پیامبر(ص) در آغوش علی(ع) جان داد
آشنایان به تاریخ اسلام مىدانند رسول خدا دو ماه پس از بازگشت از سفر حجبه جوار خدا رفت. مىتوان گفت غمانگیزترین روزهاى زندگانى على(ع)دو روز بوده است. روزى كه رسول الله رحلت كرد و روزى كه زهرا(ع)را به خاك سپرد.
رسول خدا در بستر بیمارى افتاد و جان به جان آفرین سپرد.در این هنگام على(ع)در كنار بستر او بود.او در این باره چنین مىگوید:
«رسول خدا جان سپرد در حالى كه سر او بر سینه من بود و شستن او را عهدهدار گردیدم،و فرشتگان یاور من بودند و از خانه و پیرامون آن فریاد مىنمودند.پس چه كسى سزاوارتر استبدو از من چه در زندگى و چه پس از مردن.» (1)
درباره آن روز هر گروه هر چه خواستهاند ساختهاند و به دهان مردم افكندهاند و سپس از سینهها و دهانها به تاریخها راه یافته است.از گفته عایشه آوردهاند پیغمبر بر سینه من جان داد. طبرى هم روایتى از ابن عباس آورده است:
«در آن روز كه پیغمبر بیمار بود على از نزد او بیرون آمد.مردم از او پرسیدند:
«رسول خدا چگونه است؟»گفت:
«سپاس خدا را كه نیكو حال است.»
عباس دست او را گرفت و گفت من با چهرهفرزندان عبد المطلب به هنگام مرگ آشنایم،او در این بیمارى خواهد مرد.نزد رسول خدا برو و از او بپرس این كار(خلافت)با چه كسى خواهد بود اگر از آن ماستبدانیم و اگر از آن دیگران است نیز.على گفت: «اگر پرسیدیم و ما را از آن باز داشت مردم آن را به ما نخواهند داد به خدا هرگز از او نمىپرسم.» (2) باید پرسید آیا عباس پزشكى مىدانست؟چهره فرزندان عبد المطلب به هنگام مرگ با دیگر چهرهها چه تفاوتى داشته است؟به احتمال قوى این روایت و مانند آن را سالها بعد بنى عباس از زبان جد خود ساختهاند تا زمینه حكومتخویش را آماده سازند،و به مردم وانمایند كه پیغمبر جانشینى معین نكرده بود و عموى وى خود را براى تصدى این كار سزاوار مىدید.نهایت آنكه على را هم از نظر دور نمىداشت.
این كه نوشتهاند پیغمبر بر روى سینه عایشه جان سپرد،داستانى است كه با دو تعبیر از عروه پسر زبیر از عایشه و از عباد پسر عبد الله زبیر روایتشده است. (3)
آیا آنچه گفتهاند بر ساخته آن دو تن است؟یا عایشه خواسته استبا این گفته شان خود را بالا ببرد؟ خدا مىداند.
پىنوشتها:
1.خطبه 197.
2.سیره ابن هشام،ج 4،ص 334.
3.همان.
على از زبان على یا زندگانى امیرالمومنین(ع) صفحه 31
دكتر سید جعفر شهیدى