تبیان، دستیار زندگی
كتابی كه پیش روی داریم‌، به واقع كارنامه‌ای است نسبتاً كامل و جامع از حدود بیست سال شاعری‌ِ علی‌رضا سپاهی لایین‌. كتاب در سلسلة معروف به «كتابهای تكا» منتشر شده است و به گمان من انتشارش ضروری می‌نمود، چون از این شاعر با وجود دو دهه سابقة روشن در شاعری‌...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

نگاهی به «ما به روایت من» سروده علی‌رضا سپاهی لایین‌

برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

ما به روایت من‌

گزیدة اشعار علی‌رضا سپاهی لایین‌

چاپ اول‌، تهران 1388

نشر تكا (توسعة كتاب ایران‌)

198 صفحه‌، 8000 نسخه‌، پالتوی‌

به شاعری كه منم‌، گوش عشق بسپارید

مگر كه حرمت فریاد را نگه دارید

از این سپاهی شاعر چه انتظاری هست‌

اگر نخواسته باشید گام بردارید

كتابی كه پیش روی داریم‌، به واقع كارنامه‌ای است نسبتاً كامل و جامع از حدود بیست سال شاعری‌ِ علی‌رضا سپاهی لایین‌. كتاب در سلسلة معروف به «كتابهای تكا» منتشر شده است و به گمان من انتشارش ضروری می‌نمود، چون از این شاعر با وجود دو دهه سابقة روشن در شاعری‌، كتابی كه فراخور این سابقه و تأثیرگذاری باشد، منتشر نشده بود. به همین سبب در بررسی آن نمی‌توان این سیر تاریخی نه‌چندان كوتاه را در نظر نگرفت و از سالهای دور شروع نكرد.

ما در كلاس شعر، شلوغ نمونه‌ایم‌

شعر علی‌رضا سپاهی در آغازین سالهای شاعری‌اش بیشتر با این صفات شناخته می‌شد: زبان سهل و ممتنع و نزدیك به محاوره‌، همراه با بعضی نوآوریها در قالب و صورت شعر. این شعرها تا حدود خوبی از تعبیرها، تكیه‌كلام‌ها و ضرب‌المثل‌های مردم برخوردار بود، آنچه آن را در مجموع «مردم‌گرایی در زبان‌» می‌توان نامید. این در آن سالها پدیدة غریبی به حساب می‌رفت‌، همان كه از مصادیق شلوغ‌بودن در كلاس شعر می‌توانست باشد.

یادش به خیر، حال و هوای دهات ما
آن روزها كه روی تو بود التفات ما
هر شب كنار پنجره‌ها خواب می‌شدیم‌
با هیچ كار تیره نشد ارتباط ما...
یك شب حضور محترم عشق می‌رسیم‌
بگذار برطرف بشود مشكلات ما
ما در كلاس شعر، شلوغ نمونه‌ایم‌
شكر خدا كه بیست نشد انضباط ما
برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

این به شعر سپاهی صمیمت و جذابیتی خاص بخشیده بود و در محافل دانش‌آموزی ـ كه سپاهی در آن سالها در واپسین سالهای دبیرستان بود ـ بازتابی كمابیش گسترده یافت و بر بسیاری از دانش‌آموزان و غیردانش‌آموزان آن سالها تأثیر گذاشت‌. این نقش علی‌رضا سپاهی در شعر جوان اواخر دهة شصت و اواخر دهة هفتاد نباید از نظر دور بماند.

اما خاصیتی دیگر كه باز در همین شعر جلوه دارد، نوعی سنّت‌شكنی و آشنایی‌زدایی است‌، چنان كه در غزل بالا در قافیه‌های صوتی می‌بینیم‌.

این زبان محاوره‌ای و سنّت‌شكنی‌های صوری شاید برای امروز و پس از بیست سال نوآوری در غزل چیز عجیبی به حساب نیاید، ولی در آن سالها به راستی قابل توجه بود و اگر در نظر سنّت‌گرایان مصداق شلوغ نمونه بودن در كلاس شعر به حساب می‌آمد، البته برای جوانهای پر شر و شوری مثل محمد رمضانی فرخانی و عباس چشامی و حسین تقدیسی و دیگر بانیان خیزش ادبی جوانان شاعر خراسان و سپس همه كشور، بسیار جذاب بود.

ولی این خاصیتها به این شكل بارز و برجسته‌اش در شعر سپاهی دیر نپایید و به مرور زمان قدری درونی‌تر شد، به‌گونه‌ای كه امروزه این همنوایی با زبان گفتار را در لایه‌های پنهان‌تر شعرش می‌بینیم‌:

گربه‌ای عاشق زیبایی انسان شده بود
آن‌قدر عاشق و بی‌دل كه پریشان شده بود
عشق انسان و دل گربة كوچك‌؟ باری‌...
كار سختی است‌، ولی سخت هم آسان شده بود
گربة عاشق و دلباخته در شهر غریب‌
كنج ویرانة یك باغچه مهمان شده بود...

فواره‌ها كه یخ زده بودند، وا شدند

آن زبان سهل و ممتنع در شعر سپاهی لایین به زودی با یك خاصیت دیگر همراه شد كه آن هم كمابیش تازگی داشت‌، یعنی رعایت نوعی طرح روایی در غزل‌، كه در آن سالها كمتر آزموده شده بود و به واقع از تجربه‌های اواسط دهة هفتاد تا كنون است‌.

برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

این چیزی است كه در شعر سپاهی همچنان باقی مانده و حتی تعمیق شده است‌، چنان كه در همان شعر بالا (گربه‌ای عاشق زیبایی انسان شده بود) از كارهای سالهای اخیر، دیده می‌شود. این به گمان من از مهم‌ترین دستگیره‌های قوّت شعر سپاهی است و او در هر جا كه توانسته است یك طرح منسجم و البته تازه و غافلگیركننده را بیازماید، شعری فوق‌العاده آفریده است‌، مثل غزل «فوّاره‌ها» كه از بهترین‌های اوست و از غزلهای خوب این دو سه دهة اخیر.

باز این روایت به دو گونه است‌. در شعرهایی مثل «فوّاره‌ها» خود طرح بدیع است و تمثیلی كلّی در خود دارد. ولی در شعرهایی از نوع «در غدیر» طرح بسیار ساده است و شاعر فقط با آرایشهای بیانی در محور افقی كوشیده است شعر را جذاب بسازد كه البته خالی از توفیقی هم نیست‌، ولی چندان خیره‌كننده هم از كار درنیامده است‌.

این را بگویم كه سپاهی در شعرهای مناسبتی و یا آیینی خویش‌، هیچ به قوت دیگر شعرها ظاهر نشده است‌، شاید چون در اینجا برای آزمودن آن هنرمندیهای خاص خود محدودیت داشته است‌، هم از نظر زبان و هم از نظر طرح‌. به واقع شاعر ناچار است یك طرح روایی موجود را دنبال كند و نتیجه‌اش شعرهای نسبتاً متوسطی همچون «دل خونین‌»، «در كربلا»، «خون‌آلود» و «زیباترین حماسه‌» شده می‌شود.

هر آن كه فكر می‌كند خدا یكی است‌، كافر است‌

چ

برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

نان كه گفتیم یكی از مصادیق شلوغ نمونه بودن و البته از امتیازهای خاص سپاهی لایین‌، آشنایی‌زدایی‌های او بوده است‌. این خلاف‌آمدها در دو شكل خودنمایی می‌كند:

1.در صورت و ساختار شعر، مثل قافیه‌كردن كلمات بر حسب تلفظ آنها و تكرار بعضی بیتها و مصراعها چنان كه در شعر «حقیقت‌» دیده می‌شود كه شاعر بیت مطلع را در سه جای شعر تكرار می‌كند و این باز در سالهای سرایش این شعر، كاری كاملاً غیرمعمول به حساب می‌آمد.

2. در پایان‌بندی شعر. پایان‌بندی شعرهای سپاهی غالباً غیرمنتظره و غافلگیركننده است‌. این غافلگیری گاه با قافیه‌ای كاملاً غیرقابل پیش‌بینی رخ می‌دهد، مثلاً قافیة «میمون‌» در واپسین بیت غزل «انار». گاهی نیز با یك نقد و داوری خلاف معمول رخ می‌دهد، مثل این بیت از غزل «گلایه‌» خطاب به حضرت امام رضا(ع‌):

تو را چنان در طلا نهان كرده‌اند اینجا كه بیم دارم‌ /به بارگاه تو این جماعت به خاطر گنبدت بیاید

و گاه با بازكردن یك گره یا ابهام‌زدایی از شعر صورت می‌گیرد، مثل بیتهای آخر غزلهای «بانوی باران‌» و «گربه‌».

3. در درونمایة شعر، با نگاههایی نسبتاً متفاوت و نقدآمیز كه شاعر به جهان اطراف خود دارد. مثلاً در غزل «خدای من‌» او توصیفی غیرمعمول از خالق هستی دارد و در نهایت به مصراعی شطح‌آمیز می‌رسد، هرچند وقتی این مصراع را در بستر شعر ببینیم‌، توجیه‌پذیر می‌نماید.

گروهی از میان ما خدایشان بزرگ نیست‌
خدایشان درست مثل شخص‌شان محقّر است‌
گروهی از میان ما خدای پرغرورشان‌
همیشه كینه‌ورز و اخم‌كرده و ستمگر است‌
گروهی از میان ما خدای مه‌گرفته‌شان‌
شبیه دیدن از ورای شیشه‌ای مشجّر است‌
ولی خدای من خدای عاشقی كه روز و شب‌
میان چشمة تبسمش دلم شناور است‌
خدای من جداست از خدای سختگیرشان‌
مرا كسی كه آفریده‌، یك خدای دیگر است‌
... به نام نامی یگانه‌اش قسم كه بی‌گمان‌
هر آن كه فكر می‌كند خدا یكی است‌، كافر است‌

به واقع شاعر ما كمتر تابع جریان معمول غزل‌سرایی این دو دهه است‌. شعرش رنگ و بویی متفاوت و در بسیار موارد قابل تشخیص دارد. این خود جذابیتی به كارش بخشیده است‌.

همیشه خواسته‌ام حرف تازه‌ای باشم‌

برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

اما یكی از جلوه‌های بارز این رنگ و بوی خاص در شعر سپاهی‌، داوریهای متفاوت و گاه معترضانه‌ای است كه نسبت به مسایل اجتماعی دارد. این شعر به ویژه در سالهای اخیر، شعری انتقادی و اعتراض‌آمیز است‌. ولی آنچه مهم است‌، این است كه این انتقادها به همان مباحث معمول و شایع فقر و غنا و فراموش شدن ارزشها محدود نمی‌ماند و گاهی وارد مفاهیم عمیق‌تری می‌شود، چنان كه در غزل «سؤال‌» می‌بینیم‌:

مدام زمزمه كردیم ما عزیزتریم‌
چنان كه باورمان شد سرآمد بشریم‌
تمام راه چنین بود و ما نپرسیدیم‌
كه با كدام دلیل از تمام خلق سریم‌؟
عجب لطیفه بی لطف و كهنه‌ای است كه ما
به آنچه بوده ولی نیستیم‌، مفتخریم‌

من سپاهی را در نیمه دوم كتاب او بیشتر شاعر یأس می‌بینم‌، البته یأسی حماسی ‌، كه كسی كه یك دورة قهرمانی را طی كرده است‌، دچارش می‌شود. ولی این دورة قهرمانی‌، در سالهای دور و پیشینه‌ای غبارگرفته نیست (چنان كه مثلاً در شعر اخوان ثالث دیده می‌شد) بلكه در سالهایی است كه شاعر خود در جوانی آنها را تجربه كرده است‌. چنین است كه اكنون با یادكرد آن خاطره‌ها می‌گوید :

اگر یك روز هم‌دردان دیروز مرا دیدی‌
بگو این روزها از دست ایشان سخت دلگیرم‌
بگو از شانه‌های لاغرم خون می‌زند بیرون‌
بگو دیگر گذشت از استخوان صبر، شمشیرم‌

كشورم را دوست دارم‌، مردمش را نیز هم‌

شاید باید پیش از این به گستردگی مضامین و موضوعات در شعر سپاهی اشاره می‌كردم‌. او دایره‌ای وسیع از موضوعات را در شعر خویش آزموده و شاید در هیچ موضوعی نیز بیش از پنج غزل نسروده است‌. این به گمان من یك نقطة قوت است‌. به راستی چه ضرورتی دارد پنج دفتر شعر همه‌اش عاشقانه داشتن‌، یا یك دیوان‌، همه‌اش شعر مدح و منقبت‌؟ به نظر من شاعری خوب است كه به قول خاقانی به یك شیوه داستان نزند.

برای انسانِ ایرانی‌ِ امروز

در این كتاب از سپاهی لایین‌، تقریباً برای همه مسایل‌، دلبستگیها و دغدغه‌های انسان ایرانی‌ِ امروز، می‌توان شعر یافت‌; از حمد و نعت بگیرید، تا شعر عاشقانه و اجتماعی و سیاسی و مفاخره‌های ملّی و شعر برای پدر و مادر و فرزند و همسر و زادگاه و كشور و حتی گروه‌های اجتماعی و فكری مثل هنرمندان و رزمندگان و حتی معارضه با روشنفكرنماها و فرصت‌طلبان‌.

این تنوع محتوایی به گمان من این كتاب 200 صفحه‌ای را از یكنواختی و ملال‌انگیزی بدر آورده است‌، گذشته از این كه به شعر سپاهی قابلیت كاربرد عملی بیشتری در مقامهای مختلف بخشیده است‌. این شیوه باعث می‌شود كه كتاب هم برای دوستداران تغزّل چیزی داشته باشد، هم برای مشتاقان حماسه‌، یا به عبارت دیگر، در رزم و بزم به كار آید.

با این همه به نظر من دو چیز در شعر سپاهی برجسته‌تر است‌، «وطن‌» و «مردم‌». یعنی دغدغه‌های اصلی شاعر ما اینهاست‌. ولی جالب این است كه در هر دو مورد، او ضمن یادكرد مفاخر، به دام ملی‌گرایی مفرط نیفتاده است و از آنانی نیست كه بگوید «هنر نزد ایرانیان است و بس‌» و اگر بپرسیم كه «كدام هنر از میان هنرهای هفتگانه‌؟» پاسخی نداشته باشد. جالب این كه شاعر ما به سبب وابستگی قومی خویش‌، شعرهایی برای قوم و قبیله‌اش دارد، ولی در اینجا نیز از موضع سازنده و وحدت‌بخش به موضوع می‌نگرد، چنان كه در شعر «دستاویز» می‌بینیم‌:

كشورم را دوست دارم‌، مردمش را نیز هم‌
در دلم شیراز جا دارد، ری و تبریز هم‌
كُردم‌، امّا پارسی را پاس می‌دارم به شعر
شهریارم‌، گاه با تركان شورانگیز هم‌
با شمال دخترانش سبز می‌پوشم بهار
جنگلش را می‌كنم پیراهن پاییز هم‌
با جنوب مردمش قد می‌كشم تا سیستان‌
تا عرق‌ریزان گندمزار حاصل‌خیز هم‌

و اگر هم انتقادی هست‌، چنین با ظرافت و ملاحت مطرح می‌شود:

كاش مثل كار و زحمت‌، كاش مثل داغ و درد /سهم می‌دادند ما را از مقام و میز هم‌

و این هم از پایان‌بندی‌های خوب سپاهی است كه هم شگفتی‌آفرینی در قافیه دارد و هم خلاف‌آمد در موضوع‌.

پایانه‌

كتاب اسم بسیار خوبی دارد، بر خلاف بیشتر كتابهای شعر سالهای اخیر، به‌ویژه در میان جوانها كه اسمهایی دارند كه به اسم آدمیزاد نمی‌خورد، یعنی به اسم كتاب آدمیزاد نمی‌خورد.

باری‌، اسم این كتاب به خوبی از ساختار محتوایی‌اش حكایت می‌كند، حقیقت نیز همین است كه شعر جناب سپاهی غالباً از زاویة دید اول شخص سروده شده و حتی از دغدغه‌های شخصی خالی نیست‌، ولی بیشتر اینها مصداقهای عام و اجتماعی نیز یافته و زبان حال مردم شده است‌.

ولی متن كتاب آن‌قدرها یكدست و پیراسته نیست‌. من یكدست نبودن سطح شعرها را طبیعی می‌بینم‌، چون كتاب حاصل سالهای نوجوانی تا پختگی شاعر ماست و حتی همین نایكدستی‌، كار ما را در بررسی سیر تحول شعر او سهل می‌كند. ولی ناپیراستگی متن البته قدری به چشم می‌زند. كتاب قدری غلط دارد و بعضی سهل‌انگاری‌ها در رسم‌الخط و تایپ متن‌. مثلاً من اگر به جای جناب سپاهی بودم‌، مصراع «تا عرقریزان گند مزار حاصل‌خیز هم‌» را چنین می‌نوشتم‌: «تا عرق‌ریزان گندم‌زار حاصلخیز هم‌» تا كسی مثلاً آن «گند مزار» را «گندِ مزار» نخواند. در دیگر موارد هم چیزكهایی می‌توان گفت و من از ترس این كه ذوق ویراستاری‌ام گل كند و از مسیر اصلی منحرف شوم‌، سخن را كوتاه می‌كنم‌.

محمدكاظم كاظمی

از محمدکاظم کاظمی در سایت تبیان :

حالا آدرس این مرد هندی را دارید؟

ستایش محض

مجملى اندر باب نقدنویسى‌

نقد شعر زمستان اخوان

قالیچه جادویی

دوست دارم شعرم معترض باشد( گفت و گو با محمد کاظم کاظمی)

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان