تبیان، دستیار زندگی
اسماعیل‌بن مهران گوید: چون امام جواد(علیه‌السلام) خواست برای نخستین بار از مدینه به بغداد رود، هنگام حرکت به او عرض کردم: قربانت گردم من از این راه برای تو نگرانم، پس از شما امر امامت با کیست؟ حضرت با روی خندان به طرف من برگشته فرمود: آنچه تو گمان می‌کنی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلائل امامت امام هادی (علیه‌السلام)

امام هادی (علیه السلام)

مرحوم مفید می‌نویسد: امام پس از حضرت جواد (علیه‌السلام) پسرش ابوالحسن علی‌بن محمد (علیه‌السلام) می‌باشد، زیرا اوصاف امامت در او یک جا فراهم شده و در فضیلت به سر حد کمال رسیده بود و وارثی برای جانشینی پدر جز او نبود و نیز نصوص صریح و اشاراتی از پدر بزرگوارش درباره امامت و خلافت او رسیده است.1

اسماعیل‌بن مهران گوید: چون امام جواد (علیه‌السلام) خواست برای نخستین بار از مدینه به بغداد رود، هنگام حرکت به او عرض کردم: قربانت گردم من از این راه برای تو نگرانم، پس از شما امر امامت با کیست؟ حضرت با روی خندان به طرف من برگشته فرمود: آنچه تو گمان می‌کنی امسال نیست (من از این سفر باز می‌گردم).

چون بار دیگر آن حضرت را به سوی معتصم می‌بردند، پیش او رفتم، عرض کردم: قربانت گردم شما می‌روید، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت به قدری گریست که محاسنش‌تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: این بار برای من نگرانی و خطر هست الامر من بعدی الی ابنی علی پس از من امر امامت با پسرم علی است.2

حِمیَری از محمد بن اسماعیل روایت کرده که گفت: امام جواد (علیه‌السلام) به من فرمود امر امامت بعد از من به امام علی النقی واگذار خواهد شد در صورتی که او بچه هفت ساله‌ای است. دوباره فرمود: آری کمتر از هفت ساله هم باشد، می‌شود. چنانکه سنّ حضرت عیسی‌بن مریم (از هفت سال کمتر بود و به مقام پیغمبری نائل شد.)3

طبق نقل مرحوم کلینی و مرحوم شیخ مفید چون مرض امام جواد (علیه‌السلام) در بغداد شدت یافت. به شیعیان پیام فرستاد که انی ماض و الامر صائر الی ابنی علی و له علیکم بعدی ما کان لی علیکم بعد ابی: من از دنیا می‌روم و امر امامت به پسرم علی منتقل می‌شود و او بعد از من بر گردن شما همان حقی را دارد که من پس از پدرم بر شما داشتم.

یکی از شیعیان می‌گوید: من آن پیام را در ده نسخه نوشته و سر آنها را مُهر زده و به ده نفر از بزرگان و وجوه شیعه سپردم و به آنان گفتم: اگر پیش از آن که من این نامه‌ها را از شما بخواهم، مرگ من فرا رسید، شما آنها را باز کنید و مضمون آن را به مردم اطلاع دهید.

امام پس از حضرت جواد (علیه‌السلام) پسرش ابوالحسن علی‌بن محمد (علیه‌السلام) می‌باشد، زیـرا اوصـاف امامـت در او یک جـا فراهـم شده و در فضیلت به سر حد کمال رسیده بود و وارثی برای جانشینی پدر جز او نبود و نیز نصوص صریح و اشاراتی از پدر بزرگوارش درباره امامت و خلافت او رسیده است

می‌گوید: چون امام جواد (علیه‌السلام) از دنیا رحلت کرد، من از خانه خود بیرون نرفتم تا آگاه شدم که بزرگان شیعه در خانه

امام هادی (ع)

محمد بن فرج جلسه کرده و در امر امامت به گفتگو پرداخته‌اند، پس محمد بن فرج نامه‌ای به من نوشت و مرا از جلسه آنان در منزلش آگاه ساخته و نوشته بود: اگر خوف فاش شدن مطلب نبود من با این گروه به نزد تو می‌آمدم و من علاقه دارم که تو سوار شده پیش من آیی می‌گوید: من سوار شده پیش او رفتم و دیدم مردم پیش او جمع شده‌اند.

من درباره امامت امام هادی با آنان به گفتگو پرداختم دیدم بیشتر آنان شک دارند، من به آن ده نفر که کاغذها همراهشان بود و همه در آن مجلس حضور داشتند گفتم: کاغذها را بیرون آورید و چون بیرون آوردند و به آنان گفتم: این است آنچه من بدان مأمور گشته‌ام (که به شما برسانم) برخی از ایشان گفتند: ما دوست داشتیم که دیگری نیز بر آنچه تو گفتی گواهی می‌داد تا گفته تو را تأیید کند؟ گفتم: خدا خواسته شما را به شما داده و این احمد بن محمد اشعری است که گواه است به این که این پیغام را از امام (علیه‌السلام) شنیده است، از او بپرسید مردم از او پرسیدند ولی او از شهادت دادن امتناع ورزید و حاضر نشد، پس او را به مباهله 4 دعوت کردم، احمد بن محمد از مباهله ترسید و گفت من آن را شنیدم ولی می‌خواستم این افتخار نصیب یک مرد عرب شده باشد و اکنون که پای مباهله به میان آمد راهی بر پوشاندن و کتمان شهادت ندارم، جریان را گفت پس همه آن مردم در همان مجلس معتقد به امامت امام هادی (علیه‌السلام) شدند و از جا برخاستند.5

مرحوم مفید پس از ذکر این روایت می‌گوید: اخبار در این باره زیاد است که اگر بخواهیم همه را در اینجا بیان کنیم، کتابی طولانی می‌شود و همین که شیعیان پس از امام جواد(علیه‌السلام) اجماع بر امامت امام هادی کرده‌اند و کسی در آن زمان جز آن حضرت ادعای امامت نکرد، از ایراد اخبار و نصوص روشن بر امامت آن حضرت ما را بی‌نیاز می‌کند.6

هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان


1- ارشاد، ص 307.

2- کلینی، اصول کافی، ج1، ص 323/ ارشاد، ص308/ اعلام الوری، ص339 / روضة الواعظین، ج1، ص290.

3- ترجمه اثبات الوصیة، ص 429.

4- مباهله یعنی نفرین به یکدیگر و آن در جایی است که دو نفر بر سخنی با هم اختلاف کنند، پس هر کدام به طرز مخصوص و کلمات معینی برای اثبات گفته خود بر دیگری نفرین کند.

5- کافی، ج1، ص 324/ ارشاد، ص 308.

6- ارشاد، ص308.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.