کاش من شیعه رافضی بودم!
برادران اهل سنت، دوستان على و آل على را رافضى مىخوانند. اكنون ببینیم معناى رافضى چیست.
خدمت امام صادقعلیه السلام چنین گزارش دادند كه امروز نزد ابى لیلى، قاضى كوفه، عمار دهنى براى شهادت حاضر شد، ولى قاضى شهادتش را نپذیرفت و گفت: ما تو را مىشناسیم، تو رافضى هستى. عمار از این سخن پریشان شد و لرزه بر اندامش افتاد و اشكش جارى گردید و از جاى برخاست.
قاضى كه چنین حالى را در او دید گفت: تو مرد دانشمندى هستى، اگر بدت مىآید كه به تو رافضى گفته شود، از رفض اظهار تنفر كن تا از برادران ما بشوى.
عمار گفت: تاثر من از این نیست، بلكه گریه من براى خودم و براى تو است. اما گریه ام برای خود از آن روست که تو براى من، مقامى عالى قائل شدى كه من شایسته آن مقام نیستم؛ تو مرا رافضى خواندى، در صورتى كه سرور من امام صادق علیه السلام چنین فرموده:
«نخستین كسانى كه رافضى خوانده شدند، ساحران فرعون بودند. آنها تا دیدند عصاى موسى اژدها گردید، به موسى ایمان آوردند و فرمان فرعون را زیر پا نهادند و براى هر گونه شكنجهاى آماده شدند. فرعون آنها را رافضى نامید، چون دین فرعون را رفض كردند. رافضى كسى است كه از آن چه خدا از آن بیزار است؛ دورى كند و هر چه را كه خداى بدان امر كرده اطاعت كند.»
كجا در این زمان چنین كسى پیدا مىشود؟ من از آن بر خویش مىگریم كه خدا از قلب من آگاه شود كه من از این نام خوشم آمد، آن گاه مرا مورد عتاب قرار دهد و بگوید: عمار آیا كسى بودى كه باطلها را لگد زدى و طاعتها را انجام دادى؟
سپس از درجات من بكاهد، اگر بر من آسان بگیرد و یا سزاوار كیفر باشم، اگر بر من جدّ بگیرد، مگر آن كه سروران من به داد من برسند.
چرا بر تو مىگریم؟ چون كه گناهى بزرگ مرتكب شدى و مرا به دروغ لقبى دادى. من از عذاب خداى بر تو مىترسم، زیرا شریفترین نامها را به من دادى، ولى به صورت پستترین نامش در آوردى. پیكرت چگونه مىتواند، عذاب این كلمه ات را تحمل كند؟
هنگامى كه امام ششم از گفتههاى عمار و دلیرى و فداكارى او آگاه شد، فرمود: «اگر عمار گناهانى از آسمان و زمین بزرگتر داشت، بر اثر این حق گویى، گناهانش پاك شد و حسناتش نزد پروردگار در افزایش خواهد بود».1
دروغ، نوشته آیت الله سید رضا صدر، با اندکی تصرف
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان، شکوری
1- بحارالانوار،ج 65، ص 156.