تبیان، دستیار زندگی
. وقتی گلوله های خمپاره و توپ به اطراف می خورد با لحنی آرام و مهربان می گفت : ننه نترسید، ننه چیزی نیست، خدا پشت و پناهتان. در آن لحظه ها و صحنه ها کمتر رزمنده ای بود که ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان های واقعی از نبرد زنان

قسمت اول ، صحنه های نبرد زنان از صدر اسلام

قسمت دوم ، صحنه های نبرد زنان در دفاع مقدس

در هشت سال دفاع مقدس ، حماسه همراهی ، همدلی ، صبوری ، ترغیب و برانگیختگی ، ایثار و پاکبازی زنان آنچنان عظیم و ستودنی و شگفت است که بی تردید اگر این بخش به درستی و روشنی نمایانده شود ،

بانوان

در مجموعه تاریخ ما بی بدیل و بی نظیر خواهد نمود و نمونه هایی هم اندازه صدر اسلام و همانند کربلا در آن فراوان می توان یافت. حضور شورآفرین زنان در سال های ارغوانی دفاع مقدس از چند منظر و چشم انداز قابل مطالعه است.

1)حضور در صحنه های نبرد با شروع جنگ ، خطوط مقدم جبهه و حتی صحنه جنگ شاهد حضور زنان بود. نگارنده خود شاهد جنگیدن و شهادت دختران و زنانی در جبهه های جنوب ، در خرمشهر و آبادان بوده است. زنانی که رزمندگان را تشویق می کردند و خود، گاه سلاح بر کف با دشمن می جنگیدند. برخی از این دختران و زنان برای امداد یا پرستاری و مداوا به جبهه می آمدند و در همان جا به شهادت می رسیدند یا در تنگنای جبهه ، سلاح به دست می گرفتند و می جنگیدند و به شهادت می رسیدند .

برخی از این دختران و زنان برای امداد یا پرستاری و مداوا به جبهه می آمدند و در همان جا به شهادت می رسیدند یا در تنگنای جبهه ، سلاح به دست می گرفتند و می جنگیدند و به شهادت می رسیدند .

شهید پروین حاجی شاه که بعد در هیات رمان « نخل های بی سر» اثر قاسمعلی فراست، به شهادت او پرداخته شد، از آن جمله است. اسارت برخی از خواهران در آغاز جنگ، گواه روشن دیگر بر این ادعاست. بعد دیگر این حضور،همان گونه که اشاره شد، کمک پزشکی، پرستاری و امداد در جبهه های نبرد بود.

بانوان

در لحظه های آتش و خون، در شکفتن زخم ها و بارش سرب مذاب، زنانی بی نشان از هراس و تردید، گرم و عاشق و مطمئن، مرهم بر زخم می نهادند. در چند قدمی دشمن، در شلمچه، در همان ماه های آغازین دفاع مقدس، ناظر و شاهد بودم که چند زن، نستوه و بی پروا به کمک آمده بدند و با حضور خویش، نه تنها بخشی از نیازهای پزشکی و امدادی را پاسخ می گفتند که خون غیرت را در رگ ها به جریان می آوردند.

این خاطره از درخشان ترین خاطرات نگارنده در آخرین ساعات سقوط خرمشهر است. آخرین نیروها، با آخرین گلوله ها می جنگیدند. امکان تامین نیروها نبود. پل خرمشهر در تیررس گلوله های مستقیم بود. رزمندگان که تعداد آنان در آخرین روز شاید به چهل نفر نمی رسید، سرسختانه مقاومت می کردند.

در لحظه های آتش و خون، در شکفتن زخم ها و بارش سرب مذاب، زنانی بی نشان از هراس و تردید، گرم و عاشق و مطمئن، مرهم بر زخم می نهادند.

کم کم کوچه ها از خون آخرین یاران ارغوانی می شد. نگارنده جزو آخرین نفراتی بود که به ساحل رودخانه رسید. انفجار در پی انفجار و شهید در پی شهید. امکان گذشتن از پل نبود. آخرین ماشینی که تعدادی زخمی را از پل می گذراند هدف گلوله آرپی جی قرار گرفت و روی پل ماند مجبور شدیم از سقف پل حرکت کنیم. آویزان به میله های سقف پل ، همراه با تجهیزات سنگین ، با اندک رمقی که مانده بود. گلوله ها به اطراف می خورد. ترکش ها صفیر زنان از کنارمان می گذشتند.

زنان جهادگر

بیش از چهل دقیقه آویزان به سقف پل، خود را به سوی خرمشهر یعنی آبادان رساندیم. آن طرف رودخانه زخمیهای دیگری که خود را به سمت دیگر پل رسانده بودند افتاده بودند. چند دختر جوان مشغول پانسمان و مداوای زخم ها بودند. دختری جوان سر یکی از رزمندگان را بر زانو گرفته بود. رزمنده جوان تمام سطح لباسش خون آلود بود : « به بچه ها برس»، معلوم شد خواهر و برادرند. دختر جوان، دکمه لباس جوان را که خون از آن می جوشید گشود گویی تاب دیدن نداشت. جوان آرام زمزمه کرد.

مو از قالو بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و بارون بیش دیرم
اگر لا تقنطو دستم نگیره
مو از یا ویلنا اندیش دیرم

 صدای رزمنده ای زخمی، دختر جوان را از جا کند.سر برادر را به نرمی بر زمین گذ اشت و به سراغ زخمی رفت. خون از سینه برادر می جوشید و دختر جوان تنها با نگاهی خون را بدرقه کرد و به سمتی دیگر شتافت و....

دختری جوان سر یکی از رزمندگان را بر زانو گرفته بود. رزمنده جوان تمام سطح لباسش خون آلود بود : « به بچه ها برس »، معلوم شد خواهر و برادرند.

این نمونه ای از هزاران نمونه ایثار، فداکاری و خدمات درخشان زنان در سال های زخم و شهادت و ایثار است و بی تردید در حافظه خاطره رزمندگان از این دست نمونه های فراوان می توان یافت.

2) تشویق و ترغیب و دلگرمی بخشیدن به جبهه ها نقش و تاثیر زنان از این به بعد بسیار وسیع چشم انداز های گوناگونی است. برخی از این مصادیق زیر ترجمان این بعد از حضور و تاثیر زنان است.  در جبهه های جنوب مادرانی بودند که تا خط مقدم حضور می یافتند و مشوق رزمندگان بودند.

زنان در جبهه

در جبهه فیاضیه آبادان، پیرزنی با نشاط حتی در سنگر ها حضور می یافت و همه او را « ننه » صدا می زدند. وقتی گلوله های خمپاره و توپ به اطراف می خورد با لحنی آرام و مهربان می گفت : ننه نترسید، ننه چیزی نیست، خدا پشت و پناهتان. در آن لحظه ها و صحنه ها کمتر رزمنده ای بود که « حلوای ننه» کام او را شیرین نساخته باشد. - ارسال بسته های آجیل و شیرینی همراه با نوشته ها و نامه های دلگرم کننده در طول سال های دفاع مقدس، به ویژه در هنگام عملیات ها، فرا رسیدن نوروز و مناسبت های خاص، بسته های شیرینی و آجیل که توسط خواهران تهیه شده بود به جبهه ها گرمی و نشاط می بخشید. - ارسال لباس و پوشاک و وسایل مورد نیاز جبهه ها این نوع محموله ها، معمولا محصول تلاش خواهران در پشت جبهه ها بود. - ارسال پیام ها چه به وسیله رادیو و چه به شیوه نامه ها و نوشته ها و طومارها این نوع پیام ها گرما آفرین، روحیه بخش و پشتوانه روانی جبهه ها بود.

3)فرستادن همسران، برادران، فرزندران و عزیزان خویش به جبهه ها بدرقه رزمندگان در اشک و لبخند و ازدحام دود و هلهله و ترنم ذکر صلوات از خاطرات فراموش ناشدنی، سال های دفاع مقدس است. گاه مادری پس از شهادت همسر، فرزندش را روانه می کرد و پس از شهادت فرزند، فرزند دیگر را. خانواده هایی که چند فرزند شهید یا چند شهید به انقلاب و اسلام هدیه داده اند فراوانند. صبر و شکیبایی مادران، آرامش بخش دیگر خانواده ها بود.

در جبهه فیاضیه آبادان، پیرزنی با نشاط حتی در سنگر ها حضور می یافت و همه او را « ننه » صدا می زدند. وقتی گلوله های خمپاره و توپ به اطراف می خورد با لحنی آرام و مهربان می گفت : ننه نترسید، ننه چیزی نیست، خدا پشت و پناهتان.

یک بار چند شهید را با هم برای تدفین آورده بودند. عجیب غوغایی بود. یکی از مادران بیش از همه بی تابی می کرد. تلاش برای آرام کردن او چندان نتیجه بخش نبود. ناگهان زنی که چادر دور کمر گره زده بود پیش آمد و در گوش او چیزی گفت که آرام شد و او را با خود همراه کرد. بعد معلوم شد که او مادر شهید است و اکنون پنجمین شهید او را آورده بودند تا به خاک بسپارند مادر پنجمین شهیدش را با دست های خود در مزار نهاد و صبور و آرام بالا آمد و گفت : « پسر من نرفته است. این جوانان – اشاره به جوانان و همرزمان شهید - پسران من هستند آنها عزیزتر از علی اکبر امام حسین(ع) که نیستند». آنگاه سمت سخن را عوض کرد و گفت: «عزیزان من، جبهه کربلاست امام حسین را تنها نگذارید». قصه حماسه حضور زنان در جبهه ها ابعادی وسیع تر و ژرف تر از آنچه گفتیم دارد؛ تا کدام قلم و کدام همت سترگ این کتاب بزرگ را ورق بزند و ناگفته های دیگر را بازگوید تا آیندگان بدانند چه نسل بزرگ و چه زنان حقیقت آشنایی تاریخ بدیل امروز را رقم زده اند .


منبع:

خبرگزاری فارس

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی