تبیان، دستیار زندگی
امام تمام اختیارهاى حكومتى پیامبر و ائمه(ع) را براى فقیه ثابت مى داند و مى نویسد: (براى فقیه عادل, همه اختیارات پیامبر و ائمه كه به حكومت و سیاست بر مى گردد ثابت است.)
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نظریه ولایت فقیه

نظریه ولایت فقیه

لطفا برای مطالعه مطلب مرتبط اینجا را کلیک کنید

1. امام خمينى (م:1409هـ.ق.):

وى, با آغاز خيزش بزرگ سياسى خود, انديشه بلند ولايت مطلقه فقيه را كه به آن, همه سويه باور داشت, با استدلالهاى ژرف, با زبانى رسا و شيوا, بيان داشت تا به پيروزى انقلاب اسلامى ايران انجاميد.

وى, پيش و پس از پيروزى انقلاب به تفسير و روشن گرى ديدگاه خويش درباره ولايت مطلقه فقيه پرداخت و زواياى نظريه خود را روشن و ساز و كارهاى لازم را براى حل دشواريها و گشودن گره هاى كور جامعه اسلامى براساس ديدگاه ولايى بيان كرد.

آراى امام را درباره ولايت فقيه, در آثار بلند او, همچون كشف الاسرار, ولايت فقيه, كتاب بيع و در صحيفه نور, مى توان يافت.

در ديدگاه امام خمينى, ولايت فقيه, از موضوعاتى است كه تصور آن موجب تصديق مى شود.1

امام تمام اختيارهاى حكومتى پيامبر و ائمه(ع) را براى فقيه ثابت مى داند و مى نويسد:

(براى فقيه عادل, همه اختيارات پيامبر و ائمه كه به حكومت و سياست بر مى گردد ثابت است.)

وى, حكومت را از احكام الهى مى داند و به باور ايشان, احكام حكومتى بر همه احكام فرعيه الهيه مقدم است.2

امام مى نويسد:

(حكومت به معناى ولايت مطلقه اى كه از جانب خدا به نبى اكرم(ص) واگذار شده, از مهم ترين احكام الهى است و بر همه احكام فرعيه الهى, حتى نماز, روزه و حج, پيشى دارد و& ولايت فقيه و حكم حكومتى از احكام اوليه است .)3

2. آقاى خوئى (م:1317 ـ 1413هـ.ق.):

آقاى معرفت در شرح اين فراز از سخن آقاى خوئى:

(ان هناك امور لابد أن تتحقق خارجا المعبر عنها بالامور الحسبيه والقدر المتيقن هو قيام الفقيه بها.)

قدر متيقن از مكلفان به امورى كه اهمال و فروگذارى آن در هر زمان, از نظر شرع و عقل, جايز نيست و بايد در خارج به حقيقت بپيوندد, كه از آنها به امور حسبيه تعبير مى كنند, فقهاى عادل جامع شرايط هستند.

مى نويسد:

(مسأله حاكميت نظام اسلامى و سياستمدارى در جهت حفظ مصالح امت و حراست از مبانى اسلامى و برقرارى نظم در جامعه, از مهم ترين واجباتى است كه شرع و عقل تن به اهمال آن نمى دهد و نمى توان در مورد آن بى تفاوت بود.)4

در ديدگاه آقاى خوئى, در باب ولايت فقيه, كه در آثار گوناگون ايشان بازتاب يافته, گونه اى دگرگونى و تكامل ديده مى شود كه فرازهايى از آنها را فرا روى مى نهيم:

1. مصباح الفقهاء:

پس از آن كه مى پذيرد ولايت فقيه در افتاء و قضا, ثابت است درباره مقام و پايه ولايت بر مالها و نفسها به بحث مى پردازد و در پايان چنين نتيجه گيرى مى كند:

(فتحصل انه ليس للفقيه ولاية بكلا الوجهين على اموال الناس وانفسهم& نعم له الولاية فى بعض الموارد لا بدليل لفظى, بل بمقتضى الاصل العملى كما عرفت.)5

خلاصه مطلب اين است كه فقيه در هيچ يك از آن دو جهت [ولايت استقلالى و غير استقلالى] بر مالها و نفسهاى مردم ولايت ندارد. پاره اى از موردها, فقيه ولايت دارد ولى ثابت كردن آن بادليل لفظى ممكن نيست, بلكه به مقتضاى اصل عملى ممكن است.

ايشان آن اصل را (اصالة الاشتغال) مى داند. در مَثَلْ در سهم امام در دست گرفتن امور حسبيه و در دست گرفتن اوقاف عامه از اين گونه است كه بايد با اجازه فقيه صورت گيرد.

2. التنقيح:

وى, در اين اثر, زير عنوان: (الولاية المطلقة للفقيه) ابتدا دليلهاى ولايت فقيه را به بوته نقد و بررسى گذارده, و به گونه فشرده زير عنوان: (فذلكه الكلام) نظر خود را اين گونه جمع بندى كرده است:

(ولايت فقيه در عصر غيبت, با هيچ دليلى ثابت نمى شود; زيرا اين ولايت ويژه پيامبر و ائمه است. ولى آنچه از روايات براى فقيه ثابت مى شود, نافذ بودن قضاء و حجت بودن فتواى اوست و اما حق در اختيار گرفتن مال كودكان, ناتوانان و ناشايستگان را ندارد, مگر در حدود امور حسبيه, زيرا فقيه در اين امور ولايت دارد, اما نه به معناى ادعا شده, بلكه به معناى نافذ بودن در اختيار گيريهاى خود فقيه يا وكيل او و بر كنار شدن وكيل وى به مجرد مرگ او. پس, تنها روا بودن در اختيارگيرى براى فقيه ثابت مى شود, نه ولايت.)6

وى در ادامه مى نويسد:

(و از آنچه بيان كرديم ظاهر مى شود كه موارد نياز به اجازه فقيه, همان امور حسبيه است, جاهايى كه اصل جارى در آنها اصل أصالة الاشتغال مى باشد.)

3. فقه الشيعه:

(لااشكال فى ثبوت ولاية الفقيه على النصب فى الجملة اجماعا و نصاً والقدر المتيقن على القضاء, اما اثبات ساير الولايات له كولاية الحكم فى غير مورد التخاصم كما فى الهلال والولاية على القصد& ففى غاية الصعوبه )7

در اين كه ولايت فقيه بنابر نصب, در پاره اى موردها ثابت است, هيچ گمانى وجود ندارد, و اين ولايت هم از راه اجماع و هم از راه نص ثابت است. وقدر متيقن آن همان ولايت بر قضاء است .

4. صراط النجاة فى اجوبة الاستفتاءات:

(اما ولايت بر امور حسبيه, مانند: نگهدارى داراييهاى غايب و يتيم در صورتى كه شخصى مانند ولى (شرعى) براى نگهدارى از آنها نباشد, از آن فقيه جامع شرايط است و نيز موقوفه هايى كه از سوى وقف كننده براى آنها سرپرستى گمارده نشده و همين گونه است نزاعها; چرا كه پايان دادن به دشمنيها در كشمكشها و مانند آن, در دست فقيه است. اما افزودن بر آنها, مشهور بين فقيهان, ثابت نشدن آنهاست.)8

5. مبانى تكملة المنهاج:

آقاى خوئى در اين اثر, در بحث جايز بودن اقامه حدود شرعى از سوى حاكم اسلامى چنين استدلال كرده است:

(نخست آن كه اجراى حدود در برنامه انتظامى اسلام, و در جهت مصلحت همگانى و سلامت جامعه تشريع شده است. براى جلوگيرى از فساد و گسترش بديها و سركشى بين مردم و اين مطلب هميشگى است و به زمان حضور امام(ع) ويژگى ندارد.

دو ديگر دليلهايى كه در كتاب و سنت آمده و بيان گر بايستگى اجراى احكام انتظامى اسلام هستند, اطلاق دارند و زمان ويژه اى را در بر نمى گيرند.)

در ادامه, در اين كه اجرا كننده احكام چه كسى باشد, مى نويسد:

(در اين مورد بيان روشنى از شارع نرسيد است و از ديدگاه عقل ضرورى مى نمايد كه مسؤول اجراى اين گونه امور, تك تك مردم نباشند; زيرا اين خود, از هم گسستگى نظام است.)

ايشان در ادامه, روايت (واما الحوادث الواقعه ) و روايت حفص بن غياث (من اليه الحكم& ) را به يارى مى آورد تا ثابت كند: اجراى حدود در اختيار فقيهان است.9

6. منهاج الصالحين:

در اين اثر, جهاد ابتدايى در عصر غيبت را جايز مى داند و بر اين باور است كه رهبرى و فرماندهى آن در اختيار فقيه عادل و پروا پيشه و دارنده تمامى ويژگيهاى لازم است.

(از آ نجا كه انجام اين مهم و به حقيقت پيوستن آن در خارج, نيازمند رهبر و فرماندهى است كه مسلمانان فرمانها و دستورهاى او را برخود , نافذ و روان بدانند, پس چاره اى جز ويژه گردانيدن آن در فقيه جامع شرايط نيست, زيرا فقيه سرپرست اجراى اين امر مهم از باب امور حسبيه است .)10

3. آقاى گلپايگانى (م: 1414هـ.ق.):

ديدگاه ايشان درباره ولايت فقيه در كتاب (الهداية الى من له الولايه) كه تقريرات درس ايشان است, بازتاب يافته است.

ايشان در اين كتاب, به بررسى ولايتها پرداخته و در بحث ولايت فقيه, به اين نتيجه مى رسد كه فقيه بر امور سياسى و اجتماعى جامعه, حاكميت دارد.

خلاصه ديدگاه ايشان در باب ولايت فقيه از اين قرار است:

1. (قد تقدم ان ما يقتضيه الاصل الاولى ان لا يكون لاحد الولاية على غيره خرج منه النبى والائمة بالدليل.)11

اصل اين است كه هيچ فردى بر ديگرى ولايت ندارد, پيامبر و ائمه با دليل از اين اصل خارج شده اند.

2. هر امرى كه از شؤون رياست و حكومت باشد, بدون اجازه معصومان مشروعيت ندارد.12

3. پاره اى از مسائل اجتماعى, مانند حقوق مردم, نظم دادن به امور آنان و از امورى است كه خداوند بر ترك آنها خشنود نيست.

4. با در نگريستن به روايات و درنگ روى آنها اين نكته بر ما ثابت مى شود كه ائمه(ع) فقيهان را به گونه اى از ولايت و حكومت در جامعه گمارده و اداره امور سياسى جامعه را به آنان واگذار ده اند.13

5. دايره اختيارهاى فقيهان در زمينه حكومت گسترده است و همه موردها را در بر مى گيرد, كه دليل آنها را از ويژگيهاى امامان دانسته است:

( فهم اللائقون بالوراثة منهم والنيابة عنهم فيما يتعلق بهم من الزعامة و الرياسة والولاية فيجوز لهم التصدى فى كل ما كان لهم الا ما صد عنه الدليل.)14

فقيهان شايستگى به ارث بردن و جانشينى از امامان را در آن چيزى كه بسته به زعامت و رياست است, دارند پس بر عهده فقيهان است اداره هر آن چيزى كه در اداره امور اجتماعى, انبياء سرپرستى آن را بر عهده دارند, مگر آن موردى كه دليل آن را منع كند و از اختيارهاى ويژه ايشان بداند.

6. از امور و گزاره هاى روشن است كه فقيه, ولايت تامه مطلقه ندارد به گونه اى كه بتواند در حوزه زندگى شخصى و در داراييهاى مردم, چتر ولايت خود را بگستراند و بر مردم واجب نيست در امور شخصى, از بايد و نبايدهاى او پيروى كنند.15

4. سيد عبدالاعلى موسوى سبزوارى (م:1418):

ديدگاه وى در باب ولايت فقيه, برابر آنچه كه در كتاب مهذب الاحكام, بازتاب يافته عبارت است از:

1.ولايت, معناى چيره و سزاوارتر را در خود دارد.16

2.ولايت ذاتى, تكوينى و تشريعى ويژه خداوند متعال است و ولايت غير ذاتى به كسانى ويژه است كه خداوند به آنان ولايت داده است, چه ولايت تكوينى و چه ولايت تشريعى, و اين اختصاص به پيامبر و ائمه(ع) دارد.17

3. برابر اصول عمليه و دليلهاى اجتهادى هيچ كس بر مال و جان و آبروى ديگرى ولايت ندارد, مگر اين كه دليل قطعى و روشنى بر آن وجود داشته باشد و دليلهاى چهارگانه دلالت براين دارد كه پيامبر وائمه(ع) براى اختيار داشتن در مال و جان مردم سزاوارترند.18

4. ساماندهى امور مردم و نظم اجتماعى كه مورد نظر در ولايت عامه است, تا روز قيامت مورد رضاى خداوند است.

5. پس از اين كه نپذيرفتيم حاكم ستم پيشه ولايت داشته باشد, پس اگر ولايت فقيه عادل, پرواپيشه و آگاه را نيز نپذيريم, اين عمل, بدترين نوع تباه كردن حقوق شيعه است.19

6. اطلاق دليلها نشان مى دهد كه فقيه جامع شرايط, نازل منزله امام است, مگر آنچه از ويژگيهاى ائمه(ع) و با دليل از عهده فقيهان خارج باشد.20

7. پس وظيفه, فقيه تنها بيان احكام و پايان دادن به درگيريها نيست, بلكه تمامى امورى كه به نظم جامع بشرى از مسائل فردى و اجتماعى مربوط مى شود, در رديف كارها, وظيفه ها و رسالتهاى فقيهان به شمار مى آيد.21


تنظیم:امید واضحی آشتیانی.حوزه علمیه تبیان


پى نوشتها:

1. ولايت فقيه, امام خمينى5/.

2. صحيفه نور, ج170/20, 174.

3. كتاب البيع, امام خمينى, ج467/2.

4. مجلّه انديشه حوزه, شماره اول سال 1378.

5. مصباح الفقاهه, سيد ابوالقاسم خوئى, ج52/5.

6. الاجتهاد والتقليد, ميرزا على غروى تبريزى (تقريرات درس آقاى خوئى) 419/, 425.

7. فقه الشيعه, سيد مهدى خلخالى (تقريرات درس آقاى خوئى) ج258/1.

8. صراط النجاة فى اجوبة الاستفتاءات, سيد ابوالقاسم خوئى, ج10/1.

9. مبانى تكملة المنهاج الصالحين, سيد ابوالقاسم خوئى, ج224/1 ـ 226, دارالهادى, قم.

10. منهاج الصالحين, سيد ابوالقاسم خوئى, ج366/1, مدينة العلم.

11. الهداية الى من الولاية, محمد رضا گلپايگانى, تقرير احمد صابرى همدانى20/ ـ 21, 25.

12. همان29/, 46, 48.

13. همان31/.

14. همان.

15. همان.

16. مهذب الاحكام, سيد عبدالاعلى سبزوارى, ج397/1.

17. همان397/ ـ 398.

18. همان398/ ـ 399.

19. همان402/.

20. همان 404/ ـ 405 .

21. همان, ج278/11.