تبیان، دستیار زندگی
درباره اسم اعظم تا کنون زیاد سخن گفته شده است اما محققانه ترین سخن از آن علامه طباطبایی است که می گوید اسم اعظم از جنس لفظ نیست بلکه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسم اعظمی که خضر به علی(ع) آموخت

اسم اعظم

موضوع اسم اعظم خداوند، در احادیث اسلامى، بویژه در ادعیه، بسیار تكرار شده و این نكته نیز آمده است كه هر كس خدا را با آن نام بخواند، دعایش مستجاب مى‏شود و اهل بیت علیهم‏السلام این نام (بجز یك حرف از آن) را مى‏دانند. امّا آن نام چیست؟

ابتدا لازم است بر احادیث این باب مروری اجمالی داشته باشیم.

احادیث تفسیركننده اسم اعظم را می توان در 4 گروه دسته بندی كرد:

الف: تفسیر اسم اعظم به بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏ و‏آله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ» أقرَبُ إلَى الاِسمِ الأَعظَمِ مِن سَوادِ العَینِ إلى بَیاضِها؛1

«بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم»، به اسم اعظم خدا،2 از سیاهى چشم به سفیدى آن، نزدیك‏تر است.

ب: تفسیر اسم اعظم به آیاتی از قرآن كریم

در این گروه از احادیث اسم اعظم به آیات مختلفی تفسیر شده است، مانند: آیاتی از سوره های بقره، آل عمران، طه، حشر، أنبیاء، حدید، حمد، حروف مقطعه و...

به دو روایت ذیل توجه كنید:

امام صادق علیه‏السلام: اِسمُ اللّه‏ِ الأَعظَمُ مُقَطَّعٌ فی اُمِّ الكِتابِ؛3

اسم اعظم خدا در اُمّ الكتاب (سوره حمد) پراكنده است.

امام صادق علیه‏السلام: «الـم» هُوَ حَرفٌ مِن حُروفِ اسمِ اللّه‏ِ الأَعظَمِ المُقَطَّعِ فِی القُرآنِ، الَّذی یُؤَلِّفُهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وَالإِمامُ، فَإِذا دَعا بِهِ اُجیبَ؛4

«الف ـ لام ـ میم»، حرفى از حروف اسم اعظم خداست كه در قرآن، پراكنده است و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امام، آنها را با هم تركیب مى‏كنند و هر گاه با آن دعا كنند، دعایشان اجابت مى‏شود.

ج: تفسیر اسم اعظم به متونی از دعاها

در این احادیث اسم اعظم به متون مختلفی از دعا تفسیر شده است.

به این روایت از امام علی علیه السلام توجه كنید:

امام حسین علیه‏السلام: [پدرم] على علیه‏السلام فرمود: رَأَیتُ الخِضرَ علیه السلام فِی المَنامِ قَبلَ بَدرٍ بِلَیلَةٍ، فَقُلتُ لَهُ: عَلِّمنی شَیئا اُنصَر بِهِ عَلَى الأَعداءِ، فَقالَ: قُل: «یا هُوَ، یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ»، فَلَمّا أصبَحتُ قَصَصتُها عَلى رَسولِ اللّه‏ِ صلى الله علیه و آله، فَقالَ لی: یا عَلِیُّ عُلِّمتَ الاِسمَ الأَعظَمَ. فَكانَ عَلى لِسانی یَومَ بَدرٍ.

وإنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قَرَأَ: «قُل هُوَ اللّه‏ُ أحَدٌ»، فَلَمّا فَرَغَ قالَ: یا هُوَ، یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، اغفِر لی، وَانصُرنی عَلَى القَومِ الكافِرینَ.

وكانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقولُ ذلِكَ یَومَ صِفّینَ وهُوَ یُطارِدُ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، ما هذِهِ الكِنایاتُ؟

قالَ: اِسمُ اللّه‏ِ الأَعظَمُ وعِمادُ التَّوحیدِ: اللّه‏ُ لا إلهَ إلاّ هُوَ. ثُمَّ قَرَأَ: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» وآخِرَ الحَشرِ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلّى أربَعَ رَكَعاتٍ قَبلَ الزَّوالِ؛5

«یك شب قبل از [جنگ] بدر، خضر علیه‏السلام را خواب دیدم و به او گفتم: چیزى به من بیاموز كه با آن بر دشمنان، نصرت داده شوم.

گفت: بگو: یا هُوَ یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست!.

چون صبح شد، آن را براى پیامبر خدا باز گفتم. فرمود: "اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است". در روز بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود».

نیز امیر مؤمنان، «قل هو اللّه‏ أحد» را خواند و چون آن را تمام كرد، فرمود: «قُل هُوَ اللّه‏ُ أحَدٌ»، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست! مرا بیامرز و بر گروه كافران، پیروزم گردان».

در روز صفّین نیز، در حالى كه حمله مى‏كرد، این دعا را مى‏خواند. عمّار بن یاسر به ایشان گفت: اى امیر مؤمنان! این اشارات چیست؟

فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است. خدا، كه معبودى جز او نیست». سپس آیه: «شهد اللّه‏ أنّه لا إله إلاّ هو؛ خدا، خود، گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نیست» و آخر حشر را قرائت كرد. آن گاه پیاده شد و چهار ركعت پیش از زوال خواند.

«یك شب قبل از [جنگ] بدر، خضر علیه‏السلام را خواب دیدم و به او گفتم: چیزى به من بیاموز كه با آن بر دشمنان، نصرت داده شوم. گفت: بگو: یا هُوَ یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست!. چون صبح شد، آن را براى پیامبر خدا باز گفتم. فرمود: "اى على! اسم اعـظم بـه تـو آموخـتـه شده است". در روز بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود.»

د: تفسیر اسم اعظم به هر نامی از نام های خدا

الله جلّ جلاله

مصباح الشریعة ـ در حدیثى كه به امام صادق علیه‏السلام نسبت داده است ـ: سُئِلَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى الله علیه و آله عَنِ اسمِ اللّه‏ِ الأَعظَمِ قالَ: كُلُّ اسمٍ مِن أسماءِ اللّه‏ِ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ، وَادعُهُ بِأَیِّ اسمٍ شِئتَ، فَلَیسَ فِی الحَقیقَةِ للّه‏ِِ اسمٌ دونَ اسمٍ بَل هُوَ الواحِدُ القَهّارُ؛6

از پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره اسم اعظم خدا سؤال شد. فرمود: «هر نامى از نام‏هاى خدا [اسم اعظم است]. پس، قلبت را از هر آنچه جز اوست، خالى گردان و به هر نامى كه خواستى، او را بخوان؛ چرا كه در حقیقت، خداوند، نام خاصّى ندارد؛ بلكه اوست یگانه چیره».

همان طور كه ملاحظه شد، احادیث، در این باره، مختلف‏اند و نمى‏توان پاسخ قاطعى بر پایه احادیث اسلامى، به این سؤال داد؛ لیكن مى‏توان گفت كه به فرض صحّت این احادیث، اسم اعظمى كه نزد انبیاى الهى و اهل بیت علیهم‏السلام بوده، با توجه به خصوصیاتى كه براى آن ذكر شده، بى‏تردید، چیزى غیر از الفاظى است كه در احادیث مذكور آمده است.

نبودن دلیل قاطعى بر مراد از اسم اعظم، موجب شده است كه دیدگاه‏هاى مختلفى درباره آن ارائه گردد، تا آن جا كه سیوطى، بیست قول را در این زمینه نقل كرده است.

گروهى مانند ابو جعفر طبرى و ابو الحسن اشعرى و ابو حاتم ابن حیّان و باقلانى، بر این باورند كه همه اسماى الهى (یعنى صفات خداوند عزوجلّ)، بزرگ هستند و اسمى كه بزرگ‏تر از اسماى دیگر باشد، وجود ندارد.

برخى مى‏گویند: اسم اعظم، وجود دارد؛ امّا كسى جز خداوند متعال، از آن آگاهى ندارد.

برخى مى‏گویند: اسم اعظم خدا، در میان اسماى حُسنا پنهان است.

برخى مى‏گویند: اسم اعظم، هر اسمى است كه بنده، پروردگار خود را با همه وجود، به آن بخواند.7

برخى گفته‏اند: اسم اعظم، نامى است كه جامع همه نام‏هاى الهى باشد.8

برخى گفته‏اند: انبیا، تجلّى نام‏هاى اصلىِ حق هستند و این نام‏هاى اصلى، همگى داخل در اسم اعظم (اسم جامع) و مظهر حقیقت محمّدى اند.9

بارى، اختلاف نظر در تبیین آنچه حقیقتش حتى براى محقّقانْ مشخص نیست، طبیعى است؛ ولى از آن جا كه دیدگاه‏هاى مختلف را در این زمینه مطالعه كرده‏ایم، كلام علاّمه طباطبایى را در تبیین اسم اعظم، بهترین تحقیق یافته‏ایم.

بهترین تحقیق در تبیین اسم اعظم

علاّمه سیّد محمّدحسین طباطبایى(ره) در پاسخ این سؤال كه: «معناى اسم اعظم چیست؟» مى‏گوید: «در میان مردم، شایع شده كه اسم اعظم، اسمى است لفظى، از اسماى خداى متعال، كه اگر خدا را به آن بخوانند، دعا مستجاب مى‏شود و در هیچ مقصدى، از تأثیر باز نمى‏ماند، و چون در میان اسماى حسناى خدا به چنین اسمى دست نیافته‏اند و در لفظ جلاله (اللّه‏) نیز چنین اثرى ندیده‏اند، معتقد شده‏اند كه اسم اعظم، مركّب از حروفى است كه آن حروف و نحوه تركیب آنها را هر كسى نمى‏داند، و اگر كسى به آن دست بیابد، همه موجودات، در برابرش خاضع مى‏شوند و به فرمانش در مى‏آیند.

به نظر افسونگران و دعانویسان [ كه به علوم غریبه معتقدند]، اسم اعظم، داراى لفظى است كه به حسب طبعْ دلالت بر آن مى‏كند، نه به حسب وضع لغوى. چیزى كه هست، تركیب حروف آن، به حسب اختلاف حوایج و مقاصد، مختلف مى‏شود و براى به دست آوردن آن، راه‏هاى مخصوصى هست، كه نخست، حروف آن را از آن راه‏ها به دست مى‏آورند و سپس آنها را در هم مى‏آمیزند و با آنها دعا مى‏كنند، و تفصیل آن، محتاج به مراجعه به آن فن است.

در بعضى روایات نیز اندكْ اِشعارى به این معنا هست، مثل آن روایتى كه مى‏گوید: «بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، نسبت به اسم اعظم، نزدیك‏تر است از سفیدىِ چشم به سیاهى آن» و آن روایتى كه مى‏گوید: «اسم اعظم، در آیة الكرسى و اوّل سوره آل عمران است» و نیز روایتى كه مى‏گوید:«حروف اسم اعظم، در سوره حمد پراكنده‏اند و امام، آن حروف را مى‏شناسد و هر وقت بخواهد، آنها را تركیب مى‏كند و با آنها دعا مى‏كند و در نتیجه، دعایش مستجاب مى‏شود» و نیز این روایت كه: «آصف بن بَرخیا، وزیر سلیمان، با حروفى از اسم اعظم كه پیشش بود، دعا كرد و توانست تخت بِلقیس، ملكه سبأ را در مدّتى كمتر از چشم بر هم زدن، نزد سلیمان حاضر سازد» و یا این روایت كه: «اسم اعظم، مركّب از 73 حرف است و خداوند، 72 حرف از این حروف را در میان پیامبرانش تقسیم كرده، و یكى را در علم غیب، به خودش اختصاص داده است».

همـان طور كــه ملاحظـه شد، احادیث، در این باره، مختلف‏اند و نمـى‏تـوان پـاسخ قاطعى بر پایه احادیث اسلامى، به این سؤال داد؛ لیكن مى‏توان گفت كه به فرض صحّت این احادیث، اسم اعظمـى كه نزد انبیاى الهــى و اهل بیت علیهم‏السلام بوده، با توجه به خصوصیاتى كه براى آن ذكر شده، بى‏تردید، چیزى غیر از الفاظى است كه در احادیث مذكور آمده است.

همچنین، روایات دیگرى هستند كه اِشعار دارند بر این كه اسم اعظم، مركّب لفظى است؛ ولى بحث حقیقى درباره علّت و معلول و خواصّ آن، همه این سخنان را نفى مى‏كند؛ زیرا تأثیر حقیقى، به وجود اشیا و قوّت و ضعف وجود آنها و سنخیت بین مؤثّر و متأثّر بستگى دارد و اسم لفظى، صِرفا از نظر لفظ آن، چیزى جز مجموعه‏اى از صوت‏هاى شنیدنى نیست و شنیدنى‏ها، از كیفیّات عَرَضى هستند و اگر از جهت معناى متصوّرش اعتبار شود، صورتى است ذهنى كه به خودىِ خود، هیچ اثرى در هیچ موجودى ندارد، و مُحال است صوتى كه ما آن را از حنجره خود خارج مى‏كنیم و یا صورت خیالى‏اى كه ما آن را در ذهن خود تصور مى‏نماییم، آن گونه باشد كه به وجود خود، وجود هر چیزى را مقهور سازد و در آنچه ما میل داریم، به دلخواه ما تصرّف كند، مثلاً آسمان را زمین و زمین را آسمان كند، دنیا را آخرت و آخرت را دنیا كند و كارهایى از این دست. حالْ آن كه خود آن صورت، معلول اراده ماست.

افزون بر این، اسماى الهى و مخصوصا اسم اعظم او، هر چند در عالم، مؤثّر باشند و اسباب و وسایطى براى نزول فیض از ذات خداى متعال در این عالمِ مشهود بوده باشند، این تأثیرشان به خاطر حقایقشان است، نه الفاظى كه در فلان گویِش، دلالت بر فلان معنا دارند، و نه حتّى به خاطر معانى‏شان ـ كه از الفاظ، فهمیده مى‏شوند و در ذهن، تصوّر مى‏شوند نیز نیست؛ بلكه معناى این تأثیر، این است كه خداى متعال ـ كه پدیدآورنده هر چیزى است ـ هر چیزى را با یكى از صفات كریمش پدید مى‏آورَد كه مناسب آن چیز و در قالب اسمى است، نه این كه لفظ خشك و خالىِ اسم و یا معناى آن و یا حقیقت دیگرى غیر از ذات متعالى خداوندى، چنین تأثیرى داشته باشد.

الله جل جلاله

چیزى كه هست، خداى متعال، وعده داده است كه دعاى دعا كننده را اجابت مى‏كند و فرموده است:«أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ؛10 دعاى دعا كننده را اجابت مى‏كنم، آن گاه كه مرا بخواند» و این اجابت، موكول به دعا و طلب حقیقى و جدّى است و نیز ـ همان طور كه در تفسیر این آیه گذشت ـ موقوف بر این است كه درخواست، از خودِ خدا شود و نه از دیگرى. آرى، كسى كه دست از تمامى وسائل و اسباب بردارد و براى یكى از حوایجش، به پروردگارش متّصل شود، در حقیقتْ متّصل به حقیقت آن اسمى شده است كه با حاجتش تناسب دارد و در نتیجه، آن اسم نیز با حقیقتش تأثیر مى‏كند و دعاى او مستجاب مى‏شود.

این است حقیقت «خدا را به نام‏هایش خواندن» و به همین جهت، خصوصیت و عمومیت تأثیر، به حال آن اسمى بستگى دارد كه حاجتمند، به آن، تمسّك جسته است. پس اگر این اسم، اسم اعظم باشد، تمامى اشیا، در برابرِ حقیقت آن اسم، رام مى‏شوند و دعاى كسى كه با آن اسم دعا كرده، بى هیچ قید و شرطى مستجاب مى‏شود.

بنا بر این، روایات و ادعیه این باب را باید بر این معنا حمل كرد و نه بر اسم لفظى یا مفهوم آن. و این كه در روایت آمده است كه خداوند، اسمى از اسماى خود و یا چیزى از اسم اعظم خود را به یكى از پیغمبران یا بندگانش آموخته، معنایش این است كه راه انقطاع به سوى خود را به وى آموخته است، بدین گونه كه اسم خداوندىِ مناسب با دعا و درخواستِ او را بر زبانش جارى ساخته است. پس اگر واقعا اسمِ لفظى‏اى در كار باشد و معناى روشنى هم داشته باشد، باز هم تأثیر آن دعا، از این باب است كه الفاظ و معانى، وسایل و اسبابى هستند كه به نحوى، حقایق را حفظ مى‏كنند. پس دقّت فرمایید».11

شکوری- گروه دین و اندیشه تبیان

منبع : کتاب  نهج الدعا،  جلد اول، مولف: محمد محمدی ری شهری


1. عدّة الداعی: ص 49، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 5 ح 11 عن محمّد بن سنان عن الإمام الرضا علیه السلام، تفسیر العیّاشی: ج 1 ص 21 ح 13، دلائل الإمامة: ص 420 ح 383، بحار الأنوار: ج 78 ص 371 ح 6، ر.ك: تهذیب الأحكام: ج 2 ص 289 ح 1159 والمستدرك على الصحیحین: ج 1 ص 738 ح 2027 وتاریخ بغداد: ج 7 ص 313 ح 3826 وكنز العمّال: ج 2 ص 296 ح 4047.

2. كلمه «اسم»، به معناى جامع آن كه بر تمام نام‏هاى خداوند صدق‏پذیر است، به كار رفته است. بنا بر این، از باب ذكر مفهوم و اشاره با آن به مصداق است. و از آن جا كه اسم اعظم، عالى‏ترینِ مصادیق است، به ناچار، اولى و احقّ است به انطباق مفهوم بر آن. با این بیان، معناى این كه «بسم اللّه‏» به اسم اعظم، نزدیك‏تر از سیاهى چشم به سفیدى آن است، روشن مى‏شود؛ چرا كه قرب میان آن دو، ذاتى است؛ چون مفهوم با مصداقش در خارج متّحدند، در صورتى كه نزدیكى سیاهى چشم به سفیدى، نزدیكى مكانى است و اتّحاد میان آن دو، اتّحاد وضعى است (البیان فى تفسیر القرآن: ص 514).

3. ثواب الأعمال: ص 130 ح 1، تفسیر العیّاشی: ج 1 ص 19 ح 1، مُهج الدعوات: ص 379، بحار الأنوار: ج 92 ص 234 ح 16.

4. معانی الأخبار: ص 23 ح 2، تفسیر القمّی: ج 1 ص 30، بحار الأنوار: ج 2 ص 16 ح 38.

5. التوحید: ص 89 ح 2، بحار الأنوار: ج 3 ص 222.

6. مصباح الشریعة: ص 129.

7. براى اطلاع بیشتر درباره سایر اقوال، ر.ك: الحاوى، سیوطى: ج 2 ص 135 ح 139.

8. التعریفات: ص 10 ـ 11.

9. شرح فصوص الحكم، قیصرى: ص 108.

10. بقره: آیه 186.

11. المیزان فی تفسیر القرآن: ج 8 ص 354 ـ 356.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.