کمک فیلسوفان به مجتهدان
آیت الله شهيد سید محمد باقر صدر تاريخ علم اصول را به سه دوره تقسيم ميكند:
1- عصر تمهيدي
اين عصر، پايهگذاري بذرهاي اصلي علم اصول است كه با ابي عقيل و ابن جنيد آغاز و با ظهور شيخ طوسي پايان مييابد.
2- عصر علم
اين دوران، عصري است كه در آن بذرها بارور شده و به ثمر نشست و دورنماي انديشه اصولي مشخص گرديده و در سطحي وسيع در مباحث فقهي به كار ميرفت اين دوران با شيخ طوسي آغاز و با ابن ادريس، محقق حلي، علامه، شهيد اول و ديگران ادامه يافت.
3- عصر كمال
اين عصر در تاريخ علم اصول به وسيله مكتب جديدي به دست وحيد بهبهاني آغاز شد كه در تلاشهاي گستردهاي در زمينه فقه و اصول به نحو متقابل صورت گرفت و توسط شاگردان ايشان پيگيري و به اوج خود رسيد.(1)
به اعتقاد شهید صدر جريان اخباريگري با ابزار معرفت شناختي و حسگرايي فلسفي خود موجب ركود و ايستايي و تزلزل بنيانهاي علم اصول گرديد به طوري كه ميرفت تفكر اصولي و اجتهاد فقهي از جامعه تشيع رخت بر بنندد.(2) اما اين چراغ فروزان توسط چندين تن از علما هر چند به طور محدود ادامه يافت.
شهيد محمد باقر صدر در كتاب "المعالم الجديده للاصول" در تحليل تاريخي از علم اصول مينويسد كه در دوره ركود علم اصول، شعله اين علم خاموش نشد و كساني بودند كه به استحكام و اتقان مباني آن پرداختند. اين حركت محجور اما بسيار مهم توسط ملا عبدالله توني و مؤلف كتاب اصولي «الوافيه»(متوفي1071)، و سيد حسين خوانساري(متوفي1098) ادامه داشت. اين جريان توسط محمد بن حسن شيرواني و جمالالدين خوانساري و سيد صدرالدين قمي ادامه يافت تا به وحيد بهبهاني شاگرد سيد صدرالدين قمي رسيد.
به اعتقاد شهيد صدر جريان علم اصول توسط انديشه و شخصيت فلسفي محقق خوانساري(3) كه سرشار از نبوغ و دقت فلسفي بود حفظ شد. به گونهاي كه رنگ فلسفي را بر نگرش و تفكر اصولي تابانيد به طرزي كه قبل از او سابقه نداشت. به عبارت ديگر تا پيش از محقق خوانساري تفكر فلسفي نقش چنداني در علم اصول نداشت و اين محقق بود كه با روحيهاي آزاد و جهت گيري فلسفي به بررسي مباحث اصولي پرداخت و اين نوع از تفكر را به اصول سرايت داد.
«... محقق بزرگ سيد حسين خوانساري (متوفي1098) كه سرشار از نبوغ و دقت بود به عرصه علم پا گذاشت و ايده و تفكر اصولي را با قدرتي تازه ياري داد همانگونه كه افكار اصولي او در كتاب فقهياش به نام «مشارق الشموس في شرح الدروس» آشكار و روشن است؛ حاصل آزمودگي و پايداري بزرگ او در انديشه فلسفي رنگ فلسفي بر نگرش اصولي تابانيد به گونهاي كه تا قبل از آن چنين تابشي سابقه نداشت. و ما ميگوييم رنگ فلسفي بر آن تابيد و نميگوييم فكر فلسفي بر آن تابيد، زيرا اين محقق مخالف فلسفه بود و جدال و كارزارهاي طولاني و بزرگي با فلاسفه دارد، در نتيجه ايده او ايدهاي تقليدي از فلاسفه نبود اگر چه رنگ فلسفي داشت. هنگامي كه اين محقق مباحث اصولي را بررسي ميكرد اين رنگ به آن تأييد و جهتگيري فكري فلسفي با روحيهاي آزاد، به اصول سرايت كرد اين روح ، فلسفي آزاد- اثر بزرگي را در آينده اين علم گذاشت.»(4)
شهيد صدر در ادامه معتقد است اين رويكردِ محقق خوانساري به علم اصول اثر بزرگي را در آينده اين علم گذاشت كه همان پيدايش مكتب جديد در فقه و اصول بو كه در كربلا بدست محقق بزرگ و احياگر آن محمد باقر بهبهاني تولد يافت چرا كه جهت گيري فلسفي محقق خوانساري در تفكر اصولي و ادامه آن توسط آقا جمال و شيرواني و قمي دو تأثير عمده را در علم اصول ايجاد كرد: اول اين كه موجب دميده شدن روح تفكر فلسفي در علم اصول و استحكام مباني در برابر جريان اخباري شد و ثانياً ميدان جديدي را براي ابتكار در علم اصول فرا روي متفكران گشود. او مينويسد:
«واقعيت اين است كه خوانساري بزرگ و دانشمند هم عصر او شيرواني و جمالالدين فرزند خوانساري و صدرالدين شاگرد جمالالدين، با وجود اينكه اين دانشمندان در دوره توقف و ركود و تزلزل علم اصول زندگي ميكردند، توفقي كه حاصل حركت اخباريگري و انتشار كارهاي روايي است، عاملهاي ترقي و رشد انديشه اصولي بودند، و با بحثها و پژوهشهايشان بستر و زمينه پيدايش مكتب استاد وحيد بهبهاني را كه عصر جديدي در تاريخ اين علم گشود، فراهم ساختنند.»(5)
ايشان همچنين در عوامل پيروزي علم اصول بر اخباريگري و پيدايش مكتب جديد توسط وحيد بهبهاني مينويسد:
«جهتگيري فلسفي كه خوانساري در تفكر اصولي پايهگذاري كرد، يكي از بذرهاي اصلي بود كه اتديشه علمي را با نيروهاي جديد براي رشد آماده كرد و ميدان جديدي را براي ابتكار گشود، و مكتب بهبهاني وارث اين جهتگيري بود.»(6)
تأثير فلسفه بر شكلگيري انديشه اصولي
شهيد صدر در ادامه مباحث خود به عوامل شكلگيري انديشه اصولي ميپردازد كه به ترتيب به اين موارد اشاره ميكند: پژوهشهاي تطبيقي درفقه، علم كلام، فلسفه، شرايط و مناسبات عيني، و عامل زمان.
ايشان پس از ذكر عامل فقه به عامل علم كلام اشاره ميكند و بر اين باور است كه كلام نقش مهمي را در تهيه خوراك فكري براي اصول و در كمك به آن داشته است. علم كلام نفوذ زيادي در تفكر و ذهنيت دانشمندان اسلامي داشته و به اصول تأثير بسياري نهاده است. اما اين جريان تأثير گذاري علم كلام پس از مدتي جاي خود را به فلسفه داد.
به نظر شهيد صدر مباحث فلسفي به طور گسترده و در دو دوره اول تفكر علم اصول جايگاه چنداني در اين علم نداشت و مباحث آن نيز مطرح نشده بود بلكه اين كلام بود كه تأثير عمدهاي را در اصول داشت اما در دوره سوم، فلسفه به طور وسيع و گسترده وارد مباحث اصولي شد كه اين خود معلول دو علت است. اول آنكه براساس ترويج فلسفه و تفكر عقلاني در حوزههاي شيعي، كلام جاي خود را به فلسفه داد. و ثانياً ظهور و انتشار حكمت متعاليه و ديدگاههاي جديد و قوي فلسفي ملاصدراي شيرازي.
شهيد صدر در جاي ديگر از همان اثر، در ذكر عوامل شكل گيري انديشه اصولي مينويسد:
«ميتوان گفت: تقريباً دوره سوم از دورههاي تحول علم اصول ، دوره وحيد بهبهاني و شاگردانش- مباحث فلسفي بطور گسترده و در حد وسيعي وارد مباحث علم اصول نشده بود، اين نفوذ و بكارگيري فلسفه، در علم اصول حاصل ترويج مباحث فلسفي در حوزه علوم شيعي به جاي علم كلام و انتشار ديدگاههاي جديد و قوي فلسفي مانند فلسفه ملاصدراي شيرازي (متوفي1050ه.ق) است. اين ترويج و انتشار فلسفه در دوران سوم سبب شد كه انديشه اصولي به فلسفه روي آورده و از آن كمك و الهام بگيرد: الهامي بيش از آنچه كه از كلام گرفته بود: بخصوص جريان فلسفي كه صدرالدين شيرازي ايجاد كرده بود.»(7)
از جمله نمونههاي اين تأثير گذاري ايشان به اثر گذاري مسئله اصالت وجود و اصالت ماهيت در دو مسئله اصولي اجتماع امر و نهي و تعلق اوامر به طبايع و افراد اشاره ميكند. وي به علت فرصت كم و نگاه اجمالي به مباحث در اين كتاب، از ذكر موارد ديگر و تحليل آنها خود داري ميفرمايد. اما نويسندگان ديگري برخي از اين موارد را برشمردهاند.(8)
از این رو آقاي حجةالاسلام محسن غرويان از آيةالله جوادي آملي نقل ميكند: هر كس فلسفه نخوانده باشد مباحث علم اصول را نميتواند بفهمد.(9)
سید مهدی موسوی
منابع
1- سيد محمد باقر صدر، المعالم الجديدة للاصول، المؤتمر العالمي للإمام الشهيد الصدر، قم، 1425ق، ص110.
2- همان: ص98.
3- سيد حسين خوانساري از شاگردان ميرفندرسكي در معقول و ملا محمد تقي مجلسي اول و محقق سبزواري در منقول بوده، و از آثار فلسفي او حاشيه بر الاهيات شفا بوعلي، حاشيه بر شرح اشارات خواجه، حاشيه بر شرح تجريد خواجه و قوشجي و حاشيه محاكمات است. ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار ج14(خدمات متقابل اسلام و ايران)، تهران، صدرا، ص434 و 515.
4- سيد محمد باقر صدر، المعالم الجديدة للاصول، ص 106.
5- همان: 107.
6- همان: 108.
7- همان:115.
8- ر.ك:گرجي، تحول علم اصول، انتشارات بعثت، 1361؛ مصطفي ملكيان، تبار شناسي مباحث لفظي علم اصول، فصلنامه نقد و نظر شماره 39-40،ص 42. فصلنامه حوزه، ش1.
9- محسن غرويان، ترجمه بداية الحكمه، قم، دارالعلم،1385، مقدمه كتاب.