تبیان، دستیار زندگی
مهناز صدای هواپیما را شنید . کمی خم شد و به آسمان نگاه کرد . یکی‌شان داشت فرود می‌آمد . امیر کوچولو خودش را چسباند به عباس و زد زیر گریه . مهناز گفت : « شنیدی صدام سران کشورها رو دعوت کرده عراق ؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

Eject به ملکوت

ماجرای شهادت شهید عباس دوران

بیستم تیر ماه برگه مأموریت عباس امضا شد:

ماموریت : ناامن کردن فضای بغداد و جلوگیری از برگزاری کنفرانس غیر متعهدها در عراق.

اهداف : پالایشگاه نفت ؛ نیروگاه اتمی بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس.

هواپیمای یک : عباس دوران ـ منصور کاظمیان

هواپیمای دو : اسکندری ـ باقری

هواپیمای سه : توانگریان ـ خسروشاهی

عباس دوران

• مهناز صدای هواپیما را شنید . کمی خم شد و به آسمان نگاه کرد . یکی‌شان داشت فرود می‌آمد . امیر کوچولو خودش را چسباند به عباس و زد زیر گریه . مهناز گفت : « شنیدی صدام سران کشورها رو دعوت کرده عراق ؟ اخبار گفت . یعنی اون قدر عراق امنه که انگار نه انگار جنگه ، شماها می ‌تونین با خیال راحت توی کاخ من جمع بشین . کاش بزنن داغون کنن این صدام و کاخش رو » . عباس خیره نگاهش کرد و لبخند زد . چیزی توی دل مهناز لرزید . نمی ‌دانست چرا ؛ اما ضربان قلبش یکباره تند تر شد .

• نیمه‌های شب بود . عباس کلافه بود . هنوز خواب به چشم‌ هایش نیامده بود . مدام از این پهلو به آن پهلو می‌شد . بلند شد . دفترچه یادداشتش را برداشت و شروع کرد به نوشتن :

سی و یکم تیر 1361 :

ساعت سه صبح است . تا یک ساعت دیگر باید گردان باشم . امروز پرواز سختی دارم . می ‌دانم مأموریت خطرناکی است . حتی... حتی ممکن است دیگر زنده برنگردم ، اما من خودم داوطلبانه خواسته ‌ام که این مأموریت را انجام بدهم . تا دو ماه دیگر از این جنگ ، دو سال تمام می ‌گذرد . من دوست‌ های زیادی را در این مدت از دست داده‌ ام . چه آنها که شهید شدند یا اسیر و یا آنهایی که جسد شان پیدا نشد...

• همین ‌طور نوشت و نوشت . صدای گریه امیر بلند شد . بغلش کرد و آورد کنار مهناز ،‌ آرام بیدارش کرد . مهناز با چشم‌های خواب ‌آلود به عباس که داشت لباس پروازش را می‌ پوشید نگاه کرد ، پرسید : « برای ناهار برمی ‌گردی ؟ » عباس جواب داد : « برمی‌ گردم . »

بغداد بیشتر از این نمی ‌توانست تحقیر شود . بغدادی که ادعا کرده بود حتی یک پرنده نمی ‌تواند به دیوار صوتی شهر نزدیک شود.

• پنج و بیست ‌و پنج دقیقه صبح از روی باند پایگاه همدان بلند شدند . همراه دو هواپیمای اف ‌چهار دیگر . هوا هنوز تاریک بود . شهرهای زیر پایشان هنوز بیدار نشده بودند . فقط ریسه لامپ‌ های خیابان و جاهای عمومی روشن بود. کابین آرام ‌تر از همیشه بود . نه دوران و نه کاظمیان هیچ کدام حرفی نمی‌‌زدند . این اولین پرواز دوران بر فراز شهر بغداد بود . هر طور بود نباید می ‌گذاشتند این اجلاس برگزار شود . امنیت بغداد ، هشت سال ریاست کنفرانس سران کشورهای غیر متعهد را برای صدام به ارمغان می‌آورد .

• به ایلام که رسیدند ارتفاع را رساندند به ده ـ پانزده متری زمین ، سرعت را هم رساندند به ششصد مایل ، یعنی نهصد و پنجاه تا هزار کیلومتر که دشمن نتواند توی رادارش ببیندشان ، از جنوب ایلام وارد مرز عراق شدند . کاظمیان به هواپیمای دو نگاه کرد ، فاصله‌ شان حدود دویست متر بود . نگاهش به سمت موشکی رفت که از زمین به طرف هواپیمای دو شلیک شد. حدس زد « سام هفت » باشد ، می ‌دانست که به ‌شان نمی‌رسد ، ولی باز گفت تا مواظب باشند .

شهید عباس دوران

موشک کمی دنبالشان آمد و همانجا توی هوا منفجر شد. از مرز که رد شدند ، روی ECM ) ) 1 دید که بغداد روی رادار می ‌بیندشان . به دوران گفت ، دوران جوابی نداد . هواپیمای دو هم همین پیغام را داد . دوران با خنده گفت : « از این پایین ‌تر که نمی‌ شه پرواز کرد ، می‌خواین بریم زیر زمین ؟ »

• ده مایلی جنوب شرقی بغداد ، یکهو انگار شهر چراغان شد . دو تا دیوار آتش جلوشان درست کرده بودند . دیوار آتش اول را که رد کردند ، دوران به چراغ‌های نشان ‌دهنده اشاره کرد ، گفت : « منصور، موتور راست هواپیما آتش گرفته » . باید خاموشش می‌کردند ، اما سرعتش هم نباید کم می‌شد . کاظمیان گفت : « چیزی نیست ، از شهر رد بشیم خاموشش می‌ کنم . » و این آخرین حرفی بود که میانشان رد و بدل شد .

• دیوار آتش دوم را که رد کردند ،‌ دکل‌ های پالایشگاه پیدا شد . پدافند های بغداد از همان اطراف پالایشگاه شروع کردند به زدنشان . گلوله ‌هایشان قوس برمی‌داشت و پشت هواپیما ضرب می‌ گرفت . روی ECM دیدند که موشک های سام شش و سام سه‌ شان را رویشان قفل کرده‌اند . کاظمیان سعی داشت رادار پدافندشان را از کار بیندازد .

پوتین و تکه ‌ای از استخوان پای پیکر خلبان دلاور هواپیما در مرداد 81 بعد از بیست سال به خاک وطن بازگشت .

• رسیدند به پالایشگاه ، دوران تمام بمب‌ ها را یکجا خالی کرد. کاظمیان برگشت ببیند چند تایش به هدف خورده که دید دم هواپیما تا جایی که خودش نشسته آتش گرفته. یکهو لرزش خفیفی به جان هواپیما افتاد. به دستگاه نگاه کرد ، درست بود ؛ اما هواپیما بدجور داشت می‌ سوخت. باید می ‌پریدند بیرون . دوران به هواپیمای دو اعلام کرد : « دو هواپیمای ما را زدند. » اسکندری از هواپیمای دو گفت : « ایرادی ندارد ما را هم زده‌ اند ، پشت سر ما بیایید». دوران جواب داد : « موتور شماره دو آتش گرفته ، ما نمی‌توانیم بیاییم » اسکندری دوباره گفت : « اگر می‌توانید بیایید ، وگرنه بپرید بیرون » . عباس دیگر چیزی نگفت. کاظمیان نگاهش کرد. مصمم‌ تر از همیشه بود ، بی‌هیچ ترس و واهمه‌ ای . یکهو همه حرفهای دیشب دوران به یادش آمد: « اگر یک وقت هواپیما دچار مشکل شد ، تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان ، من باید در هواپیما بمانم و مأموریتم را به اتمام برسانم » ؛ اما آنها که مأموریتشان را انجام داده بودند ؟!

شهید دوران

• بغداد بیشتر از این نمی ‌توانست تحقیر شود . بغدادی که ادعا کرده بود حتی یک پرنده نمی ‌تواند به دیوار صوتی شهر نزدیک شود.

• کاظمیان گیج بود ، نمی‌توانست بفهمد چه فکری در سر دوران است . فقط می‌دانست که باید بپرند پایین،‌ همین حالا. دستش را به طرف Eject )) 2 دو نفره برد و خواست به دوران بگوید برای پریدن آماده باش که یکهو همه دستگاه ‌ها جلوی چشمش سیاه شد ، کاظمیان دیگر چیزی نفهمید...

• همه مات و مبهوت مانده بودند . هواپیمای جنگی ایرانی که در حال سوختن بود ، یک راست به سمت هتل‌ الرشید ، محل برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها می ‌رفت. همه بی‌ آنکه توان کوچکترین حرکتی داشته باشند ، همین‌ طور با دهان باز خیره نگاهش می ‌کردند . هواپیما با تنها سرنشینش رفت و رفت و در مقابل نگاه‌های بهت ‌زده مردم عراق خود را به هتل محل استقرار سران کشورها کوباند !

• هواپیمای شماره دو سالم در همدان فرود آمد. کاظمیان نزدیک به هشت سال به دست نیروهای عراقی اسیر بود .

• پوتین و تکه ‌ای از استخوان پای پیکر خلبان دلاور هواپیما در مرداد 81 بعد از بیست سال به خاک وطن بازگشت.

• خلبان هواپیمای شماره یک ، که امنیت عراق را بر هم زده و‌ اعتبار صدام را در مجامع جهانی از بین برده بود ؛ صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود و‌ در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت ، کسی نبود جز عباس ؛ عباس دوران .

پی‌نوشت:

1. دستگاهی که به خلبان خبر می‌دهد در دید هواپیمای دشمن هست یا نه.

2. دکمه صندلی پرتاب اضطراری هواپیما.


منبع :

امتداد

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی