تو کریم بن کریمی یا حسن
ای تو با قلبم صمیمی یا حسن
تو کریم بن کریمی یا حسن
داری از زهرا نشان یا مجتبی
مهربانی، دل رحیمی یا حسن
صاحب رزقی و جودت بی کران
ریزهخوار سفرهات هر انس و جان
آن قدر بخشندهای محبوب من
بر سر خوان تو حاتم میهمان
از می کوثر چو آبم میدهی
بر خم زلفت چو تابم میدهی
آن قدر خوبی که هر چه بد کنم
با کریمی تو جوابم میدهی
تا خدا پرداخت جسم و جان و تن
پر نمودم از غم و رنج و مِحن
روی قلبم از ازل حک کرد او
هست این مخلوق مجنون الحسن
بی کس شهر پیمبر یا حسن
غربت تو همچو حیدر یا حسن
من چه گویم شرح دردت ای غریب
ای عصای دست مادر یا حسن
گریه کردن کار هر روز و شبت
آمده از گریهها جان بر لبت
من نمیگویم که در کوچه چه شد
آن قدر گویم کمان شد زینبت
در میان کوچه دشمن راه بست
حرمت صدیقه زهرا شکست
آن قدر بر جسم و جانش لطمه زد
بی تأمل مادرت از پا نشست
خیره مانده چشمهایت سوی در
داغ آن کوچه هنوزت بر جگر
تا زمانی که به دنیا زیستی
دیگر از آن کوچه ننمودی گذر
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی