تبیان، دستیار زندگی
شاید از دهه های دور، موضوع جهانی شدن، جهانی نوشتن یا رساندن آثار ایرانی در حوزه ادبیات ، دل‎مشغولی فعالان فرهنگی كشور ما بوده است. من اما معتقدم كه راه جهانی شدن از به ‎شدت بومی شدن می گذرد. به گمان من تا كسی نتواند به سئوالات مردم خود پاسخ دهد، از او نمی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرگرم بازی هستیم

سرگرم بازی هستیم

شاید از دهه های دور، موضوع جهانی شدن، جهانی نوشتن یا رساندن آثار ایرانی در حوزه ادبیات ، دل‎مشغولی فعالان فرهنگی كشور ما بوده است. من اما معتقدم كه راه جهانی شدن از به ‎شدت بومی شدن می گذرد. به گمان من تا كسی نتواند به سئوالات مردم خود پاسخ دهد، از او نمی توان انتظار داشت كه به پرسش های مردم عالم جواب گوید.

ما در بخش اول قصه، یعنی پاسخگویی به خواست ها و نیازهای مخاطب ایرانی درمانده ایم و به‎صورت دقیق نمی توانیم با مخاطب هم وطن، هم نفس شویم. این هم نفسی تا پیش نیاید، هم هوایی با مردم دنیا امكان پذیر نخواهد شد. البته روی سخن من در این نوشتار كوتاه با هم صنفانی است كه همین دغدغه و دل‎مشغولی را دارند. متأسفانه این نگاه، یعنی نگاه به هم صنفان، گاهی اوقات به نگاه مسئولان به صنف ما تبدیل می شود. اگر قرار باشد از من توقع داشته باشند كه چرا رمان جهانی ننوشته ام و این افراد متوقع در زمره مسئولان فرهنگی كشور ما باشند، به‎سادگی می توان به آن‎ها پاسخ داد، اما اجازه دهید یك سئوال و جواب آن را باهم مرور كنیم. امروز در حیطه جغرافیای سیاسی ایران، یا جغرافیای قدیمی ایران بزرگ، شخصیتی مثل ابوعلی سینا داریم یا نداریم؟ قطعا چنین شخصیتی بالقوه وجود دارد، اما آیا ابوعلی سینای ما توانسته بالفعل بشود یا نه؟ جواب این است: ابوعلی سینای ما امروز احتمالا به‎عنوان یك پزشك عمومی در امتحانات رزیدنتی، دچار مشكل زد و بند شده و در یك درمانگاه خیریه، مشغول پانسمان بند ناف نوزادان است! این كه ابوعلی سینای ما از آن جایگاه جهانی به این جایگاه درمانگاهی برسد و تنزل كند، یك اتفاق تمدنی است. در عرصه رمان، شعر و هنر نیز باید به همین‎گونه قیاس كرد. اثری مثل كار خانم جی. كی. رولینگ، در سایه امپراتوری بریتانیا و تمدن غرب می تواند جهان شمول شود و فرزند ایرانی ما به جای خواندن قصه های شاهنامه فردوسی برود سراغ هری پاتر و كتاب را زمین نگذارد. این یك اتفاق تمدنی است.

من خطاب به مسئولانی كه از منِ نویسنده گلایه دارند كه چرا رمان جهانی ننوشته ام، خیلی ساده پاسخ می دهم كه هر زمانی توانستید یك محصول جدید ایرانی، نه زعفران و نفت ـ كه بابتش زحمتی نكشیده ایم ـ و نه شعر و فرش ـ كه قدما بابتش زحمت كشیده اند ـ بلكه یك محصول جدید را فقط در پنج كشور جهان به عنوان یك برند و یك نام آشنا ارائه كنید، مطمئن باشید كه در 50 كشور، مشغول مطالعه رمان من خواهند بود.

این در حالی است كه تقریبا در 200 سال گذشته، مسئله و دغدغه روشنفكری در كشور ما، موضوع عقب‎ماندگی یا عقب افتادگی است. گاهی اوقات مسائل دیگری مثل كارآمدی حكومت دینی در دنیای جدید یا مسئله آشتی یا تقابل سنت و تجدد را به جای مسئله عقب‎ماندگی جایگزین كرده ایم. به گمان من، هیچ‎كدام از این مسائل به اندازه مسئله عقب‎افتادگی برای كشور و مملكت ما جدی نیستند. ما به دلایل مختلفی ـ كه به اندازه وسع خودم در كتاب «نفحات نفت» بیان كرده ام ـ گرفتار مسئله عقب‎ماندگی هستیم. وقتی تیم ملی فوتبال ایران با داشتن بازیكنان خوب و جمعیت جوان نمی تواند به جمع 32 كشور جهان راه یابد و نمایشی در جام جهانی فوتبال داشته باشد، نباید انتظار داشت كه نویسنده ایرانی بتواند در جمع نویسندگان جهان جایی پیدا كند. دلایل این دو ناكامی به‎شدت شبیه به هم هستند.

البته جرقه ها و حركت های كوتاه، منفرد و تا حدودی غیرسازمان یافته در این قضیه مشاهده می شود كه یكی از آن‎ها اقدام پال اسپراكمن است. به نظر من، این كه یك مترجم آمریكایی می آید و تعدادی از كتاب های ما را به سفارش یك مركز فرهنگی، ترجمه و در كشورش منتشر می كند، یك اقدام خوب در حوزه مدیریت فرهنگی است. دوستانی در حوزه هنری او را برای این كار انتخاب كردند و او كتاب های ما را به عنوان یك راه نفوذ، ترجمه كرد و به برخی محافل علمی ـ فرهنگی از جمله دانشگاه های آمریكا برد، اما سئوال اصلی این است: در كشوری كه تیراژ رمان هایش، قطعا بیش از 100 هزار نسخه است، آیا تیراژ یك هزار یا دو هزار نسخه ای برای كتاب های ما، اتفاق قابل ملاحظه ای است! اگرچه كار پال اسپراكمن را تأیید می كنم و به نظرم می رسد كه باید صدها حركت از این نوع انجام دهیم، اما به نظرم این كار وافی به مقصود نیست. كار اصلی این است كه دنیا طالب دانستن درباره ما باشد. این اتفاق تا روزی كه ما نتوانیم به سئوالات مردم خود پاسخ دهیم، نخواهد افتاد.

هم‎اكنون شاهد هستیم كه برخی نویسندگان با ارتباطات شخصی، تلاش هایی برای نفوذ به ادبیات جهان صورت می دهند، اما اجازه بدهید نظرم را درباره نفوذ نویسندگان ایرانی در محافل فرهنگی و ادبیات داستانی جهان و آن چه تاكنون رخ داده به صراحت بگویم. من معتقدم كه هیچ نویسنده ای از كشورمان نتوانسته جایی در دنیا برای خود باز كند و خواننده جهانی داشته باشد. همه تقلاهایی كه ما انجام داده ایم، در حد و اندازه كارهای بسیار ابتدایی بوده است. البته، كارهایی از ایرانیان در كشورهای اروپایی ترجمه شده است، اما این به معنی داشتن مخاطب جهانی نیست. بهترین كار صادق هدایت به كتابخانه های عمومی ایالات متحده آمریكا راه می یابد، اما وقتی در یك استان میانی این كشور جست وجو می كنیم و آمار دیده شدن و خوانده شدن آن كتاب را می گیریم، با كمال تأسف مشاهده می كنیم كه این اثر او، حتی یك خواننده و مخاطب نداشته است. این نشان می دهد كه ما مخاطب جهانی نداریم و مشغول بازی هستیم.

اگر بخواهیم راهی به ادبیات جهان باز كنیم، باید اتفاقی در درون نویسنده و محیط پیرامونی او بیفتد. من نویسنده باید از درگیری های كوچك و حقیر دور و برم جدا شوم و از گرفتاری های ممیزی، از مسئولان فرهنگی متوسط و حتی كوتاه‎قامت رهایی پیدا كنم تا بتوانم اثر بومی خلق كنم. تا این كار را نكنم و این فراخی نظر در درونم پیدا نشود، نخواهم توانست حرف تازه ای بر زبان آورم و ادعای جهانی شدن داشته باشم.

رضا امیرخانی

تهیه وتنظیم برای تبیان :بخش ادبیات