تبیان، دستیار زندگی
اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند، كه در اجراى قانون خدا تبعیض مى كردند؛ هرگاه یكى از اقویا و زبردستانْ مرتكب جرم مى شد، معاف مى شد و اگر ضعیف و زیردستى مرتكب مى شد، مجازات مى گشت. سوگند به خدایى كه جانم در دست اوست، در اجرا ى عدل درباره
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اخلاق مبلّغ
'3d'e '.d'b e(d: *(dj:

اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند، كه در اجراى قانون خدا تبعيض مى كردند؛ هرگاه يكى از اقويا و زبردستانْ مرتكب جرم مى شد، معاف مى شد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مى شد، مجازات مى گشت. سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجرا ى عدل درباره هيچ كس سستى نمى كنم. هرچند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد."

شهيد مرتضى مطهرى

اخلاق پيامبر عزيز خدا(ص) و ائمّه اطهار(عليهم السلام) به عنوان بهترين مبلّغان اسلام، مى تواند الگو و سرمشقى باشد براى مبلّغان ما؛ از اين رو به گوشه هايى از اخلاق و رفتار آنان اشاره مى شود:

"پيغمبر اكرم، حضرت محمّد بن عبداللّه(ص) كه نبوّت به او پايان يافت، در سال 570 بعد از ميلاد متولّد شد؛ در چهل سالگى به نبوّت مبعوث گشت؛ سيزده سال در مكّه مردم را به اسلام دعوت كرد و سختيها و مشكلات فراوان متحمّل شد، و در اين مدّت گروهى زبده تربي ت كرد و پس از آن به مدينه مهاجرت نمود و آن جا را مركز قرار داد. ده سال در مدينه آزادانه دعوت و تبليغ نمود و با سركشان عرب نبرد كرد و همه را مقهور ساخت. پس از ده سال، همه جزيرة العرب مسلمان شدند. آيات كريمه قرآن تدريجاً در مدّت 23 سال بر آن حضرت نازل شد . مسلمين شيفتگى عجيبى نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصيت رسول اكرم نشان مى دادند. رسول اكرم در سال يازدهم هجرى، يعنى يازدهمين سال هجرت از مكّه به مدينه، كه بيست و سومين سال پيامبرى او و شصت و سومين سال از عمرش بود درگذشت، در حالى كه جامعه اى نوبنياد و م ملو از نشاط روحى و مؤمن به يك ايدئولوژى سازنده ـ كه احساس مسؤوليّت جهانى مى كرد ـ تأسيس كرده و باقى گذاشته بود.

آنچه به اين جامعه نوبنيادْ روح و وحدت و نشاط داده بود، دو چيز بود: قرآن كريم كه همواره تلاوت مى شد و الهام مى بخشيد؛ و ديگر، شخصيت عظيم و نافذ رسول اكرم كه خاطرها را به خود مشغول و شيفته نگه مى داشت. اكنون درباره شخصيت رسول اكرم اندكى بحث مىکنیم:

1 . قناعت داشتن

هنوز در رحم مادر بود كه پدرش در سفر بازرگانى شام، در مدينه درگذشت. جدّش عبدالمطّلب كفالت او را برعهده گرفت. از كودكى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطّلب به فراست دريافته بود نوه اش آينده اى درخش ان دارد.

هشت ساله بود كه جدّش عبدالمطّلب درگذشت و طبق وصيّت او، ابوطالب (عموى بزرگش) عهده دار كفالت او شد. ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين كودك ـ كه با ساير كودكان شباهت نداشت ـ در شگفت مى ماند. هرگز ديده نشد مانند كودكان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نش ان بدهد؛ به غذاى اندك اكتفا مى كرد و از زياده روى امتناع مى ورزيد.[1] برخلاف كودكان همسالش و برخلاف عادت و تربيت آن روز، موهاى خويش را مرتّب مى كرد و سرو صورت خود را تميز نگه مى داشت.

ابوطالب روزى از او خواست كه در حضور او جامه هايش را بكند و به بستر رود. او اين دستور را با كراهت تلقّى كرد و چون نمى خواست از دستور عموى خويش تمرّد كند، به عمو گفت: روى خويش را برگردان تا بتوانم جامه ام را بكنم.

ابوطالب از اين سخن كودك در شگفت شد، زيرا در عرب آن روز، حتى مردان بزرگ از عريان كردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب مى گويد: من هرگز از او دروغ نشنيدم، كار ناشايسته و خنده بيجا نديده، به بازيهاى بچّه ها رغبت نمى كرد، تنهايى و خلوت را دوست مى داشت و در همه حال متواضع بود.

2 . تنفّر از بيكارى و بطالت

از بيكارى و بطالت متنفّر بود؛ مى گفت: "خدايا! از كسالت و بى نشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه مى برم"[2]. مسلمانان را به كار كردن تشويق مى كرد و مى گفت: "عبادت هفتاد جزء دارد و بهترين جزء آن كسب حلا ل است.[3]

3 . امانتدارى

پيش از بعثت، براى خديجه كه بعد به همسرى اش درآمد، يك سفر تجارتى به شام انجام داد. در آن سفر، بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت و درستكارى اش روشن شد. او درميان مردم آن چنان به درستى شهره شده بود، كه لقب "محمّد امين" يافته بود. امانتها را به او مى سپردند. پس از بعثت نيز قريش با همه دشمنيى كه با او پيدا كردند، باز هم امانتهاى خود را به او مى سپردند؛ از همين رو پس از هجرت به مدينه، على(ع) را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت، كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند.

4 . مبارزه با ظلم

در دوران جاهليت با گروهى كه آنها نيز از ظلم و ستم رنج مى بردند، براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران، همپيمان شد. اين پيمان در خانه عبداللّه بن جَدعان، از شخصيّتهاى مهم مكّه، بسته شد و به نام "حِلْف الفضول" ناميده شد . او بعدها در دوره رسالتْ از آن پيمان ياد مى كرد و مى گفت: حاضر نيستم آن پيمان بشكند و اكنون نيز حاضرم در چنين پيمانى شركت كنم.

5 . اخلاق خانوادگى خوب

در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هيچ گونه خشونتى نمى كرد، و اين برخلاف خلق و خوى مكّيان بود. بدزبانى برخى از همسران خويش را تحمّل مى كرد، تا آن جا كه ديگران از اين همه تحمّلْ رنج مى بردند. او به حسن معاشرت با ز نان توصيه و تأكيد مى كرد و مى گفت: همه مردم داراى خصلتهاى نيك و بد هستند؛ مرد نبايد تنها جنبه هاى ناپسند همسر خويش را درنظر بگيرد و همسر خود را ترك كند؛ چه هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود، خصلت ديگرش مايه خشنودى اوست و اين دو را بايد با هم به حساب آورد .

او با فرزندان و با فرزند زادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود به آنها محبّت مى كرد، آنها را روى دامن خويش مى نشاند، بر دوش خويش سوار مى كرد، آنها را مى بوسيد و اينها همه برخلاف خلق و خوى رايج آن زمان بود. روزى در حضور يكى از اشراف، يكى از فر زندزادگان خويش (حضرت مجتبى ـ ع ـ) را مى بوسيد؛ آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى يك بار هيچ كدام از آنها را نبوسيده ام. فرمود:

مَنْ لايَرْحَمُ لايُرْحَمُ[4] كسى كه مهربانى نكند، رحمت خدا شامل حالش نمى شود.

نسبت به فرزندان مسلمين نيز مهربانى مى كرد. آنها را روى زانوى خويش نشانده، دست محبّت بر سر آنها مى كشيد. گاه مادران، كودكان خردسال خويش را به او مى دادند كه براى آنها دعا كند. اتّفاق مى افتاد كه احياناً آن كودكان روى جامه اش ادرار مى كردند. مادر انْ ناراحت شده و شرمنده مى شدند و مى خواستند مانع ادامه ادرار كودك شوند. او آنها را از اين كار به شدّت منع مى كرد و مى گفت: مانع ادامه ادرار كودك نشويد؛ اين كه جامه من نجس بشود اهميت ندارد، تطهير مى كنم!

6 . نظافت و بوى خوش

به نظافت و بوى خوش علاقه شديد داشت؛ هم خودش رعايت مى كرد و هم به ديگران دستور مى داد. به ياران و پيروان خود تأكيد مى نمود كه تن و خانه خويش را پاكيزه و خوشبو نگه دارند. به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مى كرد غسل كنند و خود را معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود، آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.

7 . برخورد و معاشرت خوب

در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه، حتى كودكان و بردگان، پيشى مى گرفت. پاى خود را جلو هيچ كس دراز نمى كرد و در حضور كسى تكيه نمى نمود. غالباً دو زانو مى نشست. در مجالس، دايره وار مى نشست تا مجلس، ب الا و پايينى نداشته باشد و همه جايگاه مساوى داشته باشند. از اصحابش تفقّد مى كرد؛ اگر سه روز يكى از اصحاب را نمى ديد، سراغش را مى گرفت، اگر مريض بود عيادت مى كرد و اگر گرفتارى داشت كمكش مى نمود. در مجالس، تنها به يك فرد نگاه نمى كرد و يك فرد را طرف خط اب قرار نمى داد، بلكه نگاههاى خود را درميان جمع تقسيم مى كرد. از اين كه بنشيند و ديگران خدمت كنند تنفّر داشت؛ از جا برمى خاست و در كارها شركت مى كرد. مى گفت: خداوند كراهت دارد كه بنده را ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قائل شده است.[5]

8 . نرمى در عين صلابت

در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملايم و با گذشت بود؛ گذشتهاى بزرگ و تاريخى اش يكى از علل پيشرفتش بود؛ امّا در مسائل اصولى و عمومى، آن جا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى داد و ديگر جاى گذش ت نمى دانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش، تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند ناديده گرفت و همه را يكجا بخشيد؛ توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذيرفت، اما در همان فتح مكه، زنى از بنى مخزومْ مرتكب سرقت شده بود و جرمش مح رز گرديد. خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراى حدّ سرقت را توهينى به خود تلقّى مى كردند، سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجراى حد صرف نظر كند. بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت برانگيختند، ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جاى ش فاعت است، مگر قانون خدا را مى توان به خاطر افراد تعطيل كرد؟

هنگام عصر آن روز درميان جمع سخنرانى كرد و گفت:

"اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند، كه در اجراى قانون خدا تبعيض مى كردند؛ هرگاه يكى از اقويا و زبردستانْ مرتكب جرم مى شد، معاف مى شد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مى شد، مجازات مى گشت. سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجرا ى عدل درباره هيچ كس سستى نمى كنم. هرچند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد."[6]

9 . عبادت

پاره اى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مى پرداخت. با اين كه تمام روزش ـ خصوصاً در اوقات توقّف در مدينه ـ در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى كاست. او آرامش كامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مى يافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنّم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى يكى از همسرانش گفت: تو ديگر چرا آن همه عبادت مى كنى؟ تو كه آمرزيده اى! جواب داد: آيا يك بنده سپاسگزار نباشم؟

بسيار روزه مى گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يك روز در ميانْ روزه مى گرفت. دهه آخر ماه رمضان بسترش به كلّى جمع مى شد و در مسجد معتكف مى گشت و يكسره به عبادت مى پرداخت، ولى به ديگران مى گفت: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. مى گفت: به اندازه طاقت عبادت كنيد؛ بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نكنيد، كه اثر معكوس دارد.

با رهبانيّت و انزوا و گوشه گيرى و ترك اهل و عيالْ مخالف بود؛ بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند، موردانكار و ملامت قرار گرفتند. مى فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و ياران شما، همه حقوقى بر شما دارند و مى بايد آنها را رعايت كنيد.

در حال انفراد، عبادت را طول مى داد؛ گاهى در حال تهجّد ساعتها سرگرم بود، اما در جماعت به اختصار مى كوشيد، رعايت حال اضعف مأمومين را لازم مى شمرد و به آن توصيه مى كرد.

10 . زهد و ساده زيستى

زهد و ساده زيستى از اصول زندگى او بود. ساده غذا مى خورد، ساده لباس مى پوشيد و ساده حركت مى كرد. زيراندازش غالباً حصير بود، بر روى زمين مى نشست، با دست خود از بز شير مى دوشيد و بر مركب بى زين و پالان سوار مى شد و از اين كه كسى در ركابش حركت كند، به شدّت جلوگيرى مى كرد. قُوت غالبش نان جوين و خرما بود. كفش و جامه اش را با دست خويش وصله مى كرد. در عين سادگى، طرفدار فلسفه فقر نبود؛ مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راههاى مشروع لازم مى شمرد، مى گفت:

نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ للرَّجُلِ الصّالِحِ.[7]

چه نيكوست ثروتى كه از راه مشروع به دست آيد، براى آدمى كه شايسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف كند.

و هم مى فرمود:

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوى اللّهِ الْغِنى؛[8] مال و ثروت، كمك خوبى است براى تقوا.

*********************************************************************

تنظیم برای تبیان حسن دضایی گروه حوزه علمیه

************************ ادامه دارد***************************************

1 . آنچه در ذيل مى آيد، خلاصه اى است از سيره و خلق و خوى شخصى رسول اكرم(ص). در اين جا مخصوصاً از مقاله علامه بزرگ معاصر، آقاى حاج سيّد ابوالفضل مجتهد زنجانى، در جلد اوّل محمّد خاتم پيامبران، نشريّه مؤسّسه اسلامى حسينيّه ارشاد، استفاده شده است.

2 . الجامع الصّغير، ج1، ص58 (به نقل از: مجموعه آثار، ج2، ص253). (ت) پايان ذكر است كه در اين مقاله،

يى كه با رمز(ت) امضا شده از جناب آقاى موگهى است.

3 . كافى، ج5، ص78 (به نقل از: مجموعه آثار، ج2، ص53). (ت)

4 . مسند احمد، ج2، ص228 (شيخ صدوق، كتاب من لايحضره الفقيه، ج4، ص272 (به نقل از: مجموعه آثار، ج2، ص254)". (ت)

5 . كحل البصر، ص68 (به نقل از: مجموعه آثار، ج2، ص256. (ت)

6 . صحيح مسلم، ج5، ص114.

7 . المحجة البيضاء، ج6، ص44.