بـه سیـدالشهدا بـا ادب سلام کنید
جهـانیـان شنـوید ایـن نـدا مبارک باد
طلـوع نـور سـراج الهـدا مبـارک باد
به ملک خون شرف مقتدا مبارک باد
خـدای عــزّوجــلّ را فدا مبـارک باد
بهــار رحمــت بــی ابتـدا مبـارک باد
شـب ولادت خــون خـدا مبارک باد
پیمبران شب عید است، احترام کنید
حسین آمـده از جای خود قیام کنید
شبیخوش است به شادی سحرکنید امشب
فرشتـگان خـدا را خبـر کنید امشب
بــر آفــتـــاب ولایـــت نــظــــر کــنــیـد امشب
لباس نور سراسر به بر کنید امشب
بــه شهــــر آل مـــحــمــّد سفـر کنید امشب
ز کوچههای مدینه گذر کنید امشب
به بیت وحی ز هر جانب احترام کنید
بـه سیـدالشهدا بـا ادب سلام کنید
خـجــســتــه آیـنــه کـبــریــاست این مولود
تـمـــام آرزوی انــبــیـــاســــت این مولود
سـلـــالـــه علــیِ مــرتضــاسـت این مولود
به زخم سینه قـرآن، شفاست این مولود
مقام و زمزم و سعی و صفاست این مولود
بــر او سـلام که خون خداست این مولود
خـدا در آینه حسن او خدا را دید
جمال احمد و زهرا و مرتضا را دید
ســلــام خـالــق منّـان بــه جان و پیکر او
به اشک شوق نبی شسته گشته منظر او
چه چشمها که بوَد چشمههـای کوثر او
پیــمــبــــران خـدا تشنـــــهکـــام ساغـر او
چــراغ عــالــمــیــــان عـــارض منـــوّر او
بـه بـوسههـــای نبــی غرق، پای تا سر او
ز بس قداست توحید و روح قرآن داشت
نبی به پیکـر او دست بی وضو نگذاشت
کـتـــاب مــحـــکـــم پــــروردگـار، محکـم از اوست
قــســم بــه خــالـــق عـالم، تمام عالـم از اوست
جـلالــت و شـــرف و قــــدْر و جــــاه آدم از اوست
جهـان از اوست، نه تنها جهان، جنان هم از اوست
به جـز خـدایی حـق، هستِ حق مسلّم از اوست
مگر نه اینکه خداوندگار حی ودود
وجود را به طفیل حسین داد وجود
الا به جان و تنت از خـدا سلام! حسین
هماره درس تو بر نسلها قیـام حسین
تـو دادهای تو، به آزادگی قــوام حسین
خــدا گـرفتـه ز نـام تـو احـتـرام حسین
عبادتِ همه بیمهر تـو، حـرام حسین
قسم به دین خدا دین تویی امام حسین
قسم به کعبه که تو کعبه دل همهای
کــه هــم عــزیــز خدا، هـم عزیـز فاطمهای
لـوای تو بــه روی شانــهها، لــوای خداست
صـدای تـو بــه سرنیـزههـا، صدای خداست
دلی که ظرف ولای تو گشت، جای خداست
روی مـنـیــر تـــو رویِ خـدانـــمای خـداست
ثـنـــای تــو ز ازل ذکـر انـبـیــــــای خـداست
بــریده دسـت تـو دستِ گرهگشای خداست
همـاره نـام تو تا حشر سیدالشهداست
به خون پاک تو سوگند، خونبهات خداست
فــرشتـگــان سمــاوات خــاکسار توأند
پـیـمبــران هـمــگــی زائــر مــزار توأند
تو خود بهشت و شهیدان گلِ مزار توأند
خوش آن گروه که پیوسته بیقـرار توأند
اگـر چـه خانـه بـه دوشند، در جوار توأند
نگـارهـا همـه در مـوج خـون، نـگار توأند
ز قطره قطره خـونت مسیح میجوشد
ز کام خشک تو دین، آب زندگی نوشد
زمـیـنـیــان سمــایــی ز دام تـــن رستند
جـدا ز سلسلــهات نـیستنــد تـا هستند
به غرفههای ضریح تـو دسـت دل بستند
در آن زمـان کــه نــبـودند، بــا تو پیوستند
بــه خـاک کـــوی تـو آیینـه درون شستند
جبین خویش به سنگ غم تو بشکستند
به هـر نفس دلشان بزم یادواره توست
کتاب محکمشان جسم پارهپاره توست
هــــزار یــوســـف مــصــــری اسیـر بازارت
خـــداست مـشتـــری لالـــههـــای ایثـارت
لـــــوای ســـرخ خــــدا در کــــف علمدارت
نـدیـــده، خـلـق دو عــالــم شده خـریدارت
ز چشم ماست روان اشک چشم خونبارت
گُــلِ بــهشـت دل مــاسـت، شعلــه نـارت
سلام گرم خدا بر گلوی عطشانت
هزار مرتبه جان جهان به قربانت
هــنـوز سینـه مـا داغـدار توست حسین
هنوز فصل خزان هم بهار توست حسین
هنــوز دیـــده مـا اشکبـار توست حسین
هنــوز جـان جهان بیقرار توست حسین
هنــوز در نفس مـا شـرار توست حسین
هنــوز عـزّت مـا در جــوار توست حسین
هنوز شیعه ز خون تو چهره میشوید
هنوز بهـر تو «میثم» قصیده میگوید
"غلامرضا سازگار"
گروه دین و اندیشه تبیان