراجع و مفتيان ارائه مى كنند كه ربطى به فقه ندارد و خارج از دايره فقه است وگرنه هركس را كه به فتاوا آشنا باشد بايد فقيه دانست.

2. عملياتى كه مستنبط انجام مى دهد: اين نقطه مركزى و اصلى ترين فعاليت فقهى است. كار استنباط سه محور مشخص دارد:

يكم. تشكيل قياس استنباطى: قياسى است متشكل از يك كبرا و صغرا و نتيجه اى كه از آنها گرفته مى شود, مانند: اين روايت (كه از نظر سندى اعتبار دارد) ظاهر در وجوب براى اين موضوع است (صغرا) هر ظاهرى حجت است (كبرا) پس حكم اين موضوع وجوب است (نتيجه).

عمده تلاش هاى فقيهان در كار استنباط همين قياس استنباطى است. كبراى قياس استنباط را اصول ارائه مى كند و اصولاً نقش و كاركرد اصول, تأمين كبراهاى قياس هاى استنباطى است و اين نقش را نيز تنها اصول بر عهده دارد. در فقه بحث از درستى يا نادرستى نمى كنند و در اصول به كاربرد آن نمى پردازند بلكه بحث از كاربرد در فقه و بحث از درستى يا نادرستى در اصول مطرح مى شود.

دوم. تحقيق و تثبيت صغراى قياس استنباطى: بخش مهمى از فعاليت هاى استنباطى فقيه مربوط به محقق سازى صغراست. بسيارى از نقد و بررسى ها كه در استنباط انجام مى پذيرند, معطوف به دست يابى به صغراى استنباط است. تحقيق صغرا فقط اين نيست كه درباره مثال ياد شده ظهور در وجوب را احراز كنند (كه البته اين نيز در استنباط بايد رخ دهد و طبعاً به تلاشى نيازمند است) بلكه حتى بحث رجالى نيز كه در استنباط صورت مى گيرد تلاشى براى تحقيق صغراست ; زيرا تا اعتبار سندى روايت احراز نشود, به ظاهر آن تكيه نمى شود كرد.

سوم. تطبيق استنباطى: اين تطبيق مربوط به هنگامى است كه فقيه با قاعده فقهى مواجه باشد. قاعده فقهى برخلاف قاعده اصولى كبراى قياس قرار نمى گيرد, بلكه بر موردى معين تطبيق مى گردد. ميان تطبيق استنباطى و قياس استنباطى بايد تفاوت قائل شد.

چهارم. چينش استنباطى: آيا در اين مسئله خاص (و يا حتى به صورت كلى و در هر مسئله) اول بايد به سراغ اجماع رفت و يا قرآن و يا سنت؟

3. ساختار فقه: چون فقه دانش است, بايد داراى ساختار باشد; هر دانشى داراى ساختار است.

4. متن هاى عمومى فقه كه استدلالى نيز هستند, فراتر از استفاده هاى استنباطى (همچون استفاده آموزشى و& ) بهره بردارى مى شوند.

باتوجه به آنچه گذشت دقيق تر آن است كه فقه را به صورت زير تعريف كنيم:

فقه طرح و پرداختن تفصيلى و استدلالى به احكام شرعى است كه نقطه مركزى و اصلى آن را حصول علم به اين احكام از رهگذر ادله تفصيلى تشكيل مى دهد.

اگر به اين تعريف تن در دهيم, مى توان فقه را ساختارمند لحاظ كرد و بهره گيرى هاى فراتر از استنباط را نيز كه معمولاً در فضاى فقه اتفاق مى افتد داخل در فعاليت هاى فقهى قلمداد نمود. باتوجه به آنچه گذشت مى توان فلسفه فقه را اين گونه تعريف كرد: فلسفه فقه مجموعه اى از بحث هاى نظرى است كه از يك طرف, انگاره ها و باورهاى منتهى به شكل گيرى و تحول دانش فقه و يا منتهى به ظهور ديدگاه و يا ديدگاه هايى در اطراف موضوع, منابع, قلمرو و روش و حتى مسائل آن را آشكار مى سازد و از طرف ديگر به بررسى و ارزيابى اين انگاره ها و باورها و تبيين ماهيت و بافت تاريخى و اجتماعى فقه و گزاره هاى آن و تفسير مفاهيم علمى و نظريه ها در فقه و نيز توصيه روش هاى مناسب و توضيح شرايط درست بودن يك ديدگاه و يا نظريه در فقه مى پردازد.

بدين ترتيب فلسفه فقه مجموعه اى از بحث هاى نظرى است كه:

يكم. انگاره ها و باورهاى منتهى به شكل گيرى و تحول دانش فقه و يا منتهى به ظهور ديدگاه يا ديدگاه هايى در اطراف موضوع, منابع, قلمرو و روش و حتى مسائل آن را آشكار مى سازد;

دوم. به بررسى و ارزيابى اين انگاره ها و باورها و تبيين ماهيت و بافت تاريخى و اجتماعى فقه و گزاره هاى آن و تفسير مفاهيم علمى و نظريه ها در فقه مى پردازد;

سوم. روش هاى مناسب و توضيح شرايط درست بودن يك ديدگاه و يا نظريه را در فقه توصيه مى كند. تعريف فلسفه فقه را به صورت مختصرترى مى توان ارائه كرد: فلسفه فقه شناخت پيش فرض ها و معيارهايى است كه برپايه آنها فعاليت هاى فقهى از حيث گستره, منابع, روش فقه, مسائل فقهى و نظريه هاى فقهى توصيف و يا توصيه مى گردد, خواه اين فعاليت استنباطى باشد و يا غير استنباطى.

******      ادامه بحث  ضرورت پرداختن به فلسفه فقه     ********

نوشته احمد مبلغی

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه