با چه ذنبى كشته شد مؤوده آل رسول/
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى/
/قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو كس را نشاید داورى/
...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1389/02/23
شعر یك مرجع تقلید برای حضرت زهرا(س)
آیتالله وحید خراسانی در شعری به بیان اوصاف و ویژگیهای شخصیتی حضرت زهرا(س) پرداخته است.
اى بلند اختر كه ناموس خداى اكبرى |
عقلِ كل را دخترى و علمِ كل را همسرى |
زینت عرش خدا پرورده دامان توست |
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى |
آن كه بُد منت وجودش بر تمام ما سوى |
گشت ممنون عطاى حق كه دادش كوثرى |
تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل |
بر سر آن سرور كون و مكان تو افسرى |
از گلستان تو یك گُل خامس آل عباست |
اى كه در آغوش خود خون خدا مىپرورى |
مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو |
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى |
در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر |
تا تو با جاه و جلال حق، زمحشر بگذرى |
بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى |
تو بر او هستى مقدم ، گرچه او را دخترى |
كهنه پیراهن چو بر سر افكنى در روز حشر |
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى |
با چه ذنبى كشته شد مؤوده آل رسول |
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى |
قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر |
جز خدا در حق تو كس را نشاید داورى |
* * *
شمع جمع آل طه بضعه خیر الورى |
دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى |
آفتاب برج عصمت گوهر درج شرف |
لیلة القدر وجود و سرّ و ناموس خدا |
آن كه بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء |
وان كه بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى |
مبدأ جسمش بُد از اثمار اشجار بهشت |
منتهاى روح پاك او حریم كبریا |
ز آدم و عیسى نبودش كفو و مانندى به دهر |
شد در اوصاف كمال او هم تراز مرتضى |
در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید |
هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل أتى |
پا ورم كرد از نماز و دست و بازو از جهاد |
سینه او شد سپر در راه حق روز بلا |
رفت از دار فنا بشكسته دل آزرده تن |
آن كه بُد آزردنش ایذاء ختم الانبیاء |
گفت حیدر در غروب آفتاب عمر او |
تار شد دنیا و روشن شد به تو دار بقاء |
* * *
دختر خیر الورى و همسر فخر بشر |
علم مخزون، غیب مكنون در ضمیرش مستتَر |
لیلة القدر، نزول كل قرآن مبین |
مطلع الفجر ظهور منجى دنیا و دین |
آسمان یازده خورشید تابان وجود |
روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود |
شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى |
مهجه قلبى كه آن دل بود قلب ماسوى |
آیه تطهیر وصف عصمت كبراى او |
هل أتى تفسیرى از دنیا و از عقباى او |
تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین |
منتشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین |
اندر آن روزى كه وا نفسا بگویند انبیا |
شیعتى گویان بیاید او به درگاه خدا |
مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر |
در حدیث لوحِ او برنامه اثنى عشر |
علم ما كان و یكون ثبت است اندر دفترش |
نى سلونى گفته در عالم كسى جز همسرش |
اوست مشكاة دو مصباحى كه شد عرش برین |
زینت از آن دو، چراغ راه رب العالمین |
میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى است |
حاصل آن عمر كوتاهش شهید كربلا است |
زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش |
گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش |
دامنش جان جهان و یك جهان جان پرورید |
وه چه جانى كه خداوند جهان او را خرید |
خون بهاى خون او شد ذات قدّوس خدا |
گشت كشتى نجات خلق و مصباح الهدى |
منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام |
لیك جبریل امین بنمود در كویش مقام |
بود امین وحى دائم در صعود و در نزول |
تا گذارد مرحمى بر قلب مجروح بتول |
دل شكسته بود و از هجر پدر بیمار بود |
پشت و پهلو هم شكسته از در و دیوار بود |
تسلیت مىداد او را ذات پاك ذو الجلال |
تا بكاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال |
عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل كل |
ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل |
زین سبب روح القدس شد در حریم او مقیم |
تا در آن آئینه بیند صاحب خُلق عظیم |
زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر كشید |
رفت جبریل امین و از مدینه دل برید |
مرتضى آن قطب عالم لنگر دنیا و دین |
عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین |
آنكه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات |
كرد در فقدان این همسر تمناى ممات |
بود زهرا ركن آن ركن زمین و آسمان |
رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان |
* * *
صورتى كو خَلق و خُلق عقل كل را مىنمود |
گشت پنهان نیمه شب در خاك غم، امّا كبود |
ماهتاب آسمان عصمت و عفّت گرفت |
كس نداند جز على آخر چه بگذشت و چه بود |
* * *
دیده عالم ندیده زهرهاى مانند زهرا |
دخترى مادر نزاده كو شود اُمّ ابیها |
شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد |
متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى |
تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان