تبیان، دستیار زندگی
اگر حسن نخواسته بود ، الان خودش 41 ساله بود ؛ اما معلوم نیست انقلاب و مردم ایران چند ساله بودند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

می خواستن جبهه نرن !

جوان آنلاین نوشت ؛ این یادداشت برای حسن نوشته می‌شود ؛ یک بسیجی از روستای « قرن آباد » شاهرود ، که در شرق دجله با پیشانی ‌اش بر تیر قناسه بوسه زد.

برای شهید حسن خواجه مظفری که فقط 15 سال داشت و در همان سن و سال هم می ‌دانست وظیفه بسیج حفاظت از مرزهای اعتقادی و فرهنگی کشور است.

شهدا

من حداکثر دو هفته با حسن بودم . هیچ تصویری از چهره او به یاد ندارم جز یک عکس سیاه و سفید که پدر بسیجی ‌اش بالای سر او ایستاده و به پیشانی‌ اش زل زده است. آن روزها سال 62 بود . اولین بار که از یک نفر شنیدم در مقابل اظهار تأسف از شهادت چنین نوجوانانی گفت : ‌می‌خواستن نرن !

آن روزها ، از آدم ‌هایی که از این حرف ‌ها می‌زدند ، حیرت می‌ کردم و کینه به دل می ‌گرفتم ، اما در سال ‌های بعد و روزهای بعد که گاه به گاه این حرف‌ ها را شنیدم ، نه حیرت کردم و نه کینه ‌ای به دل گرفتم . بعد ها فهمیدم که این آدم ‌ها راست می‌ گویند و بسیجی ‌هایی مثل حسن هم « خواسته‌ اند » که رفته ‌اند . بعد ها فهمیدم که این راه ، باز است . هر کس هر وقت نخواست ، می‌تواند نرود .

اگر حسن نخواسته بود ، الان خودش 41 ساله بود ؛ اما معلوم نیست انقلاب و مردم ایران چند ساله بودند !

اگر حسن نخواسته بود ، حالا 41 ساله بود مثل خیلی از 41 ساله ‌ها ، 47 ساله‌ ها ، 50 ساله ‌ها و ... او اگر زنده می ‌ماند ، حالا موهایش به آن سیاهی نبود. شقیقه ‌هایش به سفیدی می‌ زد و به جای تیر قناسه هم چین ‌‌‌های 40 سالگی روی پیشانی ‌اش راه باز می‌ کرد.

حسن خواسته بود که برود . خواسته بود که نوجوانی ‌اش را برای خدا ببرد ، نه از کار افتادگی‌ اش را. پیشانی تیر خورده‌اش را ببرد ، نه چین‌خورده‌اش را.

اگر حسن نخواسته بود ، الان خودش 41 ساله بود ؛ اما معلوم نیست انقلاب و مردم ایران چند ساله بودند. یاد او و همه بسیجی‌ هایی که فرصت زندگی را به انقلاب و سایر نوجوانان 15 ساله امروزی دادند به خیر و روحشان شاد.

برخی از مطالب مرتبط :

کاش کمی شرمنده می شدیم

رفتید بی انکه دلبستگی هایتان را مرور کنید

بعد 20 سال اومدی که چی ؟


تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی