تبیان، دستیار زندگی
زندگی شستن یک بشقاب است/ زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است/ زندگی «مجذور» آینه است/ زندگی گل به «توان» ابدیت/ زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما/ زندگی «هندسه ساده» و یکسان نفس هاست/ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه کسی بود صدا زد: سهراب

سخنی پیرامون سروده های سهراب سپهری

سهراب سبهری

قضاوت درباره اشعار یک شاعر برای آدمی که تمام قد در آن وادی نیست قاعدتاً کار مشکلی است و بلکه غیرممکن. اما اظهارنظر غیر متخصصانه و بیان برداشتهای غیر شاعرانه امری است شدنی و بلکه لازم. زیرا شعرا دو دسته اند، بعضی ها برای دل خودشان شعر می گویند و بعضی ها برای دل مردم. البته دسته سومی هم ممکن است وجود داشته باشد که برای هر دو و شاید هم دسته چهارمی که درد دل خود و خلق را برای خدا بگویند.

به این ترتیب ملاکهای برداشت در چهار دسته قابل تقسیم بندی هستند. به شرح زیر:

الف. بینشی: یعنی اینکه آشکار مورد نظر تا چه اندازه از دیدگاه بینشی مورد تائید است و به عبارت ساده تر، گفته شاعر با گفته های خدا و اولیا خدا تطبیق دارد یا خیر؟

ب. دانشی: امروزه هر چیزی، برای خود، علم و تکنیکی دارد که به آن «صفت» می گویند. در این رابطه بایستی دید که شعر شاعر تا چه اندازه با ضوابط صنعت شعر مطابقت دارد.

ج. روشی: یعنی، روشی جهانی در برخورد با اشعار مورد نظر تا چه اندازه قدردان است. به سخن دیگر اینکه شعر شاعر تا چه حد مسائل زمان خود را می پوشاند و درباره آنها حرف ندارد.

د. منشی: یعنی منش و مشرب شاعر، آنهم در اشعارش، تا چه اندازه به مسائل و مشکلات میهن و سرزمین آباء و اجدادی اش مربوط بوده و به اصطلاح مردمی است یا نه؟

توضیح آنکه: هر اثری، اگر بخواهد «جامع» باشد، بایستی مولود چهار والد روحانی باشد: خدا، خلق، زمان و مکان. البته علاوه بر جامعیت (که کمّی تر است) معیار «مانعیّت» هم وجود دارد (که کیفی تر است) و آن از درجاتی ست که شعر در هر یک از موازین چهارگانه دریافت می کند.

بدیهی است، برای سنجش هر یک از موارد بالا، هم معیارهای نظری وجود دارد و هم مقیاسهای عملی و شاید بر همین اساس بوده است که پاره ای از شعرای بزرگ متقدم را چنین ارزیابی می کنیم.

1- حافظ استاد اوّل غزلهای عارفانه است و سعدی استاد اوّل غزلهای عاشقانه.

2- فردوسی در سرودن مثنوی های رزمی سرآمد است و نظامی در سرودن مثنوی های بزمی.

3- خیام در رباعیات حکیمانه بیداد می کند و باباطاهر در دو بیتی های درویشناه.

4- پروین در عفت معصومانه زبانزد است و ایرج میرزا در صراحت لهجه ی بی باکانه.

اما این شعرا، حتی بسیاری از شعرای زمان ما، سبک و سیاقی سنتی دارند و حال آنکه امروز عصر صنعت است و زمانه می طلبد که در همه چیز و حتی در شعر نیز، تحولاتی مناسب و متناسب زمان و مکان پدید آید و این کاری است که «نیما» آن را آغاز کرده و، به نظر من، سهراب به آن اوجی داده است.

حال برویم سراغ اثبات نسبی این ادعا، چرا که حکما گفته اند: البیّنه علی المدعی.

اول، بینش عرفانی:

مزار سهراب

قرآن کریم شعرا را دو دسته کرده بخشی را سردمداران گمراهان و بخشی را امام ظلم ستیزان نامیده و برای هر دو دسته نیز ویژگی هایی ذکر نموده است (آیات 224 تا آخر سوره الشعرا).

ویژگی های منفی ها: بی ایمانی، سرگردانی، گفتار بی پشتوانه کردار و لذا سردمداری در گمراه سازی دیگران.

ویژگی های مثبت ها: ایمان، عمل سازنده، ارتباط با مبدأ هستی و لذا پیشوائی ظلم ستیزان.

حال اگر سری به اشعار سهراب بزنیم خواهیم دید که این سروده ها، عموماً، مبتنی است بر یک شناخت عمیق از هستی و هستی آفرین (ایمان) که توأم است با عمل سازنده ی شاعرانه (عمل صالح) که نه تنها ایرانی قرن بیستم بلکه بشریت در قرون متمادی را به اندیشه وا می دارد (عرفان نظری به عرفان عملی)؛ برای مثال می خوانیم:

تا هوای خنک استغنا

تا شب خیس محبت رفتم

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق

رفتم رفتم تا زن، تا چراغ لذت، تا سکوت خواهش، تا صدای پر تنهایی

چیزها دیدم در روی زمین، کودکی دیدم، ماه را بو می کرد

قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پرپر می زد.

و نیز می دانیم که ابهام و اشاره زبان عرفان است زیرا مضامین عرفانی بالاتر از کلام انسانی است و شاید به همین دلیل بود که قرآن علیرغم آنکه چهار آسمان تنزل یافته باز هم دارای رموزی می باشد که معرفت آنها نزد عرفا است و دست دیگران، حتی عقلا، از فهم آنها کوتاه.

این هفته را نیز در سروده های سهراب (به وفور استعاره های حافظ و استشاره های صائب) به خوبی می بینیم. برای مثال به نمونه های زیر توجه می کنیم:

  1. - شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
  2. - بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم.
  3. - تا شقایق هست زندگی باید کرد.
  4. - آفتابی لب درگاه شماست، که اگر در بگشائید به رفتار شما می تابد.
  5. - من مسلمانم، قبله ام یک گل سرخ.
  6. - آب را گل نکنیم، بگذارید که احساس هوائی بخورد.
  7. - چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
  8. - باغ ما در طرف سایه ی دانائی بود.
  9. - دل خوش سیری چند.
  10. - چه کسی بود صدا زد: سهراب
  11. - باید امشب بروم...

دوم: دانش انسانی:

از نقاشیهای سهراب سپهری

و اما در این رابطه نیز دو مضمون قابل ذکر است یکی اینکه سروده های شاعر تا چه اندازه با قوانین صنعت شعر تطبیق دارد و (علم واقعی)، دوم اینکه در این سروده ها تا چه اندازه مسائل علم بشری لحاظ شده است (علم حقیقی). همانگونه که از اشعار خواجه حافظ یا حکیم فردوسی دقایق علوم زمانشان را برداشت می کنیم (طب و نجوم و ریاضیات و شطرنج و غیره).

برای صنعت شعر، طبق آنچه که از کتاب معیار الاشعار خواجه نصیر طوسی نقل می شود، چنین گفته شده است که: «شعر، کلامی است متخیل موزون و مقفّی» یعنی آنکه شعر خوب باید:

1- «کلام» باشد، یعنی با شنونده یا خواننده گفتگو کند و به عبارتی دارای بیان محاوره باشد. مانند قرآن مجید که به آن گفته می شود «کلام الله».

2- «متخیّل» باشد، یعنی از قدرت خیال و قیاس و گمان و وهم برخوردار باشد، همانطوریکه سعدی، در رابطه با توصیف خدا، به طور ضمنی به این مضمون اشاره دارد:

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
و از آنچه خوانده ایم و شنیدیم وگفته ایم
مجلسی تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تومانده ایم

3- «موزون» باشد، یعنی دارای وزن و به عبارتی آهنگ و موسیقی باشد (ریتمیک).

4- «مقفّی» باشد، یعنی دارای «قافیه» یعنی «پشتی بند» باشد.

حال اگر معیارهای چهارگانه فوق را جهت صنعت شعر لحاظ کنیم می بینیم در اشعار سهراب، اگر چه قالبهای کلاسیک لزوماً رعایت نشده ولی حکمت آن احکام مورد عنایت قرار گرفته است. به عبارت دیگر در بیشتر سروده های سهراب به جای آنکه: شعرها تابع قوانین باشند، قوانین تابع شعرها شده اند. شاید این همان فوق ظاهری عمده است که در سرتاسر عالم بین اشعار کلاسیک و سروده ای مدرن دیده می شود و سهراب هم فرزند زمانه خود است: نوپرداز و نوآور. حال به عنوان نمونه قطعه زیر را مرور می کنیم که در آن نه تنها صنعت شعر بلکه نکاتی از علم امروز هم رعایت شده است:

زندگی شستن یک بشقاب است

زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است

زندگی «مجذور» آینه است

زندگی گل به «توان» ابدیت

زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما

زندگی «هندسه ساده» (1) و یکسان نفس هاست.

سوم- روش جهانی:

 سهراب سپهری

در اینجا نیز دو منظور افاده می شود: یکی فرزند جهان بودن و دیگری جهانی اندیشیدن (و شاید بتوان این بیانها را مقایسه کرد با اخلاق نظری و اخلاق عمل، به صورت تعمیم یافته آنها).

سهراب در حدود نیم قرن زندگی کرده است ولی نیمی از جهان را هم دیده و شمال و جنوب و شرق و غرب عالم را در نور دیده است آنهم با دست خالی ولی سری پر.

سهراب با همه ی بچه های روی کره زمین مانند بچه های کوچه پس کوچه های دهات کاشان احساس خویشاوندی داشته (و دارد!).

اصلاً جهان بینی عملی هر کسی ربطی به جهان بینی نظری اش ندارد مگر آنها را عملاً مرتبط کند. جهان بینی نظری (فرضاً توحید جهانی) از طریق باور و آنهم عمدتاً به صورت موروثی به هر کسی منتقل می گردد و حال آنکه جهان بینی عملی هر انسانی از طریق دیدن جهان، آنهم با چشم بصیرت، فراهم می گردد (و مثلاً می شود جهان توحیدی).

در همین جا است که بین سعدی و حافظ تفاوت است. به قول سعدی:

«فرق است میان آنکه یارش در بر/ با آنکه دو چشم انتظارش بردر»

این فرق را ما امروز هم به خوبی می بینیم که چه اندازه بین انسانهای جهان دیده و انسانهای گوشه گزیده تفاوت بینشی است و شاید به همین دلیل بوده است که قرآن  هم، سیر در آفاق را به موازات سیر در انفس مطرح کرده، می فرماید:

سیر وافی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق (20/29)

یعنی: (برای اینکه به راز آفرینش پی ببرید) بر روی زمین بگردید و سپس ببینید که خلفت چگونه آغاز شده است.

سهراب نه تنها در عمل بلکه در سروه های خود هم اشاره به این مضمون دارد و برای مثال می گوید:

«هر کجا هستم، باشم،

آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال من است.

چه اهمیت دارد، گاه اگر می رویند

قارچ های غربت؟

من نمی دانم

 که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست!

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟»

چهارم – منش مکانی:

وطن، مادر مادران ما است و حب وطن از ایمان به خدا است. اعتبار زمان نباید احترام مکان را تحت الشعاع قرار دهد که: «هر چیز به جای خویش نیکوست».

امروز که من دست بر قلم گرفته ام، شعرای خود باخته و خویش فروخته ای را سراغ دارم که به مجرد آنکه پایشان را به سرزمین اجنبی می گذارند از خود«نفی بلد می کنند» و حتی جهت تظاهر به امروزی بودن (در فضیلت ریا)، برای بزرگ جلوه دادن خود، بزرگان شعر و ادب پارسی (مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی و یا شیخ اجل سعدی) را کوچک می نمایند، که البته و صدالبته به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی:

بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد

و یا بنا به گفته سعدی:

شب پره گر وصل آفتاب نخواهد/  رونق بازار آفتاب نکاهد

از نقاشیهای سهراب سپهری

مردمی بودن، ویژگی والای مردان خداست. چه چیزی زیباتر از حالتی که مردم، همین مردم کوچه و بازار، شهر و ده، خودی و غریبه، آدم را از خود بدانند.

اصلاً آدمیت آدم از همین جا شروع شده است که از بهشت انزوا به دنیای پرغوغا بیاید و از بین جن و ملک به میان انسان و طبیعت پاگذارد و ثابت کند که منهم از شما هستم، هر جا که هستم (انی معکم اینما کنتم). آنگاه است که کلامش مردمی می شود. مردم حرفهای او را دردهای دل خود می دانند که زبان بیان بهتری پیدا کرده است و لذا کلام شاعر می شود ضرب المثل عام و خاص. به عنوان حسن ختام قطعه ای از سروده های سهراب سپهری را با هم می خوانیم آنجا که می گوید:

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست. واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چتر را باید بست. زیر باران باید رفت.

فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.

با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.

دوست را زیر باران باید دید.

عشق را زیر باران باید جست.

زیر باران باید بازی کرد.

زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت.

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی «اکنون» است.

خلاصه ی کلام آنکه: به نظر می رسد، سهراب یک مرسل است و سبک او به سیاق کتب آسمانی، مُنزل، روانش شاد و راهش پررهرو باد.


یادداشتها:

1- امروزه ثابت شده است که علاوه بر هندسه ساده (مسطحه) هندسه های دیگری هم وجود دارد به نام هندسه های محدبه و مقعره که در آنها مجموعه زوایای یک مثل 180 درجه نبوده و خط مستقیمی، با آن مفهوم کلاسیک، وجود ندارد.


دکتر حسین باهر

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان