تبیان، دستیار زندگی
چون دو لشکر جنگجوی برابر یکدیگر می رسند سپهبد دست بکار صف آرائی می شود و پهلوانان را یکایک خوانده هر کدام را بکاری مامور می کند. در صف جنگ چهار قسمت اصلی است که عبارت است از: چپ یا میسره – راست یا میمنه – قلب یا میان – ساقه یا پست – و از دسته های ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صف آرائی،جنگ هم گروه و جنگ تن به تن

سپاه و جنگ در شاهنامه فردوسی

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم :

صف آرائی
شاهنامه

چون دو لشکر جنگجوی برابر یکدیگر می رسند سپهبد دست بکار صف آرائی می شود و پهلوانان را یکایک خوانده هر کدام را بکاری مامور می کند. در صف جنگ چهار قسمت اصلی است که عبارت است از: چپ یا میسره – راست یا میمنه – قلب یا میان – ساقه یا پست – و از دسته های دیگر یکی طلایه است که پیشاپیش سپاه می رود تا راه را بیخطر کند و اگر دشمن پیش آید بسپهبد آگاهی دهد:

طلایه بیامد ز هر دو سپاه / که دارد زبد راه لشکر نگاه

و چون دشمن آشکار گشت:

طلایه به بهرام شد ناگزیر / که آمد سپه بردو پرتاب تیر

دیگر روزبانان و نگهبانان لشکر که پیرامون سپاه می گردند تا کسی از لشکر نگریزد و دشمن نیز نتواند دستبردی بزند. بنه هنگام حرکت سپاه پیش پیش می رود و در موقع خطر و جنگ پشت صفوف قرار می گیرد و دسته ای از لشکر به نگهبانی آن مامور می شوند. دیدبان لشکر نیز بر جای بلندی که «دیدگاه» نامیده می شود رفته سپهبد و سپاه را از آینده و رونده خبر می دهد و هرگز از جای خود دور نمی شود. چنانکه چون گودرز به دیده بان فرمان می دهد که پیش سپاه رفته آمدن رستم را اطلاع دهد وی خودداری می کند:

بدو دیدبان گفت کز دیدگاه / نشاید شدن سوی ایران سپاه

چو بینم که روی هوا تار گشت/ بدین دید که دیده بیکار گشت

بکردار سیمرغ ازین جایگاه  / برم آگهی سوی ایران سپاه

سپاه از کارآگهان (جاسوسان) نیز برای اطلاع از چگونگی لشکر دشمن استفاده می کند، کیخسرو در جنگ افراسیاب:

کجا کوه بد دیدبان داشتی / سیه را پراکنده نگذاشتی

بهرسو فرستاد کار آگهان / همی جست بیدار کار جهان

در جنگ با فرود نیز چوطوس او را بر کوه می بیند یکی را بتحقیق حال او می فرستد و بوی می گوید:

اگر زانکه باشد ز کار آگهان / که بشمرد خواهد سپه را نهان

همانجا بدو نیم باید زدن / فروهشتن از کوه و باز آمدن

پیش سپاه صف پیلان است که تخت های بزرگی بر آنها نهاده تیراندازان در آنها می نشینند:

نهادند صندوق برپشت پیل / زمین شد بکردار در پای نیل

هزاران دلیران روز نبرد / بصندوق در ناوک انداز کرد

نگهبان هر پیل سیصد سوار / همه جنگجوی و همه نامدار

دسته ای از پیادگان تیرانداز نیز جلوی پیلان و فوجی از پیادگان نیزه دار با سپرهای گیلی در پس پیلان قرار می گیرند:

پیاده پس پیل کرده بپای / ابا نه رشی نیزه ی سر گرای

و در پشت ایشان سواران تیرانداز جای دارند:

پس پشت ایشان سواران جنگ / بپا کنده ترکش به تیر خدنگ

پیلان را شب گرد سیاه می خوابانند تا در حکم حصاری باشد و راه را به بندد:

چو شب تیره شد پهلوان سپاه / به پیلان آسوده بربست راه

و پاسبانان با جرس گرد سپاه می گردند:

غو پاسبانان و بانگ جرس / همی آمد از هر سوئی پیش و پس

جنگ هم گروه

پس از آنکه صف بدینطریق آراسته گردید و نگهبان و دیدبان و میمنه و میسره و قلب و ساقه هر یک بجای خویش قرار گرفتند سپهبد فرمان تبیره زدن می دهد و لشکر از جای جنبیده شروع بجنگ می کند – قلب لشکر کمتر از جای حرکت می کند و حمله با میمنه و میسره است. گاهی سپاه را بدو قسمت می کنند تا بنوبت بمیدان بروند و بدین ترتیب بتوانند جنگ را دوام داده دشمن را از پای در آورند:

سپه را کنم زین سپس بر دو نیم / برآمد کنون روز پیکار و بیم

بتازند شبگیر تا نیم روز / نبرده سواران گیتی فروز

دگر نیمه ی روز دیگر گروه  / بکوشند تا شب برآید ز کوه

شب تیره آسودگانرا بجنگ / برم تا بدیشان شود کار تنگ

انتخاب محل جنگ نیز اهمیتی دارد. گودرز سپاه ایران را میان دو کوه جای می دهد و از شروع بجنگ احتراز می کند تا پیران حمله ور و در آن تنگنا گرفتار شود. پیران نیز یکی از دلایلی که برای درنگ در جنگ می شمارد همینست:

چهارم دو لشکر میان دو کوه / فراز آوریدست و دور از گروه

ز هر سو که جوئی بدو راه نیست/ براندیش کین رنج کوتاه نیست

بکوشید باید بدان تا مگر / از ان کوه باره برآرند سر

مگر مانده گردند و سستی کنند/ بجنگ اندرون پیشدستی کنند

بهرام چوبین امر می دهد که تیراندازان خرطوم پیلان ساوه شاه را هدف سازند تا پیلان بازگشته سپاه خود را لگدکوب کنند:

بخستند خرطوم پیلان به تیر / زخون شد درودشت چون آبگیر

از آن خستگی روی برکاشتند/ در و دشت پیکار بگذاشتند

چو پیل آنچنان زخم پیکان بدید/ همه لشکر خویش را بسپرید

جنگ تن به تن

جنگهای تن به تن در ادوار داستانی شاهنامه بیشتر متداول است و در عهد ساسانیان بیشتر جنگ همگروه می کنند. گاهی پیش از جنگ بانبوه و گاهی پس از آن لشکر  بجای خود باز گشته پهلوانانی از دو لشکر بر می گزینند تا با یکدیگر دست و پنجه نرم کنند. در جنگ تن بتن پهلوان پیش سپهبد می آید و از او دستور جنگ می گیرد و سپس بمیدان شتافته از سپاه دشمن مبارز می جوید. درفش پهلوان را یکی از سواران از دنبال او می آورد و این سوار که معمولا زبان دو حریف را می داند کار ترجمانی را نیز عهده دار است، دو پهلوان پیش از شروع بجنگ بوسیله ترجمان نام یکدیگر را می پرسند. سپس هر یک نژاد خویش را ستوده از دلاوریهای خود دم می زند و حریف را تحقیر می کند و سرانجام بجنگ می پردازند و نیزه و گرز و شمشیر و کمند و کمان را یکی پس از دیگری بکار می برند. اگر هیچ یک از پا در نیامد از اسب پیاده شده بکشتی گرفتن می پردازند و هر کدام چیره شد سر حریف را بریده بر نیزه می کند و درفش او را نیز برداشته بسپاه خود می آورد. ترجمان ها در امانند و اغلب پهلوانان پیمان می کنند که بآنها آسیبی نرسانند. چنانکه هومان و بیژن:

نهادند پیمان که با ترجمان / نباشند برخیرگی بد گمان

زما هر که یابد رهائی بجان / نگیرد بدل کینه با ترجمان

افتادن درفش پهلوانی بدست دشمن مایه ی ننگ سپاه و دودمان اوست و پهلوانان دیگر کوشش می کنند که درفش یاران مقتول خود را از دشمن پس بگیرند.

ادامه دارد ...

پرویز ناتل خانلری

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان