تبیان، دستیار زندگی
خیابان چهارمردان نامی آشنا در شهر قم است كه كمتر كسی ممكن است آن را نشنیده باشد. نامش یاد آور به دار آویختن چهار مرد بزرگ و محله‌اش روزهای انقلاب را خاطر نشان می‌سازد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روحاني شهيدسيد علي سيد روحاني
سید علی روحانی

  1. خيابان چهارمردان نامي آشنا در شهر قم است كه كمتر كسي ممكن است آن را نشنيده باشد. نامش ياد آور به دار آويختن چهار مرد بزرگ و محله‌اش روزهاي انقلاب را خاطر نشان مي‌سازد. از چهارمردان كه به سمت گذر قلعه روانه مي‌شويم در آن كوچه قديمي و محله با سابقه، مسجد و مدرسه مرحوم حاج سيد صادق جلب توجه مي‌كند و ما را به ياد موسس اين بنا مرحوم آيت الله حاج سيد صادق روحاني مي‌اندازد كه داراي كرامات بسيار و مرد علم و فقاهت و زهد و ورع در عمل بود و حكايات زيادي از او منقول است كه در اين مختصر گنجايش تفصيل آن را ندارد. مقابل درب مسجد، منزل ايشان است كه از بناي آن حدود دو قرن مي‌گذرد و بعد از وي فرزند برومندش مرحوم آيت الله حاج سيد ابوالحسن روحاني زندگي كرده و هم‌اكنون پدر بزرگوار شهيد، آيت الله حاج سيد مهدي روحاني چون پدران و نياكان صالح خويش هم چنان درب منزل را به روي مراجعين براي رفع گرفتاري‌ها گشوده‌اند.

در يكي از روزهاي سرد زمستاني در بهمن سال 1340 كودكي در اين خانه با بركت چشم به جهان گشود. پدر به عشق مولود كعبه نام وي راعلي نهاد، كودكي كه در ميان خانواده‌اي روحاني، در محيطي مملوّ از ايمان پرورش يافت و در خانه‌اي آكنده از علم و تقوي، فقه و فضيلت بارور شد. دوران ابتدايي را در مدرسه سعدي و جعفري گذراند و دوره راهنمايي را در مدرسه جام جم تحصيل نمود. از همان اوان طفوليت شور و شوق عجيبي نسبت به وظايف ديني و مذهبي از خود نشان مي‌داد. نكته قابل توجه اين است كه وي از همان اوايل به طور عجيبي به سرور شهيدان حضرت امام حسين -عليه السلام- عشق مي ورزيد و در مجالس ذكر مصايب اهل بيت -عليهم السلام- بسيار حاضر مي‌شد و خود نيز چنين مجالسي را بر پا مي‌نمود. پس از يك سال از شروع دبيرستان، با ترغيب و پيشنهاد پدر بزرگوارش مشغول به تحصيل دروس حوزه شد. ابتدا سه سال در مدرسه حقاني و پس از انقلاب در درس‌هاي آزاد ادامه تحصيل داد و تا بهمن سال 1362 به رسائل و مكاسب با همت و جديت بسيار اشتغال داشت. سال‌هاي قبل از انقلاب با اين‌كه سنين كودكي را پشت سر مي گذاشت ولي در تكثير نوارهاي امام كه از نجف يا پاريس مي رسيد و يا در تظاهرات روزهاي تاريخي و شعار دادن بر بالاي بام خانه، مخصوصاً زماني كه شب‌ها حكومت نظامي بود همراه با بچه‌هاي چهارمردان شركت مي كرد. بعد از پيروزي انقلاب نيز او فعال‌تر شد و به همراه تني چند از دوستانش در همان اوايل تشكيل جهاد سازندگي به روستاها مي رفت و در عمل اعتقاد خويش را به انقلاب اسلامي ثابت مي‌نمود و به خاطر همكاري‌هاي زيادش با سپاه مسؤوليت نظارت بر ستاد مقاومت ناحيه دو چهارمردان را پذيرفت. در عين حال كه از ناراحتي جسمي رنج مي‌برد ولي به صورتي خالصانه جلسات متعددي براي جوانان محله خود مي‌گذاشت تا براي ايشان راهنمايي شود. وي با ظاهري آراسته و باطني پيراسته و با صفا و نورانيت خاصي كه داشت همگان را مجذوب خويش مي نمود. شعاع مهر و محبتش از پير كهن‌سال تا كودك خردسال، از غريبه و آشنا، از همسايگان دور و نزديك و از خويشان وغيره، همه و همه را فرا مي‌گرفت. سيد علي با شروع جنگ تحميلي در نيمه دوم سال 1361 تصميم گرفت براي ديدن يك دوره نظامي به تهران سفركند. لذا به عنوان تبليغ عازم پادگان حمزه تهران شد و علاوه بر آموزش نظامي به كار تبليغاتي نيز مشغول گشت. سرانجام در 19 دي ماه همان سال رهسپار جبهه‌ها گرديد. در اواخر خرداد سال 1362 براي بار دوم به جبهه جنوب عزيمت كرد كه رفتن وي مقارن با ماه مبارك رمضان بود. برنامه‌هاي تبليغي وسيعي در جبهه انجام داد. پس از بازگشت به قم بعد از چند روزي دوباره براي سومين بار به جبهه غرب در منطقه باختران اعزام شد و در محدوده عملياتي والفجر 3 شركت نمود. و آخرين سفر معنوي وي به جبهه ها روز چهاردهم بهمن 1362 بود که به همراه گروهي از روحانيون به قرارگاه كربلا رفت. بعد از استقرار در لشكر 17 علي بن ابيطالب -عليه السلام- در انرژي اتمي اهواز انجام وظيفه نمود، بعد از آن به مقر تيپ المهدي (از استان فارس) واقع در پادگان پنجم شكاري منتقل شد، كه در آنجا برنامه هاي تبليغي فراواني براي نيروها بر پا نمود. سرانجام در عمليات خيبر كه گردان‌ها همگي آماده بودند از جمله گردان‌هاي تيپ المهدي، ناگهان هواپيماهاي عراقي در آسمان منطقه جفيرآشكار شدند و شروع به پرتاب راكت به محل استقرار رزمندگان كردند كه تركش يكي از اين راكت‌ها به بدن سيد علي اصابت نمود و او را به درجه رفيع شهادت رساند. "روحش شاد و راهش پر رهرو باد


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

منبع سایت شهدای روحانی