تبیان، دستیار زندگی
یکی از علما که در جریان هفتم تیر به شهادت رسید، از یک عالم متخلّق توصیه اخلاقی خواسته بود. آن بزرگوار گفته بود این راهی که تو می‌خواهی بروی، مثل کندن کوه با مژه چشم است! کندن کوه با کلنگ آسان نیست، چه برسد به این‌که انسان بخواهد با مژه کوه را بکند. راه، ط
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کندن کوه با مژه چشم!

کوه کن

این سؤال پیش می‌آید که آیا ممکن است کاری قصد تقرب به خدا در آن نباشد و عبادت دیگران نیز محسوب نشود، یعنی نه عبادت خدا باشد و نه عبادت غیر خدا؟

در قرآن شریف آمده است «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ  وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ 1 ای فرزندان آدم آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید چرا که او بدون تردید دشمن بزرگ شماست و مرا پرستش کنید، این راه مستقیم (سعادت ابدی) است.»

شاید از این آیه استفاده شود که ما در زندگی دو راه بیش‌تر نداریم؛ یکی راه بندگی خدا و دیگری راه بندگی شیطان. آن‌هایی که به دلخواه خودشان کار می‌کنند، در واقع خودشان را پرستش می‌کنند. گاهی کسی کار می‌کند تا مردم خوششان بیاید، این مردم‌پرستی است و همه این‌ها به یک معنا شیطان‌پرستی است، چون این شیطان است که انسان را وادار می‌کند تابع هوای نفس خود و خواسته‌های مردم باشد. اهتمام به خواست جامعه گاهی واقعاً به حد پرستش می‌رسد و کسانی مثل «دورکیم» و امثال او می‌گویند: اصلاً خدا همین جامعه است!! اگر گاهی در بعضی از شعارها مخصوصاً از طرف غرب‌زده‌ها، خیلی روی جامعه تکیه می‌شود، احیاناً نشریه‌ای به نام جامعه منتشر می‌شود و در جوّی که هنوز از اسلام و ارزش‌های اسلامی و انقلاب صحبت می‌شود، در و دیوار کشور از این شعارها پر می‌شود، احتمال دهید که از همان فکر الحادی جامعه پرستی نشأت گرفته باشد.

یکی از علما که در جریان هفتم تیر به شهادت رسید، از یک عالم متخلّق توصیه اخلاقی خواسته بود. آن بزرگوار گفته بود این راهی که تو می‌خواهی بروی، مثل کندن کوه با مژه چشم است!

وقتی که ما به کلّی از عبادت غیر خدا پاک شویم و جز اطاعت او هدفی در زندگی نداشته باشیم، زندگی ما سراسر عبادت می‌شود و وقتی می‌گوییم «ایاک نعبد» این جمله اطلاق زمانی دارد، یعنی خدایا ما همیشه تو را عبادت می‌کنیم.

«خوشا آنان که دائم در نمازند». چنین کسانی خوردن، خوابیدن و رفتارهای دیگرشان که به نظر ما بعضی از آن‌ها نیز خیلی حیوانی می‌نماید، عبادت محسوب می‌شود و گاهی ثوابش از نماز و روزه بیش‌تر است. پس عبادت به معنای دقیق کلمه و با اطلاقی که گفتیم،‌ چنین اقتضایی دارد. کسانی که تمام حرکات و سکناتشان برای خداست و اگر رضایت خدا نبود، زندگی را نمی‌خواستند، اطلاق زمانی در عبادت آن‌ها متبلور است. گاهی برای خوف از عذاب، گاهی به جهت طمع در ثواب، گاهی برای شکر خدا، گاهی به جهت نوعی معاشقه با خدا عبادت صورت می‌گیرد. در بعضی از دعاها و مناجات‌ها نکته ظریف‌تری وارد شده است که خدایا اگر ده‌ها بار مرا جهنم ببری و بسوزانی،‌ باز هم دست از عبادت تو بر نمی‌دارم! به هر حال این نیز اطلاقی در جهت خلوص عبادت است که از نمازش جز دوستی خدا چیزی نمی‌خواهد. پس در پرستش یکی اطلاق زمانی و دیگر اطلاق در نیت مطرح است.

اطلاق سوم این است که با تمام وجودم عبادت می‌کنم و بخشی از دلم متوجه دیگری نیست. به هر اندازه که انسان توجّه به غیر خدا پیدا کند، از ارزش عبادتش کاسته می‌شود. عبادت کامل آن است که لااقل وقتی که مشغول عبادت هستیم، توجه به دیگری نداشته باشیم. البته این سخنی است که گفتنش بسیار آسان است، اما انجام آن از کندن کوه دماوند مشکل‌تر است.

یکی از علما که در جریان هفتم تیر به شهادت رسید، از یک عالم متخلّق توصیه اخلاقی خواسته بود. آن بزرگوار گفته بود این راهی که تو می‌خواهی بروی، مثل کندن کوه با مژه چشم است! کندن کوه با کلنگ آسان نیست، چه برسد به این‌ که انسان بخواهد با مژه کوه را بکند. راه، طولانی و بسیار عظیم است، چون نتیجه‌اش خیلی مهم است. بی‌جهت نبود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از آن عبادت‌ها که گاهی هزار رکعت نماز می‌خواند، از طولانی بودن راه و کمی توشه می‌نالید: «آه من قله الزاد و طول الطریق»2 اگر بدانیم

خدا ،انسان ،تقوا ،خودسازی

با هفتاد سال زحمت، آخر عمرمان، دو رکعت نماز مثل نماز علی(ع) می‌خوانیم، کلاه خودمان را باید به عرش بیندازیم.

این نکته را نیز می‌توان اضافه کرد که ذکر «إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ » بعد از«إِیَّاكَ نَعْبُدُ» بیانگر این است که حتی در عبادت نیز ما به کمک تو نیاز داریم. اگر کمک نکنی، همین «ایاک نعبد» را نیز نمی‌توانیم بگوییم.

همین که انسان اجازه پیدا می‌کند در برابر خدای متعال بایستد و صحبت کند و از طرفی سخن خدا را بر زبان آورد، بسیار مقام والایی است. تا به حال بر اسمای الهی که در سوره حمد آمده بود، تأکید شد و گفتیم: همه هستی «ما سوی الله» از رحمت رحمانیه سرچشمه گرفته است، یعنی اگر بپرسند چرا خدا عالم را آفریده است؟ جوابش این است که چون رحمان و فیاض است؛ فیاضیت او اقتضا می‌کند که به آن چه استعداد هستی دارد، هستی ببخشد. صفت رحیمیت به موجوداتی اختصاص دارد که در مسیر تکامل اختیاری هستند و از نظر قرآن، جن هم با انسان در تکامل اختیاری شریک است، ولی مورد بحث ما انسان است و صفت رحیمیّه الهی موجب می‌شود که اسباب، وسایل و شرایط تکامل برای انسان فراهم شود و انسان را به آخرین درجه کمال که ممکن است، سوق دهد، چون تکامل حد و حصری ندارد و رحیمیت خدا هم مطلق است.

گروه دین و اندیشه تبیان - شکوری


1. یس: 60

2. ابن ابی الحدید، ‌شرح نهج‌البلاغه، ج 18، باب 75، ص 224