تبیان، دستیار زندگی
مراحلی که باید در مغز طی شوند تا یک یادگیری عمیق اتفاق بیفتد کدامند و....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سطوح یادگیری در حیطه‏ ی شناختی

37h- ì

هدف‏های حیطه‏ی شناختی، بر یادآوری یا بازسازی اموری تاکید می‏کند که آموختن آن ها ضروری است. مثلاً در حل یک مسأله‏ی فکری، فرد باید نخست مسأله‏ی اصلی را تشخیص دهد، سپس مطالب داده شده را مرتب کند و آن ها را به نظریه‏ها، روش‏ها و الگوهایی ربط دهد که یاد گرفته است. به بیان ساده‏تر، هدف‏های شناختی با آن‏چه شاگرد باید بداند و بفهمد، سروکار دارد. در این حیطه، هدف‏ها، از ساده‏ترین سطح شناخت به پیچیده‏ترین، و از امور ذاتی محسوس به امور معنوی و غیرمحسوس مرتب شده است. هدف‏های یادگیری در حیطه‏ی شناختی بر اساس طبقه‏بندی بلوم، شامل شش سطح می‏باشد: شناخت، فهمیدن، به کاربستن، تحلیل، ترکیب و ارزش یابی.

هان‏طور که ملاحظه می‏شود، این طبقه‏بندی، از ساده‏ترین سطح شناخت شروع می‏شود و به پیچیده‏ترین شکل آن ( ارزش‏یابی و قضاوت ) منتهی می‏شود. ترتیب هدف‏ها به گونه‏ای است که هدف‏های هر طبقه در برگیرنده‏ی بخشی از رفتارهای لازم برای دست‏یابی به اهداف طبقات پایین‏تر است؛ به عبارت دیگر، برای رسیدن به هر سطحی از رشد فکری، ضروری است که مراحل پیشین طی شده باشد؛ یعنی رسیدن به سطح ارزش‏یابی و قضاوت مستلزم آن است که فرد به سطوح شناخت، فهمیدن، به کار بستن، تحلیل و ترکیب مفاهیم رسیده باشد. متاسفانه، در فرایند فعالیت‏های آموزشی مدارس ما، اغلب معمولی‏ترین و شاید عمومی‏ترین هدف‏های آموزشی، کسب دانش و یادآوری است و بر همین اساس، غالباً اندازه‏گیری موفقیت‏های تحصیلی نیز به‏وسیله‏ی بازگفتن حقایقی صورت می‏گیرد که یادگیرنده به حافظه‏ی خویش سپرده است. در چنین موقعیتی، الزاماً موفقیت‏هایی هم برای به کار بردن محفوظات فراهم شده است اما از آن‏جایی که بین دانستن و توانستن و انجام دادن فاصله‏ی چشمگیری وجود دارد، تاکید بر محفوظات نمی‏تواند بازگوکننده‏ی یک روند کامل آموزشی باشد. اگر معلمان و مربیان از سطوح مختلف هدف‏ها در حیطه‏ی شناختی آگاه باشند، آموزش را متناسب با سطوح مختلف آن تدارک خواهند دید و در ضمن، به فراگیرنده نیز فرصت خواهند داد که همه‏ی مهارت‏های شناختی را در خود پرورش دهد.

*‏ شناخت (knowledge)

پایین‏ترین سطح یادگیری در حیطه‏ی شناختی، کسب دانش و معلومات است. منظور از شناخت این است که یادگیرنده بتواند از طریق یادآوری ( recall ) یا بازشناسی ( recognition ) شواهدی ارائه دهد حاکی از این‏که او اندیشه یا پدیده‏هایی را به خاطر سپرده که در جریان آموزش تجربه کرده است. این نوع هدف، فرآیندهای روان‏شناختی یادآوری را بیش از هر چیز دیگر، مورد تاکید قرار می‏دهد؛ بنابراین، یادگیری در این سطح صرفا جنبه‏ی حفظی دارد. تاکید بر شناخت به‏عنوان یادآوری، شامل توانایی‏هایی مانند فهمیدن، بینش یا چیزهایی نمی‏شود که با عبارت‏هایی مانند دانستن واقعی یا دانش واقعی عنوان می‏شود.

در این سطح از یادگیری، از فراگیرنده خواسته می‏شود اطلاعات و معلومات کسب شده را با ماخذ و منبع محسوس به یاد آورد. شناخت در این مرحله شامل شناخت اصطلاحات، شناخت واقعیت‏های مشخص، شناخت راه‏ها و وسایل برخورد با امور جزئی، شناخت راه‏های آن ها، شناخت روال‏ها و توالی‏ها، شناخت طبقه‏ بندی‏ها، شناخت ملاک‏ها، شناخت روش‏ها، شناخت اصل‏ها و تعمیم‏ها و شناخت نظریه‏ها و ساخت‏هاست. این سطح از یادگیری به علت‏اینکه زیاد متکی بر حافظه است و گاهی شاگردان را وادار می‏کند مطالب جزئی و اطلاعات بی‏ربط را به ذهن بسپارند، مورد نقد قرار گرفته است. شاید مهم‏ترین اشکالی که به این سطح از یادگیری وارد است،  زیاده‏روی معلمان در استفاده از آن از یک طرف و فراموشی سریع مفاهیم از طرف دیگر است.

اما به خاطر سپردن مفاهیم و اصول را نمی‏توان به طور کلی بی‏اهمیت شمرد. زیرا چنان‏که در نمودار سطوح مختلف یادگیری در حیطه‏ی شناختی ملاحظه شد، به خاطر سپردن و بازگویی شناخت، برای تمام سطوح بالاتر یادگیری به‏عنوان یک پایه‏ی لازم محسوب شده است ؛ مثلا شاگردی که جدول ضرب را نداند یا اصول و قوانین علمی را به خاطر نداشته باشد، هرگز قادر به حل تمرین‏های ضرب و تقسیم و تحلیل و اثبات قضیه‏های علمی نخواهد بود.

37h- ì

*‏ فهمیدن (comprehension)

یادگیری در این سطح عبارت است از توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن با جمله‏هایی که خود شخص می‏سازد؛ بی‏آن‏که میان آن مطلب با مطالب دیگر چندان ارتباطی برقرار کند. یادگیری در این سطح مستلزم آگاهی از اصول و شرایط است.

سطح فهمیدن به اجزای فرعی دیگری تقسیم می‏شود که عبارتند از:

الف- ترجمه یا برگرداندن ( translation )

مهارت برگرداندن یا تغییر مطالب از شکلی به شکل دیگر بدون این‏که معنی و محتوای آن ها دگرگون شود، ترجمه نامیده می‏شود. غالبا توانایی فرد برای ترجمه، به داشتن دانش پیش‏نیاز یا مناسب وابسته است؛ مثلاً در این سطح، شاگرد باید بتواند یک عبارت فنی یا یک قطعه‏ی شعر را با عبارت‏های روشن ( از طریق چند مثال ) یا نثر ساده بیان کند.

ب- تفسیر ( interpretation )

تفسیر شامل تفکر درباره‏ی اهمیت نسبی اندیشه‏هایی است که ممکن است فهمیدن آنها مستلزم تنظیم مجدد اندیشه‏ها، به صورت ترکیبی تازه، در ذهن فرد باشد. در واقع تفسیر، تنها ترجمه‏ی کلمه‏ها و عبارت‏ها نیست، بلکه درک تدابیر گوناگون به کار رفته در انتقال مفاهیم و یک نوع بازیابی مفاهیم در ذهن است. به عبارت دیگر، تفسیر شامل توان تشخیص نکات اساسی و جدا کردن آن از قسمت‏های کم‏اهمیت‏تر است؛ مثلا مفاهیمی که شاگرد از یک قطعه‏ی شعر، باتوجه به ساخت ذهنی خود استنباط می‏کند، در این سطح از یادگیری قرار دارد.

ج- برون‏یابی ( extrapolation )

برون‏یابی عبارت است از مهارت در تعمیم یا به کارگیری اطلاعات در طول زمان، به منظور پیش‏بینی نتایجی خاص.

برون‏یابی صحیح مستلزم این است که شاگرد بتواند مطالب را هم ترجمه و هم تفسیر کند و نیز بتواند روال‏ها و روندها را فراتر از داده‏ها و یافته‏ها گسترش دهد و در نتیجه، پیامدها، نتایج و آثار آن ها را که با شرایط توصیف شده در مطلب اصلی هماهنگ هستند، تعیین کند؛ مثلاً شاگرد باید بتواند اطلاعات منظور شده در یک متن یا مقاله‏ی علمی را به ورای آن‏چه در متن آمده است، بسط دهد و نتیجه‏گیری کند.

*‏ به کار بستن (application)

یادگیری در سطح به کار بستن عبارت است از توانایی کاربرد اصول علمی، فرضیه‏ها، قضیه‏ها و مفاهیم انتزاعی دیگر در وضعیت و موقعیت مناسب، بدون این‏که هیچ‏گونه راه‏حلی ارائه شود. در حقیقت، به کار بستن، فراتر از فهمیدن است.

در این سطح، وقتی به فراگیرنده مساله‏ی تازه‏ای داده می‏شود، او مفاهیم انتزاعی مناسب آن را به کار می‏گیرد و مساله را حل می‏کند، بدون این‏که لازم باشد به او گفته شود از کدام مطلب انتزاعی استفاده کند. مانند شاگردی که در کلاس علوم، می‏تواند نتایج حاصل از آزمایش‏های ساده در مرحله‏ی قبلی را در آزمایش‏ها یا پدیده‏های علمی دیگر به کار بندد یا شاگردی که می‏تواند اصول و قوانین مثلثات را در موقعیت علمی جدید ( مانند حل مسائل و نقشه‏برداری ) به کار برد.

37h- ì

*‏ تحلیل (analysis)

مهارت‏هایی که به تحلیل مربوط می‏شوند، در سطحی نسبتاً بالاتر از مهارت‏های مربوط به فهمیدن و به کار بستن قرار دارند. در فهمیدن، تاکید بر درک معنی و مفهوم است و در به کار بستن، تاکید بر به یادآوردن تعمیم‏ها و اصول مناسب و ربط دادن آن ها به مفاهیم و مسائل جدید. در حالی که در تحلیل، بر شکستن مطلب به اجزای تشکیل‏دهنده‏ی آن و یافتن روابط بین اجزا و نحوه‏ی سازمان یافتن آن ها تأکید می‏شود؛ به عبارت دیگر، یادگیری در سطح تحلیل متضمن داشتن توانایی تجزیه کردن یک موضوع به اجزای تشکیل‏دهنده‏ی آن و مشخص کردن ارتباط اجزا با یکدیگر و نیز درک نحوه‏ی سازمان یافتن عناصر یک کل و دریافت مبنا و فرضی است که در آن به کار رفته است. بنابراین، یادگیری در این سطح مستلزم گذشتن از مراحل شناخت، فهمیدن و به کار بستن است. تحلیل را به‏عنوان یک هدف آموزشی می‏توان به سه سطح جزئی‏تر تقسیم کرد. در سطح اول، از فراگیرنده انتظار می‏رود موضوع را به اجزای تشکیل‏دهنده‏ی آن تجزیه کند تا عناصر مورد تحلیل را شناسایی یا دسته‏بندی کند. در سطح دوم، از فراگیرنده خواسته می‏شود روابط میان عناصر را مشخص کند تا پیوندها و کنش‏های متقابل آن ها تعیین شود. سطح سوم شامل شناخت اصول سازمانی، یعنی آرایش و ساخت موضوع است که آن را به صورت یک کل یک‏پارچه به هم پیوند می‏دهد. مثلاً شاگردی که بتواند در کلاس درس ادبیات فارسی، یک جمله‏ی ادبی را از نظر دستوری تجزیه و نقش و روابط کلمات تشکیل‏دهنده‏ی آن را مشخص کند، از نظر یادگیری در سطح تحلیل قرار دارد.

*‏ ترکیب (synthesis)

در این مرحله، یادگیرنده می‏تواند عواملی را که در مرحله‏ی تحلیل از هم‏دیگر تفکیک کرده بود، به طریقی نو، برای دریافت یک معنی جدید و نوظهور، با یک‏دیگر ترکیب کند. به عبارت دیگر، ترکیب، مستلزم درهم آمیختن دوباره‏ی قسمت‏هایی از تجربه‏های گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کل تازه و نسبتاَ انسجام‏یافته است. در این مرحله، پیوستگی عوامل به گونه‏ای بدیع و جدید، بروز معنی تازه و ایجاد ساختی را که قبلاَ وجود نداشته است، میسر می‏کند. به‏این‏ترتیب، فراگیرنده می‏تواند از جریان ترکیب امور و عوامل به شیوه‏ی جدید، به نظریه‏هایی خلاق و بدیع دست یابد. بااین‏حال، باید تأکید کرد که ترکیب به‏طور دقیق به معنی بیان خلاقانه و آزادانه نیست؛ زیرا در ترکیب، عموماَ از فراگیرندگان انتظار می‏رود در محدوده‏ی تعیین شده، به‏وسیله‏ی مسائل یا مواد یا در چارچوب نظری و روشی خاص از خود خلاقیت نشان دهند.

*‏ ارزش‏یابی (evaluation) و قضاوت (judgement)

ارزش‏یابی و قضاوت آخرین و عالی‏ترین مرحله‏ی شناخت است. این مرحله شامل قضاوت درباره‏ی امور، اطلاعات و حتی روش‏های روبه‏رو شدن با مسائل است. در واقع، ارزش‏یابی نتیجه‏ی جریان شناخت است. در این مرحله، فراگیرنده ناچار به گرفتن تصمیم است و برای اجرا باید به معیارهای بارز و مشخصی به‏عنوان اساس کار توجه داشته باشد، ارزش‏یابی نه تنها معرف فرآیند پایانی رفتارهای شناختی است، بلکه نقش پل ارتباطی بین رفتارهای شناختی و رفتارهای عاطفی را نیز ایفا می‏کند. اگرچه ارزش‏یابی و قضاوت آخرین مرحله‏ی حوزه‏ی شناختی به حساب آمده ( زیرا چنین فرض شده است که این مرحله تا حدودی به سایر طبقات وابسته است )، این فعالیت الزاماَ آخرین مرحله‏ی تفکر یا شناخت نیست و کاملاَ امکان‏پذیر است که فرآیند ارزش‏یابی در بعضی موارد، پیش‏درآمدی بر کسب دانش تازه، کوششی جدید مرتبط با فهمیدن یا به کار بستن یا تحلیل و ترکیب جدید باشد.

منبع: مجله آزمون، نویسنده: سکینه گلشنی

گروه مدرسه اینترنتی سایت تبیان، تنظیم: شکوفه باصری