تبیان، دستیار زندگی
داش آکل لوطی مشهور شیرازی است که خصلتهای جوانمردانه اش او را محبوب مردم ضعیف و بی پناه شهر کرده است. اما کاکارستم که گردن کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده است، به شدت از او نفرت دارد؛ و در پی فرصتی است تا زهرش را به...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داش آکل

نقد داستان کوتاه صادق هدایت 1

پیشگفتار :

داش آکل

داش آکل یکی از سه- چهار داستان کوتاه مشهور صادق هدایت است (1281- 1330 ش.) و شاید بتوان گفت پر خواننده ترین و جذاب ترین آنها- نسبت به دیگر آثار این نویسنده- است. از همین رو نیز، اولین داستان کوتاه هدایت بود که توسط یکی از کارگردانان مشهور سینمای ایران در قبل از انقلاب (مسعود کیمیایی) تبدیل به فیلمی سینمایی- به همین نام- شد، و به نمایش درآمد.(1)

داش آکل یکی از ده داستان کوتاه مجموعه «سه قطره خون»- چهارمین کتاب و دومین مجموعه داستان منتشره از هدایت- است، که نخستین بار در سال 1311 به چاپ رسید و منتشر شد. انتخاب نام «سه قطره خون» برای این مجموعه توسط هدایت، نشان می دهد که از نظر خودش، به هر حال، «داش آکل»، قوی ترین داستان مجموعه مذکور، نبوده است.

این داستان کوتاه دوازده- سیزده صفحه ای، در طول مدت زمانی که از انتشار آن می گذرد، در کتابها و نشریه های مختلفی چاپ، و درباره آن، اظهارنظرهای- مثبت- زیادی شده است. به گونه ای که کمتر نویسنده، منتقد ادبی یا علاقه مند به داستانی در ایران باشد که این داستان را نخوانده، یا دست کم، نامش را نشنیده باشد.

برای مثال، در نخستین کتاب تالیفی به زبان فارسی درباره داستان (هنر داستان نویسی ؛ تالیف ابراهیم یونسی، چاپ اول : 1341) خلاصه و بخش هایی از این اثر، به عنوان یک داستان نمونه، آورده شده است. هر چند، مورد نقد و بررسی، قرار نگرفته است.

در کتاب درسی «متون ادبی» سال سوم آموزش متوسطه عمومی رشته فرهنگ و ادب، مربوط به دوران قبل از انقلاب (دهه 1350) یکی از دو نثر داستانی معاصر آورده شده، متن کامل همین داستان «داش آکل» صادق هدایت است (متن دیگر، داستان کوتاه "آدم بدنام" از محمدعلی جمالزاده است).

داش آکل

در کتاب آموزشی «عناصر داستان»، تالیف جمال میرصادقی (چاپ اول: 1362) نیز، متن کامل "داش آکل"، به عنوان یک داستان کوتاه نمونه- البته بدون هیچ نقد، تفسیر یا توضیحی- درج شده است.

جمال میرصادقی، همچنین، در کتاب دیگرش، "جهان داستان ایران" (چاپ اول: 1381)، مجدداً متن کامل همین داستان را، این بار همراه با "تفسیر" آن، به قلم خودش، آورده است.

وی در این تفسیر، اظهار داشته است:

«از میان داستانهای کوتاهی که از آغاز داستان نویسی در ایران نوشته شده، داستان کوتاه "داش آکل" اثر صادق هدایت، از نظر ارائه مبانی داستان کوتاه نمونه است، و بیشتر ویژگیهایی که برای داستان کوتاه در تعریف آن آورده اند، در داستان "داش آکل" وجود دارد.»(2) «پیرنگ داستان، یعنی شبکه استدلالی حوادث داستان، محکم است.»(3) «اصول و ضوابط داستانهای کوتاه متعارف امروزی، تقریباً به طور کامل در آن رعایت شده است، و به طور دقیق از منحنی سنتی و وضعیت و موقعیت و گره افکنی، کشمکش، بحران، بزنگاه یا نقطه اوج و گره گشایی داستان پیروی می کند.»(4)

دکترغلامحسین یوسفی ، منتقد و استاد ادبیات دانشگاه مشهد نیز، این داستان را، از هر نظر، بی نقص دانسته است:

«داستان "داش آکل" خیلی خوب پرورده شده. آغاز قصه، پیشامد مرگ حاج صمد و تعیین داش آکل به عنوان وصی، هفت سال سرپرستی او از خانواده حاجی، عشق مرجان دختر حاجی، کفّ نفس داش آکل، همه در کمال زیبایی به هم پیوسته است.»(5) «چه پایانی برای داستان متناسب تر از آنچه اتفاق افتاده، ممکن است تصور کرد؟»(6)

دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، یکی از پژوهشگرانی که آثار متعددی درباره زندگی و نوشته های صادق هدایت منتشر کرده نیز، داستان "داش آکل" را ستوده است:

«"داش آکل" در نوع خود یک شاهکار کوچک است؛ که در مجموع در گروه داستانهای انتقاد اجتماعی هدایت جای می گیرد، اما خصوصیات قابل توجه یک روان- داستان را دارد.» (7)

هوشنگ گلشیری هم، مشابه چنین نظری را درباره این داستان دارد:

«داستان "داش آکل" هدایت، داستان خوش ساختی است و یکی از سنگهای بنای داستان نویسی معاصر است. کاری به سیاق شاخه ای که موپاسان شاخص ترین نماینده آن بود.» (8)

... .

قطعاً ساخت فیلم سینمایی "داش آکل" توسط مسعود کیمیایی و نیز چاپ این داستان کوتاه در کتابهای درسی دوره دبیرستان پیش از انقلاب را، باید یکی از عوامل بسیار مهم شهرت این اثر، در نزد توده مردم و سطح اجتماع دانست. اظهارنظرهایی از نوع آنچه پیش از این آمد، و طرح این داستان در برخی از کتابهای آموزشی داستان نویسی، از دیرباز تاکنون، نیز، سبب شهرت آن در نزد اهالی فن، و دوستداران ادبیات داستانی کشور شده است. به این ترتیب، چه بسیار نوقلمان و هنرجویان این عرصه، که با پذیرش این تعریفها و تمجیدها و رهنمودها، این داستان کوتاه را، مدل و الگویی تمام عیار و بی نقص در زمینه داستان کوتاه تصور کرده، در داستانهای نوشته شده توسط خود، ساختار، پرداخت و دیگر مختصات آن را مورد پیروی قرار داده اند و می دهند.(9)

اما آیا واقعیت همین است؛ و نویسندگان ما، با الگو قرار دادن "داش آکل" و داستانهای مشابه آن، قادر خواهند بود موفق به نوشتن داستانهای ماندگار و درخشان شوند که نام کشور ما را در عرصه داستان، در جهان بلند سازد؟ و اگر پاسخ مثبت است، چرا با گذشت نزدیک به هفتاد و پنج سال از انتشار این داستان و داستانهای مشابه آن، چنین اتفاقی نیفتاده است؟

نقد حاضر، آن گونه که شیوه کار صاحب این قلم است، می کوشد با نگاهی کاملاً فنی و معطوف به خود اثر، به این پرسشها پاسخ دهد؛ و- به خواست خدا- از این طریق، به سهم خود، راهی نو، در این عرصه بگشاید.

اما آیا واقعیت همین است؛ و نویسندگان ما، با الگو قرار دادن "داش آکل" و داستانهای مشابه آن، قادر خواهند بود موفق به نوشتن داستانهای ماندگار و درخشان شوند که نام کشور ما را در عرصه داستان، در جهان بلند سازد؟

الف) کلیات

الف-1) خلاصه داستان

"داش آکل" لوطی مشهور شیرازی است که خصلتهای جوانمردانه اش او را محبوب مردم ضعیف و بی پناه شهر کرده است. اما کاکارستم که گردن کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده است، به شدت از او نفرت دارد؛ و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از وی انتقام بگیرد.

در همین حین، حاجی صمد- از مالکان شیراز می میرد، و داش آکل را وصی خود قرار می دهد. داش آکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست می دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن می گیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده ساله حاجی صمد، به وی دل می بازد. اما اظهار عشق به مرجان یا درخواست ازدواج از او را، خلاف رویه جوانمردی و عمل به وظیفه وصایت خود می داند. در نتیجه، این راز را در دل نگه می دارد. در عوض، طوطی ای می خرد، و درد دلش را به او می گوید.

از آن پس، داش آکل، قرق کردن سرِ گذر و درگیری با سایر لوطیها و اوباش را ترک می کند، و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانواده او می کند.

بر این منوال، هفت سال می گذرد. تا اینکه برای مرجان، خواستگاری پیدا می شود.

داش آکل به عنوان آخرین وظیفه خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم می کند و او را به خانه بخت می فرستد.

همان شب، در حال نشستن داش آکل در میدانگاهی محله- در حالی که مست است- کاکارستم سر می رسد. با داش آکل یکی به دو می کند و در نهایت با او گلاویز می شود؛ و سرانجام، با قمه، زخمی اش می کند.

فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل می آید، او طوطی اش را به وی می سپارد. و کمی بعد، می میرد.

عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه می کند، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیده ای" می گوید: «مرجان ... تو مرا کشتی ... به که بگویم ... مرجان ... عشق تو... مرا کشت.»

ادامه دارد ...


پی نوشت ها :

1- امروز مصادف با 23 فروردین ماه مناسبت دارد با سالگرد خودکشی صادق هدایت .

2- این فیلم در سال 1350 ساخته شد. در همین سال، بزرگمهر رفیعا، در آمریکا، از روی «بوف کور» هدایت فیلمی ساخت که به سبب مخالفت جهانگیر هدایت، برادرزاده و وکیل صادق هدایت، این فیلم در ایران اجازه نمایش نیافت. در سال 1354، کیومرث درم بخش، از «بوف کور» یک فیلم پنجاه و پنج دقیقه ای، به تهیه کنندگی تلویزیون ملی ایران ساخت، که هرگز به نمایش عمومی در نیامد. در اواخر دهه ی 1350 – پیش از پیروزی انقلاب – یک سریال تلویزیونی براساس «تخت ابونصر» نوشته ی صادق هدایت، با فیلمنامه ی احمد شاملو و کارگردانی مرتضی علوی ساخته شد. در سال 1376، داوود میرباقری فیلم «ساحره» را با اقتباس از داستان کوتاه «عروسک پشت پرده» هدایت ساخت. در جشنواره ی فیلم فجر سال 84، فیلم «گفتگو با سایه» به کارگردانی خسرو سینایی براساس فیلمنامه ای از حبیب احمدزاده به نمایش درآمد. این فیلم درباره ی زندگی و آثار صادق هدایت بود. جهانگیر هدایت که کمتر پیش می آمد راجع به اقتباسهای سینمایی از آثار موکلش نظر مثبت ارائه دهد از «گفتگو با سایه» تمجید فراوان به عمل آورد، و آن را جزو معدود آثاری دانست که توانسته است به شخصیت و روح آثار صادق هدایت وفادار بماند.

آخرین فیلمی که تاکنون در سینمای ایران از روی آثار از صادق هدایت ساخته شده است، «قصه های یک زندگی» به کارگردانی حسن هدایت است. او کارش را در سه اپیزود به نامهای «دون ژوان کرج»، «تاریکخانه» و «سفر» شکل داده است. دو اپیزود اول براساس دو داستان کوتاه صادق هدایت است، و اپیزود سوم، شب آخر زندگی هدایت را مرور می کند. او پیش تر نیز فیلم «گرداب» را براساس داستانی از هدایت ساخته بود (مهرزاد دانش، داش آکل سینمای ایرانی، روزنامه ی جام جم (قاب کوچک)، 8/7/85)

3- جمال میرصادقی، جهان داستان (ایران)، نشر اشاره، چاپ اول: 1381، ص 99.

4- پیشین، ص 100.

5- همان، ص 103.

6- 7. غلامحسین یوسفی، دیداری با اهل قلم – مجلد دوم، دانشگاه مشهد، چاپ اول، 58 – 1357، ص 337.

8- محمدعلی همایون کاتوزیان، صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت، ترجمه ی فیروزه مهاجر، طرح نو، چاپ اول: 1372، ص 127.

9- هوشنگ گلشیری، باغ در باغ – مجلد دو، نیلوفر، چاپ اول: 1378، ص 661.

10- چاپ همین تک داستان کوتاه، به صورت یک کتاب(!) مستقل، در شمارگان یکصد هزار نسخه (اگر شمارگان قید شده در شناسنامه ی آن، واقعی بوده باشد) در سال 1383 نیز، به تنهایی برای تأیید این سخنان، کافی است.


محمدرضا سرشار

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان