تبیان، دستیار زندگی
علی اکبرنمادی از عشقی آسمانی است که باید در کربلا تجلّی کرده و علی اکبرهای لب تشنه را در وادی آخرالزّمان به منزل جانان هدایت کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید  سیدعلی اکبر علوی
شهید ،شهادت ،روحانیت

کربلا قصّه ای پر غصه است، حدیث بلایی است که عرق شرم را بر پیشانی آفتاب، نمایان میکند.کربلا، پیوند مرگ و خون، پیوند حیات و مردگی است، حیات، برای آنانکه انتخابی عاشقانه کرده اند و فنا، برای کسانی که انسانیت خویش را لگد کوب امیال حیوانی خویش کرده اند. کربلا یعنی آب روان یعنی بقاء،  بقا برای تشنه لبان وادی عشق .

 کربلا، یعنی خروج از حاکمیت هواها و هوسها و رسیدن به اعلی مرتبة انسانیت؛ و انسانیت، تَمّوج حیاتی عارفانه است که در دل جوانی از قبیلة خورشید موج میزند.

علی اکبرنمادی از عشقی آسمانی است که باید در کربلا تجلّی کرده و علی اکبرهای لب تشنه را در وادی آخرالزّمان به منزل جانان هدایت کند. در واپسین سالهای حکومت استبدادی،آنگاه که خمینی کبیر در ژرفای اندیشه اش، خیمه گاه کربلا را برپا کرده و قبله گاه دل را کربلا قرار داده بود،درآن سالهای قحطی عشق به سال1343 در روستای «استون آباد» از توابع بندرگز در خانة سید بابا، کودکی چشم به جهان گشود که میبایست پرچم عزّت را بر بلندترین قلة تاریخ به احتزاز درآورد. سید بابا کودک را همنام فرزند جدّ غریبش ، علی اکبر نامید.

حکم پروردگار و تقدیر الهی بر این بود که علی اکبر از بلاهای طبیعی جان به در برده ذخیرهای باشد برای کربلای خمینی . علی اکبر دوران ابتدایی را تا کلاس چهارم در روستای استون آباد سپری کرد و بعد جهت ادامة تحصیل به روستای «حفا کنده» رفت. پدر، با اینکه در تنگنای اقتصادی قرار داشت اما فرزندش را از درس محروم نکرد و جهت ادامه تحصیل به بندرگز فرستاد و علی اکبر دوران راهنمایی را در مدرسه اسدی عرب با موفقیت سپری کرد. مسافر دریاهای عشق، در سکوت رؤیاییاش به مهتاب خیره میشد و از لابه لای مشبّکهای سبز انتظار، چشم به راه سپیده بود. او میخواست چون لالة صحرایی فغان سردهد و از تنهاییاش شکوه کند.

شهید ،شهادت ،روحانیت

چاوش سحر، زنگار غم را در سجدهای عارفانه از دل او برُد. و علی اکبر را راهی خانة دوست  کرد  ،خانه ای برا ی تطهیر دل، خانه ای از جنس آسمان ،سرباز خانه ای به اسم حوزه . علی اکبر در نوجوانی سرود دلدادگی سرداد، و در حوزة علمیة نو کنده، در محضر حاج آقا میر نقی نصیری درس خواند، سپس به بندرگز رفت و نزد امام جمعة آن شهر، حاج آقا ربانی ادامة تحصیل داد. بعد از دو سال به حوزة گرگان رفت و در کنار درس در حزب جمهوری اسلامی فعالیت کرد.

شهید، نقش عمدهای در راهپیماییهای شهرهای بهشهر، کردکوی و گرگان ایفا کرد و در بعضی از راهپیماییها نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفت. در همان سالهای آغازین انقلاب ،خفاش صفتان ، نقاب از چهره برداشته و چهرة پلیدشان آشکار شد و در شهر بندرگز آشوب به پا کردند. شهید علوی به آنجا رفته و در مهار این غائله، سخت کوشش کرد.

جنگ، همان قاصدی است که 1400 سال پیش حسین بن علی(ع) را به مسلخ کشاند و شهید علوی به جبهه رفت تا بار دیگر ندای حسین بن علی(ع) پایمال هوسهای دنیوی نشود. او دوبار به جبهه رفت و در عملیات والفجر یک در تاریخ 21 / 1/ 62 بارقة عشق الهی در جانش نشست و در منطقة فکّه او را به میهمانی بهشتیان برد. و پیکر همچو شقایقش، در امامزاده حبیب استون آباد به خاک سپرده شد. «یا لیتنا کنا معک


نوشته حسن رضایی گروه حوزه علمیه