تبیان، دستیار زندگی
از چهره هاى درخشان و فقیهان و الا مقامى كه علماً و عملاً در عصر قاجار وارد صحنه هاى سیاسى اجتماعى و حتى نظامى شد, مرحوم آیة اللّه سید محمد مجاهد است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چهره های سیاسی مرجعیت

چهره های سیاسی مرجعیت

قسمت اول:(سياست و مرجعيت )

قسمت دوم:(زمان و مكان در سیاست دینی)

قسمت سوم:(مرجعیت سیاسی علمای شیعه)

قسمت چهارم:(ورود مرجعیت در سیاست)

از چهره هاى درخشان و فقيهان و الا مقامى كه علماً و عملاً در عصر قاجار وارد صحنه هاى سياسى اجتماعى و حتى نظامى شد, مرحوم آية اللّه سيد محمد مجاهد است.

هنگامى كه سر دودمان سلسله قاجار, آقا محمد خان, به قتل رسيد و ايران دچار بى نظمى وهرج و مرج شد, روس, به بهانه حمايت از سلطان گرجستان, قسمتى از قفقاز را اشغال كرد. فتحعلى شاه, كه در اين هنگام حاكم بر ايران بود, عزم فتح دوباره گرجستان را كرد. آتش جنگ بين روس و ايران, شعله ور شد. برترى با روسها بود. ازاين روى مردم هراسان و بيمناك از عاقبت كار, براى حل قضيّه به مرحوم آية اللّه آقا سيد محمد طباطبايى (سيد مجاهد), كه از اعلم علماى وقت و مقيم شهر مقدس كربلا بود, متوسل شدند و از وى خواستند كه با صدور فتواى جهاد, دست روسيه اشغالگر و متجاوز را از سر آنان كوتاه سازد. آن فقيه مجاهد نيز ضمن صدور فتواى جهاد, باجماعت بسيارى از علما و طلاب و مردم متعهد, به طرف جبهه جنگ روانه شد.1

گرچه بر اثر سوء تدبير حكومت اين جنگ به شكست انجاميد و موجب تبليغات سوء عليه علما و از جمله اين فقيه عاليقدر و نستوه گرديد كه بر اثر همين حادثه دق كرد و چشم از دنيا فرو بست, ولى اين قضيه نشان مى دهد كه همواره فقيهان بيدار دل به ديده بانى امت و نگهبانى شريعت همت ورزيده و در هر زمانى به گونه اى دست به اقدام و اداى تكليف زده اند.

بالآخره, از اوايل سلطنت قاجاريه تا آخر سلطنت فتحعلى شاه, حضور سياسى و اجتماعى علما و فقهايى مانند: ميرزا ابوالقاسم قمى, سيد مهدى بحر العلوم, ملاعلى نورى, حاج محمد ابراهيم كلباسى, ملا احمد نراقى و سيد محمد طباطبائى و... كاملاً محسوس و مشهور بوده است. تا اين زمان شاه قدرت و سلطنت خود را مرهون عنايت وتأييد مجتهدان مى دانسته و خود را مجرى دستور و فتواى آنان به شمار مى آورده است.

اما از زمان سلطنت محمد شاه, به بعد, ارتباط فقهاء, با دولت قاجار, دگرگون مى شود و مخالفتهاى علنى و سختى بين محمد شاه و عالمان دينى به وجود مى آيد. و اين وضعيّت, در زمان ناصر الدين شاه, كه سعى در غربى كردن كشور داشت و سفرهاى پرهزينه به فرنگ انجام مى داد, به اوج خود رسيد.

در مجموع, مى توان گفت گر چه در اوايل سلطنت قاجار, عده اى از فقهاء, همكارى خود بانظام حاكم را اعلام داشتند, اما اين همكارى دوام نداشت و به تدريج, به مقابله منفى و سپس مثبت با آن انجاميد.

مرجعيّت و نهضت تنباكو

خانواده قاجار,سرزمين ايران را ملك طلق خود مى دانستند و مردم را غلام زرخريد خويش.

استبداد و خودكامگى به اوج خود رسيده بود. قاجاريان, براى حفظ سلطه خود, بيش از پيش, به بيگانگان روى آوردند. قرار دادهاى ننگينى به امضا رسيد. در اين ميدان, چنان افراط كردند كه عصر قاجار, عصر امتيازات نام گرفت.

اين مسائل , در دوران ناصرى, سرعت دو چندان به خود گرفت.دوران او دوران عهدنامه هاى ننگين و هموار سازى نفوذ غربيان بر ايران زمين بود:

(دوران ناصرالدين شاه, زمان وحدت استعمار خارجى و استبداد داخلى عليه ملت بود. از اين روى, پايگاه مردمى حكومت, به هيچ رسيده بود و بسيار احساس تزلزل مى كرد.)2

ايران در آستانه سقوط قرار گرفته بود. هر روز استعمار به منابع اقتصادى بيشترى دست مى يافت. بالآخره در سال 1306, ناصرالدين شاه به انگليس رفت.

دولت انگليس به گرمى از او استقبال كرد و هديه هاى فراوانى به او و همراهانش داد. درازاى اين استقبال گرم و هدايا كه بهتر است بگوئيم رشوه ها, امتياز تنباكو را از شاه بى خبر يا بى وطن گرفت.

تحقير و فلاكت ايرانيان, در حساسترين شرايط, آغاز گرديد كمپانى انگليس در ايران با كمال قدرت وآزادى عمل مى كرد. موج فسادى كه از فرنگ سرچشمه گرفته بود, مى رفت كه تمام ايران را در كام خود فر ببرد. حضور فرنگيان در بسيارى از زمينه هاى اقتصادى, فرهنگى, اخلاقى و دينى و سياسى تأثير سوء مى گذاشت. آداب و رسوم فرنگى رواج مى يافت و تعصب ملى و دينى كم فروغ مى گشت و...

در اين روزگار, كه انگليس استعمارگر به ايران راه يافته بود و هويت ملى و دينى ايرانيان را مورد هجوم قرار داده بود, روحانيت شيعه و مرجعيّت تقليد, به سان ديده بانى بيدار و هوشيار, بيش از پيش به صحنه آمد و از عزت مردم و استقلال كشور به بهترين وجه دفاع نمود. روحانيت راستين, جلودار مبارزه با نگليس و دست نشانده داخلى او, ناصر الدين شاه شدند و دليرانه مقاومت كردند تضاد روحانيت و شاه به اوج خود رسيد.

در رأس اين مقاومت نستوه و اين نهضت عظيم, مرجع بزرگوار مرحوم آية اللّه ميرزا حسن شيرازى قرار داشت از سامراء تير خلاص را رها كرد و طلسم استبداد را شكست و دست استعمار را از سر اين ملت و كشور كوتاه ساخت. او با صدور فتواى يك سطرى و مختصر, امّا كوبنده و بنيان برافكن خود, بساط كمپانى رژى را درهم ريخت ضربه نهايى و سرنوشت ساز را بر آن وارد ساخت.

علما و فقهاى ايران نيز همت كردند و در اسرع وقت, فتواى ميرزا را به اقصى نقاط كشور رساندند. در اصفهان آية اللّه شيخ محمد تقى نجفى و برادرش آية اللّه حاج آقا نور اللّه, به همراهى عالمان بزرگى, همچون: مرحوم فشاركى, جويبارى, دهكردى, زنجانى و... در شيراز, مرحوم فال اسيرى, در تبريز, مرحوم جواد آقا, در مشهد بزرگانى مانند: شيخ محمد تقى بجنوردى, حاج حبيب مجتهد شهيدى و در تهران, مرحوم آية اللّه آشتيانى كانون انقلاب بودند.3

اين حركت, نشان داد كه روحانيت و مرجعيت شيعه, همواره پشتيبان ملت و استقلال كشور است.

نه تنها دخالت در سياست را دون شأن نفى داند كه آن را در برخى از برهه ها, از اهم وظايف خويش به شمار مى آورد.

مرجعيّت و نهضت استقلال عراق

مبارزه مرجعيت شيعه و حوزه هاى علميه با انگلستان, كه در آن زمان محور فتنه ها و فسادها بود, منحصر به جريان تحريم تنباكو نشد, بلكه در كشور مسلمان عراق نيز, به دست تواناى شاگردان ميرزا و ساير مراجع و فقها تداوم يافت.

در جريان جنگ جهانى اول, كه قدرت عثمانيها درهم شكسته شد و روس و انگليس, هر يك, جداگانه نقشه تصرف عراق را در سر مى پروراندند, با ورود لشكر 16 انگلستان اشغال عراق توسط نيروهاى انگليسى آغاز گرديد. باز مرجعيت شيعه بود كه در خط اوّل مبارزه قرار گرفت و با فتوا و عمل, از حيثيت ملى و دينى مردم دفاع نمود.

يكى از چهره هاى درخشان اين حركت, مرحوم آية ميرزا محمد تقى شيرازى است كه از شاگردان برجسته ميرزاى بزرگ بود و بعد از فوت وى, به مرجعيت عامه شيعيان رسيد. او سياست را در رأس برنامه هاى خويش قرار داد و با تمام گرفتاريهايى كه داشت, از امور سياسى و اجتماعى امت اسلامى غافل نماند و در نتيجه به اقدامهاى عظيم و مثبت اجتماعى دست يازيد. فتواهاى انقلابى و تاريخى وى, در برابر هجوم انگليس و بيرون راندن آن از مملكت اسلامى, گوياى اين واقعيت است او, در ضمن فتواى وجوب دفاع و جهاد با انگليس چنين فرمود:

(مطالبة الحقوق واجبة على العراقيين ويجب عليهم فى ضمن مطالباتهم رعاية السلم والأمن ويجوز لهم التوسل بالقوة الدفاعية الذ امتنع الاٌنكليز عن قبول مطالباتهم...)4

بر مردم عراق, مطالبه حقوق خويش, واجب است. همين طور واجب است در خلال اقدامات حق طلبانه خود, صلح و امنيت را در نظر داشته باشند. اما اگر دولت انگليس از پذيرفتن پيشنهادهاى آنان سرباز زد, مردم مى توانند از اسلحه استفاده كنند و با دشمن بجنگند.

و در همين راستا بود فتواى انقلابى ديگرش كه اين گونه نوشت:

(ان المسلم لايجوز له ان يختار غير المسلم حاكما عليه.)5

روا نيست كه مسلمان غير مسلمان را به حاكميت خويش, برگزيند.

در جريان استقلال عراق و مبارزه با انگليس, مراجع و فقهايى بزرگ ديگرى نيز همكارى و هميارى كردند كه به ذكر نام آنان بسنده مى كنيم: آيات عظام: خالصى, سيد محمد كاظم يزدى, مصطفى كاشانى, ابوالحسن اصفهانى, شيخ الشريعه اصفهانى, ميرزا حسين نائينى و...

در مجموع مى توان گفت كه در سده 1300 ـ 1400 مراجع بزرگ و پر صلابت فراوانى وجود داشته اند كه دين و حقيقت را آشكار ساخته و واقعيت پليد حاكمان را شناسانده اند. چهره شوم استبداد را افشا كرده و به مبارزه دليرانه با استعمار هزار چهره برخاسته اند. از اين ميان نام چندتن از فقها و مراجع درخشندگى ويژه اى دارد.

مرحوم آية اللّه محمد حسين كاشف الغطاء, مرجع و فقيه فرزانه اى كه از پرچمداران مبارزه با ستعمار انگليس و از پيشگامان مبارزه با صهيونيسم و آمريكا است. او, مصلحى بود كه با حلم و تبليغ و با اقدام سياسى و اجتماعى, در برابر عوامل انحراف و انحطاط ايستادگى كرد. ناخدايى بود كه كشتى متلاطم جهان اسلام را از سقوط نجات بخشيد. به اتحاد و اقتصاد مسلمانان توجه تمام داشت و دشمن نيز به موقعيت حياتى وى پى برده بود. شيطان صفتان فتنه گر از او پرسيدند:

(ما بال سماحة الأمام كاشف الغطاء يتدخل فى السياسة وهو رجل دينى و روحانى؟)

پيشواى مسلمانان و روحانى دينى را با سياست چه كار؟

او در جواب گفت:

(اگر معناى سياست خيرخواهى و خدمت به خلق و راهنمايى و جلوگيرى از فساد و خيانت است, ما تا فرق سرمان در آن غرقيم و اين از واجبات است.... اين سياست همان (نيابت عامه) و زعامت و خلافت الهى است كه فرمود: (يا داود انا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين الناس بالحق...) سياست ما سياست پيغمبر و ائمه است, سياستى كه از هرگونه هوى و هوس و طمع و آلودگى پاك است.)6

با اين بينش و انديشه سياسى و اجتماعى و شناختى كه از اسلام داشت, دخالت در سياست را عين ديانت مى دانست و در موارد لزوم , فتوا صادر مى كرد. آمريكا را دشمن خدا مى دانست و صهيونيسم را خطرناكترين دشمن مسلمانان, به شمار مى آورد:

(شكى نيست كه دولت آمريكا, دشمن خدا و رسول خداست و از جاده عدل و داد تجاوز كرده و نسبت به مسلمين, عموما, و نسبت به عرب, خصوصا, به ظلم و جور دست زده. فلسطين را از ايشان به زور گرفته و به يهود بخشيده و با اسلحه و پول آنها را كمك و تقويت كرده است.... آمريكا از سران استعمار است و جز ننگ و نيستى و پستى و پستى و بيچارگى براى ملتها هديه اى ندارد...)7

فقيه فرزانه ديگرى كه در اين سده از مصلحان دلسوز و از مجتهدان بزرگ بود و در برابر استعمار و بويژه استعمار فرانسه ايستاد, مرحوم آية اللّه سيد عبد الحسين شرف الدين است.

او, علاوه بر كسب مدارج علمى و فقهى و قرآنى و گرفتن اجازه اجتهاد از بزرگان نجف, قولاً و عملاً فلسفه سياسى اسلام را رواج داد و بر اتحاد مسلمانان تأكيد بسيار داشت. وى, بر اين باور بود كه:

(فرقتهما السياسة فلتجمعها السياسة).8

شيعه و سنى را از روز نخست, سياست و مطامع سياسى از هم دور كرد و اكنون بايد سياست و مصالح سياسى اسلام و مسلمانان آنان را در كنار هم گردآورد.

به همين منظور, مسافرتهاى سياسى به كشورهاى اسلامى داشت. همزمان با درگيرى مراجع نجف, با سياست استعمارگر انگليس, او به مقابله يا سلطه سياسى و فرهنگى فرانسويها در لبنان پرداخت.

با شناختى كه از اسلام داشت, آن را مجموعه اى به هم پيوسته مى دانست كه تكاليف فردى آن از تكاليف سياسى و اجتماعيش جدا نيست.

روشهاى مبارزه ويژه اى براى رفع نابسامانيهاى اجتماع در پيش گرفت و بر اين باور بود كه:

(لاينتشر الهدى الامن حيث انتشار الضّلال).9

هدايت گسترده نمى شود جز از راهى كه گمراهى انشار يافته است.

بر اين اساس بود كه همواره از ذهنيت و خيال مى گريخت و به عينيّت و اجتماع روى مى آورد. مشكلات مردم را لمس مى كرد, دردها را مى شناخت و راه درمان آن را ارائه مى داد. فعاليتهاى اجتماعى و سياسى وى, چنان عميق و گسترده بود كه فرانسويها حكم اعدام او را صادر كردند و به خانه او هجوم بردند.10


فصلنامه حوزه -شماره 56و57

تنظیم:امید واضحی آشتیانی.حوزه علمیه تبیان


پی نوشتها:

1 . (نهضت روحانيون مبارز, على دوانى ج59/1 به بعد, بنــياد فرهنـگى امام رضا(ع).

2 . (ميراث خوار استعمار) مهدى بهار 501/.

3 . (مجله حوزه), شماره 50 ـ 350/51 ـ 353.

4و 5. (بيدارگران اقاليم قبله, محمد رضا حكيمى 113/ ـ 115, دفتر نشر فرهنگ اسلامى

6 و 7. (حماسه فتوا, 53, ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى, 70/12/7.

8 . (شرف الدين), محمد رضا حكيمى, 175/, دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

9 . (همان مدرك), 198/.

10 . (همان مدرك),175/.