گناه غیر شرعی پیامبر
اگر پیامبران خدا و بالأخص پیامبر گرامى ما از هر خلاف و گناهى پیراستهاند، پس مقصود از «مغفرت ذنب» پیامبر بزرگوار ما كه در آغاز سوره «الفتح» آمده است، چیست؟
پاسخ: بزرگترین دستاویز مخالفان عصمت نسبت به رسول گرامى (ص) همین آیه است كه خدا در آن از مغفرت «ذنب» پیامبر خبر مىدهد آن هم، اعم از ذنب متقدم و متأخر آنجا كه مىفرماید:
«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِینًا لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَیَهْدِیَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا وَیَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا » (فتح /1-3).
«ما پیروزى آشكارى را نصیب تو كردیم، تا خدا گناهان متقدم و متأخر تو را بیامرزد، و نعمت خود را درباره تو تمام سازد، و تو را به راه راست هدایت نماید و تو را با نصرت قدرتمندى كمك كند».ولى اگر در مجموع آیات سه گانه دقت كافى به عمل آید، روشن مىشود كه مقصود چیز دیگرى است و به ذنب شرعى - كه كتاب و سنت آن را ذنب مىداند و براى آن كیفر تعیین مىنماید - ارتباطى ندارد و براى توضیح این قسمت نكاتى را یادآور مىشویم و توجه به این نكات هدف آیه را روشن مىسازد.
1- مقصود از این فتح چیست؟
درباره این فتح در میان مفسران سه احتمال وجود دارد:1- فتح مكه. 2- فتح خیبر. 3- صلح حدیبیه.
دو احتمال نخست با سیاق آیات سازگار نیست زیرا متون آیات سوره چنانكه بعداً خواهیم گفت، ناظر به صلح حدیبیه مىباشد.
به خاطر وجود چنین دشوارى در این دو احتمال، برخى بر آن شدند كه بگویند آیه به معنى گزارش از تحقق پیروزى در گذشته نیست، بلكه مقصود گزارش از تقدیر و قضاى الهى است كه در آینده چنین فتحى انجام خواهد گرفت و معناى «انا فتحنا»، «انا قضینا الفتح» است یعنى چنین پیروزى و فتحى را مقدر ساختیم.
مشكلى كه در احتمال سوم وجود دارد این است كه آیه از «فتح» و پیروزى سخن مىگوید و صلح حدیبیه، سازش بود، نه پیروزى.
ولى این اشكال كاملاً قابل دفع است زیرا:
درست است كه صلح حدیبیه به ظاهر صلح و سازش بود نه پیروزى و غلبه بر دشمن، امام همین صلح به اندازهاى سود به حال اسلام داشت كه فتح خیبر و مكه را باید یكى از ثمرات آن شمرد و ما نتائج چشمگیر این پیمان را در كتاب «فروغ ابدیت» به صورت گسترده نوشتهایم علاقمندان به آنجا مراجعه كنند در هر حال احتمال سوم از دو احتمال نخست روشنتر است و این احتمال را دو مطلب تأیید مىكند:
الف: آیاتى در خود سوره گواهى مىدهند كه مقصود از آن صلح حدیبیه است مانند:
1- «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا » (فتح /18).
«خداوند آنگاه از مؤمنان خشنود شد كه زیر درخت با تو بیعت مىكردند و این بیعت در صلح حدیبیه انجام گرفت.»
2- «وَهُوَ الَّذِی كَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنكُمْ وَأَیْدِیَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَیْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا » (فتح /24).
«او است كه دست آنان را از شما و دست شما را از آنان در سرزمین مكه باز داشت، پس از آن كه شما را بر آنها پیروز كرد، خدا به آنچه كه انجام مىدهید، بینا است».
مفسران مىنویسد: هنگامى كه پیامبر (ص) در صلح حدیبیه در سرزمین «تنعیم» فرود آمد، ناگهان هشتاد یا سى جوان مسلح قرشى از طریق كوه ظاهر شدند و هدف آنان ترور پیامبر (ص) و كشتن یاران او بود، ولى بر اثر دعاى پیامبر (ص) كارى صورت ندادند و همگى اسیر شدند.7
3- روشنتر اینكه در ذیل آیه بیست و هفتم پس از بیان سرگذشت حدیبیه جمله «فجعل من دون ذلك فتحا قریبا» آمده است و معنى آن این است كه در كنار این «فتح مبین» فتح نزدیكى قرار داده است كه همان فتح مكه است از این جمله معلوم مىشود كه «فتح مبین» غیر از «فتح قریب» است، مقصود از «فتح قریب» حتماً فتح مكه مىباشد.
ب: واحدى در «اسباب النزول» خود كه مرجع نسبتاً موثقى براى شأن نزول آیات است روایاتى نقل مىكند كه همگى حاكى از آن است كه شان نزول آیات صلح حدیبیه است .
روایاتى كه محدثان شیعه نقل كردهاند مختلف است على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود 8 فتح را مربوط به فتح حدیبیه مىداند، ولى صدوق در كتاب «عیون اخبارالرضا» و ابن طاووس در كتاب «سعد السعود» بنا به روایتى آن را مربوط به فتح مكه مىداند و اگر روایت صدوق از نظر سند بى اشكال باشد، باید روایت دوم را پذیرفت.
در حال خواه مقصود صلح حدیبیه باشد، یا فتح مكه این اختلاف تأثیرى در هدفى كه ما آن را تعقیب مىكنیم، ندارد.
2- مقصود از «ذنب» چیست؟
«ذنب - بر وزن بند - به معنى جرم است كه در فارسى آن را گناه مىنامند ابن فارس در المقایس مىگوید: «ذنب» به معنى جرم و ذنب - بر وزن طلب - به معنى دم حیوان، و گاهى در معناى «حظ» و «نصیب» به كار مىرود. 9
ابن منظور مىگوید: ذنب به معنى اثم و جرم و معصیت و جمع آن «ذنوب» است.
حضرت موسى در مناجات خود با خدا، آنگاه كه او را به رسالت مبعوث ساخت و فرمان داد كه به سوى فرعون برود، چنین گفت: «وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ (شعرا /14): برگردن من گناهى دارند از آن ترسم كه مرا بكشند» و مقصود از آن، قتل قبطى است كه به وسیله موسى در مصر كشته شد. 10
بنابراین در این كه ذنب به معنى جرم و گناه است، نباید تردید كرد، در قرآن این واژه در هفت مورد وارد شده و مقصود از همه، جرم است؛ قرآن خدا را چنین توصیف مىكند: «غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ » (غافر /3): بخشاینده گناهان و پذیرنده توبهها است» و درباره فرزندان زنده به گور مىفرماید: «وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ (تكویر /8 و 9): آنگاه كه از دختر زنده به گور شده سؤال مىشود به چه گناهى كشته شد؟» و همچنین است موارد دیگر.
مهم این نیست كه بدانیم معنى ذنب چیست، مهم این است كه بدانیم كه ذنب یك معنى نسبى است كه درباره آن انظار و دیدها كاملاً ممكن است مختلف باشد، چه بسا كردارى در نظر فرد یا گروهى جرم و گناه محسوب شود در حالى كه همان كردار در نظر فرد و یا گروه دیگر كاملاً یك كردار مطلوب به شمار رود؛ چه بسا كردار و رفتارى از شخص جائر مطلوب است ولى همان كردار از شخصى دیگر نامطلوب و مذموم مىباشد.
تصور این كه ذنب به معناى مخالفت با تكلیف الزامى الهى است كه كیفر به دنبال دارد كاملاً بىپایه است، بلكه حقیقت جرم و گناه، عصیان و طغیان و به اصطلاح قانون شكنى است و اما «قانون» چه كسى؟ آیا قانون خدا، یا قانون دیگران؟ آیا قانون مطلق كه تمام انسانها را در بردارد؟ یا قانون نسبى كه از آن گروه برجسته است ؟
و هرگز در لفظ ذنب خصوصیتى به نام خدا یا غیر خدا یا قانون مطلق و یا نسبى نهفته نیست و باید خصوصیات را از قرائن خارجى به دست آورد؟ و این مطلب راه حل مشكل آیه است كه بعداً توضیح داده مىشود.
3- غفران در لغت عرب
غفر و غفران به معنى ستر و پوشیدن است و اگر به كلاهخود «مِغفر» مىگویند به خاطر این است كه سر را مىپوشاند.
عرب به موى گستردهاى كه گردن و پائینتر از آن را مىپوشاند، غفر مىگوید 11 و قریب به این مضمون، عبارت لسان العرب است تا آنجا كه یادآور مىشود جمله «غفر الله ذنوبه» به معنى «ستر الله ذنوبه» است، البته این لفظ در موردى به كار مىرود كه متعق آن نامطلوب و ناپسند باشد.
4- چگونه پیروى علت مغفرت است؟
5- مقصود از «ذنب» چیست؟
ظاهر آیه مىرساند كه «هدف» از انجام چنین فتحى این بود كه خدا گناهان متقدم و یا متأخر پیامبر (ص) را بخشد ولى غفران ذنب در صورتى مىتواند هدف و غایت شمرده شود كه یك نوع رابطهاى میان آندو باشد. در صورتى كه به حسب ظاهر میان آندو، چنین رابطهاى وجود ندارد، زیرا موفقیت پیامبر گرامى (ص) و چیرگى او بر دشمن مىتواند، مایه نشر و گسترش اسلام، و یا شهرت و بلند آوازگى پیامبر باشد، نه مایه بخشوده شدن گناه وى.این همان نكته مهم در آیه است كه اگر به صورت صحیح تحلیل گردد، مخالف عصمت، كاملاً خلع سلاح مىگردد. اصولاً كسانى كه با این آیه بر عدم عصمت پیامبر (ص) استدلال مىنمایند از توضیح این رابطه غفلت جسته و در نتیجه، گام در بیراهه نهادهاند، بیان این رابطه و این كه چگونه پیروزى سبب شد كه خدا گناهان او را ببخشد، كلید فهم آیه است. هرگاه مقصود از «ذنب»، «گناه شرعى و مخالفت با امر الهى» باشد، یك چنین مغفرتى نمىتواند هدف پیروزى و یاغایت آن باشد زیرا هیچ گونه رابطه منطقى میان آن دو نیست و در این موقع مفهوم آیه به صورت مبهم در مىآید زیرا چگونه مىتواند پیروزى در جنگ، سبب آمرزش گناهان گذشته و آینده انسانى گردد و یك چنین تلازم شبیه گفتار گویندهاى مىشود كه در زبان هاى معروف است .
گـنـه كـرد در بـلخ آهنگرى |
به شوشتر زدند گردن مسگرى |
ولى هرگاه مقصود از آن «ذنبى» باشد كه قریش او را به آن متهم مىكردند به شرحى كه هم اكنون یادآور مىشویم، در این صورت رابطه میان این دو فعل روشن مىگردد.
شكى نیست كه پیامبر (ص) از نخستین لحظه دعوت خود، گام بر خلاف روش نیاكان آنان برداشت و راه و روش آنان و خدایان دروغین آنان را كه پرستش مىكردند، نكوهش نمود، و سرانجام آئین او مایه تفرقه و دو دستگى گشت، از این جهت وى در نظر آنان مجرم و خلافكار شمرده شد - لذا - سران قریش در دیدار خود با ابوطالب به عنوان شكایت چنین گفتند: «ان ابن اخیك قد سب الهتنا و عاب دیننا و ظلل آبائنا فاما ان تكفه عنا و اما ان تخلى بیننا و بینه»12
«برادر زاده تو به خدایان ما ناسزا گفته و آئین ما را به زشتى یاد كرده و افكار و عقائد ما را باطل، و نیاكان ما را گمراه قلمداد كرده است یا او را از این كار باز دار، و یا حمایت خود را از او بردار».
جرمهاى او پیش از هجرت بر محور چنین مسائل دور مىزند در حالى كه جرم او از نظر قریش پس از هجرت شدیدتر شد زیرا او موجب برخوردهاى نظامى و نبردهاى خونین در بدر واحد و احزاب گردید و در نتیجه گروهى از بزرگان قریش به خاك مذلت افتادند و سرانجام قریش با قیاسهاى باطل خود، او را مجرمتر دانسته و هرگز از گناه او چشم نپوشیده بودند.
در صلح حدیبیه كه پیامبر (ص) انعطاف و نرمش بسیار عظیمى از خود نشان داد آنان به عظمت روحى پیامبر (ص) پىبردند و بسیارى از آنان فهمیدند كه در محاسبات خود، دچار اشتباه شدند بودند، آنگاه كه جانبازى جوانان مسلمان در بیابان حدیبیه از نزدیك مشاهد كردند،معنویت پیامبر (ص) و عظمت او در نظر آنان تجلى كرد،و در سال بعد كه پیامبر براى انجام عمره با گروهى از یاران خود به زیارت خانه خدا مشرف شد، مشركان با انضباط اسلامى و شعارهاى كوبنده و در عین حال روح بخش، و تقید پیامبر (ص) به مفاد صلح نامه، كاملاً آشنا شدند و در نتیجه ازپیامبر چهره دیگرى در قلوب آنان ترسیم گردید و انسان مجرم، به صورت یك انسان ملكوتى وارسته و مقید به اصول اخلاقى، و منادى صلح و صفا و خیرخواه انسانها تجلى كرد و همگان به خاطر مشاهده این نوع از صفات نیك، و كردار پسندیده خاطرات تلخ گذشته را اعم از قبل از هجرت و یا پس از آن، فراموش كردند و لذا به صورت فردى و یا دست جمعى به تدریج سرزمین شرك را ترك مىگفتند و به پیامبر مىپیوستند و اسلام خالد بن ولید و عمرو عاص و افراد دیگر پیش از فتح مكه از ثمرات صلح حدیبیه و یا فتح آن است .
خداوند این پیروزى را نصیب پیامبر نمود تا تمام این بدانگاریها و زشت اندیشیهاى قریش درباره رسول گرامى از میان برود و مخالفان با قیافه معصومانه وملكوتى او آشنا گردند و اگر این پیروزى نبود مخالفان بر عقیده خود نسبت به وى باقى مىماندند.
این پیروزى نه تنها این نوع از جرمها و گناهان را برچید، و بر همه پرده نسیان افكند، بلكه او را از یك رشته اتهامهایى مانند كاهن ساحر و مفترى و كذاب و... اقتباس كننده كتابهاى پیشینیان، و مانند اینها كاملاً تبرئه كرد زیرا یك فرد كاهن وساحر، نمىتواند چنین دولت عظیمى را در یثرب تشكیل دهد كه شعاع قدرت آن تا قلب جزیره برسد و سراسر قبائل و ساكنان شبه جزیره متوجه دین و آئین او گردند وهر روز، قلوب بیشترى را تسخیر كند.
اصولاً یكى از سنن اجتماعى این است كه اگر فردى مدعى مقام و منصبى گردد و یا اصل و تزى را ارائه كند و یا مدعى اصلاح اجتماعى شود، روز نخست انواع ناسزاگوئیها و دشنامها و بلكه تهمتها به سوى او سرازیر مىگردد ولى آنگاه كه اوبه ادعاى خود عینیت بخشید و عملاً داراى مقام و منصبى شد و اصل و تز خود را پیاده كرد و اصلاح خود را به گونهاى ارائه داد، طبعاً یك چنین عینیتى بر تمام آن همه اندیشهها و ذهنیات خاتمه مىبخشد.
حیات پیامبر (ص) نیزاز این اصل جدا نبود فتح و پیروزى چشمگیر پیامبر در حدیبیه و یا مكه جرم هاى خیالى قریش را پنهان ساخت، بلكه همه ناسزاگوئی هایى كه ممكن بود بدون پیروزى در ذهن عوام مؤثر افتد، رخت بربست و دیگر در نظر مخالفان نه مجرم و گنه كار بود و نه كاهن و غیب گو، و یا ساحر و جادوگر، بلكه انسانى ملكوتى بود كه با واقع بینى و درك واقعیت ها و شناخت قوانین آفرینش و مصالح و مفاسد انسان ها، جهان عرب را به سعادت رهبرى كرد.
6- مقصود از متقدم و متأخر چیست ؟
در آیات سوره هر چند حد زمانى این تقدم و تأخر بیان نشده ولى طبق بیان یاد شده مىتوان گفت مقصود حوادث به پیش از هجرت و پس از آن است و علت جدا سازى این دو، از هم این است كه گناهان پیش از هجرت از دائره لفظ بیرون نبوده و فقط گناه وى همان تبلیغ اسلام و سرانجام تفرقه بوده است .
در حالى كه یكى از گناهان او پس از هجرت تشكیل حكومت قدرتمندى بود كه توانست در پرتو یك ارتش منظم، قواى كفر را درهم بشكند و قهرمانان آنها را به خاك مذلت بیفكند.
با توجه به این مقدمات پنجگانه، مفاد آیه آنچنان روشن مىگردد كه دیگر به توضیح زائد احتیاج نیست و كلید فهم مفاد آیه دو چیز است:
الف: مقصود از ذنب، ذنب الهى نیست، بلكه ذنبى است كه قریش او را به آن متهم كرده بودند.
ب: هدف بودن مغفرت و پوشانیدن ذنوب در صورتى به نحو صحیح تجلى مىكند كه مقصود ذنب نسبى و حاكم و داور آن قریش و دشمنان پیامبر باشد، نه ذنب الهى و مخالفت با تكالیف الزامى خداوند بزرگ.
گفتارى از امام هشتم - بیان یاد شده صورت گسترده از گفتار امام رضا (ع) است آنگاه كه مأمون از حضرت مفاد آیه را سؤال كرد:
مأمون: اى فرزند پیامبر آیا از عقائد شما این نیست كه پیامبران از گناه معصوم و پیراستهاند؟
امام: چرا.
مأمون: پس معنى گفتار خدا درباره پیامبر بزرگوارمان چیست؟ آنگاه كه فرمود: «لیغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر»؟
امام: هیچ كس در نزد مشركان مكه به اندازه پیامبر خدا، جرم نداشت آنان سیصد و شصت بت را مىپرستیدند آنگاه پیامبر (ص) آنان را به یكتا پرستى دعوت كرد این كار بر آنان سخت گران آمد و همگى گفتند:
«أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ » (ص /5-7)
«آیا خدایان متعدد را یك خدا قرار داده این چیز عجیبى است بزرگان آنان (از محضر ابوطالب) بیرون آمدند و گفتند بروید در راه حفظ خدایان بردبار و با استقامت باشید این چیزى است كه خواسته شده است ما این سخن را در آخرین شریعت نیز نشنیدهایم (طبعاً از افسانههاى پیشینیان است) این جز دروغ چیزى نیست».آنگاه كه پیامبر (ص) مكه را فتح كرد و پیامبر را با خطا «انا فتحنا لك فتحا بینا» مخاطب ساخت در این موقع گروهى از مشركان مكه اسلام آوردند و برخى دیگر مكه را ترك گفتند، و گروه دیگر كه به حالت شركت باقى ماندند، نتوانستند یكتاپرستى را انكار نمایند از این جهت گناه او نزد مردم مكه بخشوده و پوشیده شد.
مأمون: خدا خیرت دهد اى ابا الحسن 13
گروه دین و اندیشه - شکوری
پی نوشت ها:
1- بصائر الدرجات ، ص 134.
2- صحیح مسلم ، ج 8، ص 72، باب استحباب الاستغفار و الاستكشار منه - لفظ یغان صیغه مجهول از ماده «غین » به معنى ستر و پرده و ابر است .
3- به شفاى قاضى مراجعه فرمائید.
* - اعمال نیك خوبان، گناه مقربان خدا محسوب مىشود.
4- اوصاف الاشراف ، ص 17.
5- براى اطلاع از اصل دعا رجوع شود به كشف ، الغمه ، ص 43.
6- كشف الغمه، ج 3، ص 42 - 44.
7- اسباب النزول واحدى، ص 218.
8- تفسیر قمى ، ج 2، ص
9- المقاییس ، ج 2، ص 361.
10- لسان العرب ، ص 389.
11- مقاییس اللغه ، ج 4، ص 386.
12- سیره ابن هشام ، ج 1، ص 265.
13- بحارالانوار .
تفسیرمنشورجاوید،آیت الله سبحانى، ج 6،ص126-165