روحانیت شیعه از منظر سید جمال الدین اسدآبادی
روحانیت و حوزه های علمیه جایگاه محوری و مهمی را در اندیشه و نهضت سید جمال الدین اسدآبادی دارند و این نگاه محوری به روحانیت متأثیر از اندیشه دینی و سیاسی سید جمال دارد. واضح است که سید جمال نقش بسیار مهمی را در جریان نهضت تنباکو و قیام روحانیت به رهبری میرزای شیرازی علیه استبداد و استعمار داشته است از این رو شناخت جایگاه روحانیت و حوزه های علمیه از منظر سید جمال، امری پسندیده و مطلوب است.
نگاه سید جمال به حوزه و روحانیت برآمده از نگرش او به اسلام و دین است. اسدآبادي معتقد است كه دين اسلام و قرآن كريم داراي سياست الهيه و اخلاق و قوانيني است كه موجب تعالي و رشد انسانها و جوامع شده و باعث تبديل افكار عالي و تنوير قلوب و تطهير نفوس ميگردد. ايشان برخي از آيات قرآن را متعلق به سياست الهيه و متكفل بيان اخلاق فاضله و عادات حسنه و معدل معاشرات منزليه و مدنيه ميداند و راه بيداري اسلامي و ايجاد حركت در جامعه اسلامي را در بازگشت به همين اصول بيان ميكند.[1]
ايشان معتقد است ديانت اسلامي موجب پيروزي بر حكومتهاي جور و رسيدن به اوج سلطنت و مدنيت ميشود؛ چنانچه در قوم بني اسرائيل و امت رسول اكرم(ص) محقق شد بنابراين دين هيچ منافاتي با ترقي و كمال و مدنيّت ندارد.[2] سيّد جمال بر اين باور بود كه شرايط تحقق مدينهى فاضلهاى كه حكما در آرزوى او بودهاند تماماً در اسلام اصيل موجود است.[3] امّا موانع در اذهان و جان ها و افكار خود مردمان است و اگر مسلمين علىرغم امكانات و توانايىهاى دينشان به جاى مدينه فاضله گرفتار زور و تغلب و استبداد و ستم شدهاند دليلى جز انحراف آنها از اسلام اصيل و گرفتارىشان در باورهاى غلط ندارد.[4] ايشان در همين راستا، علم فقه مسلمانان را
«حاوي مر جميع حقوق مَنزليّه و حقوق بَلديّه و حقوق دُوليّه» ميداند و «علم اصول نيز عبارت است از فلسفه شريعت يعني (فيلوزوفي آف لاو) [فلسفه حقوق، حكمت قوانين]كه در آن علم حقيقت، صحت و فساد و منفعت و مضرّت و علل تشريح احكام بيان ميشود و البته يك شخص كه اين علم را بخواند، ميبايست كه قادر شود بر وضع قوانين و اجراي مدنيّت در عالم.»[5]
و بر همين زمينه است كه او از ضرورت توجه علماى دينى به امر سياسى و ورود عملى آنها به ميدان سياست و حتى تلاش براى دستيابى به قدرت سياسى و تشكيل حكومت يا دست كم نظارت بر ارباب قدرت وحكومت سخن مىگويد.[6]او آشكارا اعلام مىكند كه دارندهى علم فقه (فقیه) مىبايست به ادارهى امور كشور دانا و توانا باشد.
و علم اصول نيز مىبايست به توانايىعالم اصولى در قانونگذارى و اجراى مدنيّت بينجامد. حال آنكه به مرور زمان اينگونه علوم دچار ركود و از غايت و هدف خود دور شدهاند.[7]
وي در پاسخ اين پرسش که «آيا اصلاحات در بين شيعهها مشكلتر از اصلاحات در ميان سنيها نيست؟» در بيان تفاوت ميان مذهب تشيع و تسنن مي گويد:
- «چون اصلاحاتي كه من ميخواهم، بايد طبق تعليمات قرآن باشد، وضع هر دو فرقة اسلامي تقريباً يكسان است. ولي چون مانع بزرگ پيشرفت، استبداد بوده و اين نوع حكومت متأسفانه، تقريباً جزء مذهب سنّي شده است در صورتي كه در مذهب شيعه چنين نيست. يكي از اصول اساسي شيعه اين است كه هر نوع حكومتي، غيرقانوني و هر سلطان و حكمراني، غاصب است و روي همين اصل، اصلاحات و از بين بردن استبداد در ميان شيعه آسانتر است.»[8]
وي نقش علما و اولياي دين و فقهاي امت را در تربيت نفوس و سعادت دنيايي و اخروي نقشي بي بديل دانسته و با تأکيد بر جايگاه و شأن مقام علم و عالم مي گويد:
«هرگز اصلاح از براي مسلمانان حاصل نمي شود مگر آنکه روءساي دين ما اصلاح خود را نمايند و از علوم و معارف خويش ثمره بردارند. و حقيقتاً چون نظر شود، دانسته مي شود که اين خرابي و تباهي که از براي ما حاصل شده است، اين تباهي اولاً در علماء و روءساي دين ما حاصل شده است، پس از آن در ساير امت سرايت کرده است.»[9]
سيد جمال عالماني را موجب سعادت جامعه مي داند که:
«و بايد دانست كه مراد ما از عالِم، آن عالم است كه معارف آن گمراهان طريق سعادت را هادي و راهنما باشد و دانشش دلهاي مرده را حيات و زندگاني تازه عطا كند و سخنانش بيماران ذل و مسكنت را شفا بخشد و عباراتش چون مقناطيس اجزاء متلاشيه امت را جمع كند و كلماتش، صيقل دهد نفوس را از كدورات بواعث شقا، كه عبارت از اخلاق رذيله بوده باشد و علمش تابان آفتابي و درخشان خورشيدي باشد كه چون طلوع كند، از مشرق عقل آن عالِم نور و ضيائش بر ساحت نفوس جميع امت بتابد و همگي آحاد آن را منوّر و بينا گرداند، تا هريك منافع و مضار و مصالح و مفاسد خود را بداند و سعادت دارين را از روي بصيرت استحصال كند، نه آن عالمي كه در ظلمتكده وحشتناك اوهام نشسته عليالدوام به همهمه و دمدمه! مشغول ميباشد و افساد را اصلاح گمان ميكند و خود راه نميداند و راهبري دعوي مينمايد و نه آن عالمي كه در گورستانهاي كهنه پرخوف و خشيت ترس و لرز، گمانها و ويرانهاي سهمناك مسكن گرفته چون بوم، گاه و بيگاه، نداي دهشتناك درميدهد و بهخرابي و دمار و هلاك مژده ميرساند!. أجار ناالله منهما، (خداوند ما از آنها نگهدارد) و اينگونه اشخاص را فيالحقيقه عالم نبايد گفت، بلكه علامات ويراني و نشانهاي تباهي و مبشران هلاكت و پيكهاي مصائب و احزان و عالمنما بايد ناميد.»[10]
سيد جمال با فرق نهادن ميان روحانيت شيعه با اهل تسنن،[11] برنامه اصلاحي خود را در ميان جوامع تشيع از علما و روحانيت آغاز ميكند و با برقراري ارتباط تنگاتنگ با بسياري از علماء و بزرگان و نامههاي پر شور، راه نجات جامعه اسلامي را در حركت و قيام اهل علم خصوصاً مرجعيت شيعه ميداند.[12] و آنچه را كه برخي از روشنفكران ميگويند كه روحانيت مانع ترقي ايران بوده به صراحت نفي ميكند.[13] وي صيانت و نگهداري شرف اسلام، بيان معارف قرآن، نگهباني از سرزمينهاي اسلامي، حفظ حقوق مسلمينن، مقابله با استبداد و استعمار و برداشتن ظلم ستم را از وظايف اولي و اصلي علما و فقها برميشمارد.[14] و تبعيت عموم مردم از علما را پايه مذهب دانسته و معتقد است هر در نقطهاي از كشور كه علما كمتر شدهاند قدرت استعمارگران و مستبدان بيشتر و اسلام محوتر شده است.[15]
وي مقام و وظيفه فقها را در نامه اي به ميرزا حسن شيرازي چنين بيان مي کند:
- «...خدا نيابت امام زمان را به تو اختصاص داده... زمام ملت را از طريق رياست دينى به دستت داده وحفظ حقوق ملت را به تو واگذارده... چون تو وارث پيغمبرانى، سررشتهكارهايى را به دستت سپرده كه سعادت اين جهان و رستگارى آن جهانبدان وابسته است. خدا كرسى رياست ترا در دلها و خردهاى مردم نصبكرده تا به وسيله آن ستون عدل محكم شود و راه راست روشن گردد و درمقابل اين بزرگى كه به تو ارزانى داشته حفظ دين و مدافعه از جهاناسلامى را نيز در عهدهات نهاده است، تا آنجا كه به روش پيشينيان به فيضشهادت نائل شوى...»[16]
ميرزا ملکم خان نيز با تأثيرپذيي مستقيم از سيد جمال در روزنامه قانون ضمن مقايسهى وضعيت سلطنت و دولت ايران و عثمانى و اعلام اينكه در عثمانى، سلطان خليفه است و مشكل شرعى و مدعى يا رقيب دينى ندارد اما در ايران، به واسطهى آموزههاى تشيع، سلطنتغصبى است و حق نيابت امام در دورهى غيبت از آن علماى دينى و مجتهدان است و به همين سبب سلطنت در ايران ضعيف و سست بنياد است، آشكارا اعلام شد كه كليد همهى مسايل ايران مسئلهى امامت شرعى است. و حكام و حكومت و سلطنت را بايستى تابع حكم شرع و دين خدا ساخت.[17]
بنابراين از منظر دين موجب سعادت اخروي و مدنيّت دنيوي ميشود و مجموعه معارف قرآن بهترين راهنماي سعادت بشر و علم فقه جامعترينِ قوانين براي انواع حقوق خانواده، اجتماعي و حكومتي است. و در اين بين نقش علما و فقها به عنوان هاديان امّت و حمله قرآن بسيار اساسي و سرنوشت ساز است. حضور مستقيم فقيه در سطح جامعه ضامن اجراي دين و معارف قرآني است و دوري او از صحنه اجتماع موجب استيلاي استبداد و استعمار و نهايت حذف دين و اخلاق ميشود. از اين رو خداوند علماء را وارثان پيغمبران قرار داده و سر رشته كارها و زمامداري ملت و كشور را بدو سپرده تا سعادت اين جهان و رستگاري آن جهان مردم را با حفظ دين و اجراي شريعت و دفاع از كيان اسلامي تأمين كنند.
نوشته سید مهدی موسوی
منابع:
1. سيد جمالالدين حسيني، مجموعه آثار ج2، همان، ص192.
2. همان، ص195.
3. همان، ص63.
4. سيد جمالالدين حسيني، العروة الوثقي(مجموعه آثار ج1)، ص92.
5. سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، مجموعه رسائل و مقالات(مجموعه آثار ج5)، ص133،
6. رجوع كنيد به نامههاي سيد جمال به علما و فقهاي تشيع، سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، مجموعه رسائل و مقالات(مجموعه آثار ج4)، به كوشش سيد هادى خسروشاهى، تهران، قم، شروق، مركز بررسيهاى اسلامى، 1379، ص59-95.
7. سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، مجموعه رسائل و مقالات(مجموعه آثار ج5)، ص133،
8. مصاحبهي آرتور آرنولد Arthar Arnald مدير روزنامه پال مال گازاته: Pall Mall Gazett با سيد جمال درباره چگونگي مفهوم اصلاحات از نظر اسلام و طرح سيد در اين رابطه، در تاريخ 19 دسامبر 1891 م. سيد هادي خسروشاهي، دو سند تاريخي، مجله اطلاعات - حکمت، ويژهنامه سيد جمال الدين اسدآبادي 1387.
9. سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، مجموعه رسائل و مقالات(مجموعه آثار ج5)، ص134.
10. همان، ص126. صدرا نيز در رساله كسر أصنام الجاهليه ميان عالمان تفاوت گذاشته و كساني از علما را لايق سروري عالم دانسته كه منور به نور حق باشد. ر.ك: عرفان و عارف نمايان، ترجمه كسر الاصنام الجاهليه، ص61- 63.
11. مطهري، نهضتهاي صد سال اخير.
12. سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، مجموعه رسائل و مقالات(مجموعه آثار ج4)، ص59-95.
13. پاسخ سيد جمال به نامه حاج مستان مراغهاي كه به انتقاد از علما پرداخته بود. ر.ك: سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، مجموعه رسائل و مقالات(مجموعه آثار ج4)، ص96.
14. همان، ص59-95.
15. همان، ص70.
16. سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي، نامه ها و اسناد سياسي ،تاريخي(مجموعه آثار ج4)، ص62.
17. ميرزا ملكم خان ناظم الدوله، روزنامه قانون، تهران، انتشارات كوير،1369، نمرهى بيست و ششم.