تبیان، دستیار زندگی
یه طنزپرداز چه تعهدی در قبال جامعه داره؟ همون تعهدی که دیگران دارن. من فکر می کنم یه طنزپرداز به اندازه یک کشاورز و یا هر کس دیگه به جامعه ی خودش مدیونه. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فقط، کمی جلوتر!

گفت و گو با شل سیلورستاین

یه طنزپرداز چه تعهدی در قبال جامعه داره؟

فقط،کمی جلوتر!

همون تعهدی که دیگران دارن. من فکر می کنم یه طنزپرداز به اندازه یک کشاورز و یا هر کس دیگه به جامعه ی خودش مدیونه.

به نظر تو اهمیت کار طنزپرداز قابل مقایسه با ارزش کار یک کاریکاتوریست هست؟

خب، این سؤال سختی. البته کاریکاتور افراد بیشتری رو جذب می کنه. ولی حسی که ایجاد می کنه به نوعی موقتیه. فرض کنید یکی مجله رو ورق می زنه. چشمش میفته به یک کاریکاتورُ فوری تحلیلش می کنه. خیلی زودتر از این که متوجه یه داستان کوتاه طنز بشه و بخواد تحلیلش کنه. بالطبع داستانی که بتونه خواننده رو عمیقاً با خودش درگیر کنه، تأثیرش رو می ذاره. تأثیری که طولانی تره. در حالی که یه کاریکاتور به زحمت می تونه خواننده رو متأثر کنه.

توی کارتون های طنز، صرف خندیدن مهمه یا اشاره به نکته ای خاص؟

مثل روز روشنه که اگه هر دوشون با هم باشن بهتره، ولی اگه تکه های خنده دار زیاد نداشت نباید طولانی و کسل کننده بشه. مهارت به تنهایی برای کاریکاتوریست کافی نیست باید شوخ طبع هم باشه. فقط این جوری می تونه به ایده اش جون بده. ولی فکر نکنم تو این کار بشه زیاد روی مردم حساب کرد.

امروزه روز گرایش خاصی در طنز وجود داره؟

طنز در انتخاب راه و روش هر روزه اش، مقتضیات زمان رو در نظر می گیره. زمانه ی ما زمانه ی «تحلیلی بودنه.» کارتون هم از این جا می آد. این که مردم فکرشون چه جوری کار می کنه (و یا کار نمی کنه) و آنالیز روانی شون موضوع اکثر کارتون هاست. امروزه یه کمی جلوتر رفته ایم، جایی که «افکار پویا و متحرک» شدن. جلوتر از چند سال قبل که فقط کمدی صحنه وجود داشت. نمایش ایستاده تأثیر کمتر در طنز بصری داره ولی باعث بهبود تفسیر و تأویل می شه. من می خوام اینو بگم که برنامه های طنز می تونن مثل یه کارتون  سرگرم کننده باشن. ولی من یه ایده یا فکر رو برای همیشه نگه داشتم و اون این که سبک طنز رو جدی بگیرم.

امروزه یه کمی جلوتر رفته ایم، جایی که «افکار پویا و متحرک» شدن. جلوتر از چند سال قبل که فقط کمدی صحنه وجود داشت. نمایش ایستاده تأثیر کمتر در طنز بصری داره ولی باعث بهبود تفسیر و تأویل می شه.

آیا امروزه آزادی کافی برای هجونویسان وجود داره که بتونن خواسته هاشون رو بیان کنن؟

قطعاً. و این خیلی مهمه. به افرادی که امروز در این زمینه مشغول اند نگاه کن. از هنرپیشه طنز بگیر تا کاریکاتوریست و نویسنده پیشرفت زیادی داشتن. بررسی ها عمیق تر شده. وقتی با جوون های 20 سال پیش مقایسه می کنی با خودت می گی: «جرأت امروزی ها بیشتر شده، جرأت گفتن چیزهایی رو دارن که 20 سال پیش نمی شد گفت.» این موضوع شبیه اینه که برای رسیدن به قله اول باید راه هموار باشه. این راه جوونا رو به قله می رسونه. بدون این شاید «شجاعتِ رفتنِ» مرده باشه. مردمی رو تصور کن از زمان عقب موندن و بالطبع روز به روز کمتر می شن. نیز عده ای رو به یاد بیار که همیشه منطبق با زمان پیش می رن. کسایی که همیشه مورد تحسین هستن. برخی رو هم تصور کن که «فقط کمی جلوتر» از زمانه شون می رن. اگه جزو دسته ی اول باشی کسی شما رو آدم حساب نمی کنه. و اگر جزو دسته ی دوم باشین باز هم فرق چندانی نمی کنه و همسطح بقیه می مونین. بهتره سعی کنی جلوتر از زمانه ی خویش حرکت کنی. اما «فقط کمی جلوتر.» چون که اگه مسیری رو به طور مثال 20 مایل جلوتر بری درست مثل این که 20 مایل عقب افتادی. چون که هیچ وقت صدای شما رو نمی شنون. منظور شما رو درک نمی کنن.

کنگره در تلاشه قانونی را تصویب کنه که طبقه اون «فروش هر گونه کتاب، مقالات و یا چیزهایی که ادعا می شود حرف ها و یا نوشته های زشتی در آن ها وجود دارد. برای افراد زیر 18 سال ممنوع و یا محدود شود.» نظر تو در این باره چیه؟

من با هر قانونی که افراد رو از خریدن هر نوع آثار ادبی منع کنه مخالفم.

پس به نظر شما خوندن کتابی که طبق قانون زشت و یا وقیح محسوب می شه برای نوجوان 14 ساله ضرری نداره؟!

فقط،کمی جلوتر!

کنترل جدی همیشه باید از طرف خانواده اعمال بشه. چرا که فقط اون ها هستن که ظرفیت فکری، ذهنی، کاستی ها، محدودیت ها و نیز میزان ثبات عاطفی و احساسی فرزندان شون رو می دونن. و تنها کسانی هستن که طبق قانون شایستگی سنجش و قضاوت در مورد کودکان شون رو دارن که چه چیزی باید بخونن و چه چیزی نخونن.

تو در یکی از مباحثات تلویزیونی که در شیکاگو برگزار شد شرکت کردی و آزادانه علیه مافیای نشر کتاب حرف زدی. با این حال به نظر می رسید نتونستی همه چیز رو که می خواستی بگی.

نه. دقیقاً همه چیزهایی رو که می خواستم گفتم. مردم همیشه از کاریکاتوریست ها، نویسنده ها و همه ی کسانی که در تلویزیون حاضر می شن، یه اسطوره می سازن. اعتماد و اطمینان خاصی به اون ها دارن. و خواست شون از اون ها اینه که واقعیت ها رو بگن. بیشتر از آن چه اجازه گفتنش رو دارن. مردم می گن: «هی پسر، شرط می بندم نذارن زبون درازی کنی» و یا «ای کاش یه روز کارتونی پخش شه که روزنامه ها و مجله ها داستان شو چاپ نکنن، همشون مزخرفن.» اگه فکر می کنی که باید حرفی رو بزنی، شک نکن. بگو. احساس خوبیه که طرفدار، زیاد داشته باشی. فکر می کنن که همه چیز رو درک می کنی و می تونی بیشتر از «حد مجاز» حرف بزنی. ولی این واقعیت نداره. اگه می خواین به طرز فکر یک نویسنده و یا طراح پی ببرین، کافیه به آثارش نگاه کنین. دوست نزدیک من Jean، از طریق رسانه ی خودش، با مردم صحبت می کنه و من هم از راه طراحی و نوشتن. واسه همین وقتی حرف می زنم فقط درباره ی آثار خودم حرف می زنم. در ضمن اینم می دونم که نباید ارزش کار رو با کلمات توصیف کرد، بلکه باید خودِ کار به نحو احسن انجام بشه و نباید با کلمات اثر رو توضیح داد چون که باعث سردرگمی و گیجی می شن.

می تونی بیشتر توضیح بدی؟

اگه کاری که بیرون دادین براش توضیح لازم باشه، نشانه ی ضعف و نقصان اثر شماست. یعنی این که کار به صورت دقیقی انجام نشده و به اندازه کافی واضح و آشکار نیست. ما نمی تونیم پی همه خواننده هامون رو بگیریم و بهشون بگیم: «بریم یه قهوه بخوریم تا برات درباره ی حرفایی که خواستم تو این کتاب بزنم، بگم.» یا «تو متوجه حرفای من تو این فیلم نمی شی.» اکثر مردم متوجه پیام های یک اثر می شن.

اگه کاری که بیرون دادین براش توضیح لازم باشه، نشانه ی ضعف و نقصان اثر شماست. یعنی این که کار به صورت دقیقی انجام نشده و به اندازه کافی واضح و آشکار نیست. ما نمی تونیم پی همه خواننده هامون رو بگیریم

آیا به آزادی بیان اعتقاد داری؟

بله. کاملاً.

درباره ی مسائلی که از نوشتن درباره ی آن ها منع می شی چه نظری داری؟ مواردی که عاقبت آن چنانی هم ندارن و بیشتر به خاطر عرف نمی شه درباره شون نوشت، مثلاً معلولیت های جسمی. می تونی به کسی که فقط یک پا دارد بخندی؟

هر کسی می تونه بخنده ولی هیچ وقت پیش اونی که فلجه این کار رو نمی کنیم. چون که باعث ناراحتی و آزردگی خاطر می شه.

می تونی کارتونی بسازی که موضوع خنده اش معلولیت باشه؟

البته. می تونم. ولی نمی سازم مثلاً در باره ی افراد کور. مردم زیاد کورها رو مسخره می کنن.

طنزنویس های کشورهای دیگه رو می شناسی؟

بله.

به نظر تو طنزنویس های امریکایی با انگلیسی ها چه فرقی دارن؟

فقط،کمی جلوتر!

انگلیسی ها جایی هستن که ما 10، 15 سال پیش بودیم. فقط می تونن توی طنز تصویری پیشرفت کنن. رفتارشون تابع نژادشونه و طنزشون صحنه ای. با وجود این ما تونستیم کارهامون رو تا حدودی شخصی کنیم و کمی هم به «واقع گرایی» نزدیک بشیم. واقع گرایی توی ذات کارهامون دیده می شه. اونا هنوز توی دیالوگای دوطرفه سر سفره صبحانه باقی مونده ن. تصادف با اتومبیل و از این جور چیزا. یه طنزِ صحنه ای محض.

توی کارشون سیاست رو هم در نظر می گیرن؟

بله، تا اندازه ای.

به نظر تو خلاقیت در ذات تو بوده یا به مرور کسب شده؟

فکر کنم هر دوشون. به نظر همه ی ما با یه حساسیت، توانایی و آگاهی بخصوصی به دنیا می آم و باید این ها رو با توانایی جسمی بالاتر ببریم. مطمئناً با یکی از این ها عقب می مونیم. کسایی رو می شناسم که فقط فن بالایی داشتن و پیشرفت نکردن و یا فقط استعداد ذاتی داشتن و در جا زدن. «آشنایی به فن» بحثی که امروز در حال نابود شدنه. جوون های امروزی نسبت به فن و یاد گرفتن اش بی حوصله ان. اون ها فکر می کنن که چون فکر می کنن وجود دارن ولی این کافی نیست. همین که شما فکر کنین باعث نمی شه وجود داشته باشین. باید کاری انجام داد. فکر کردن کافی نیست. حساسیت کافی نیست مردم دوست دارن به خاطر احساساتی بودن شان و افکار و اهداف عالی که دارن همیشه مقبول واقع بشن. ولی هیچ کدوم به تنهایی کافی نیست. چون که فقط این ها رو توی خودتون حس می کنید و بس شما باید یه کاری بکنین. کجای این خوبه که یه رمان محشرِ منتشر نشده داشته باشین و یا به بوم بزرگ نقاشی نشده. این جوری بهتر بشینین توی کافه و با دوستاتون حرف بزنید. اگه کاری بکنی بقیه می شناسنت. من افرادی رو می شناسم که مدعی ان کاملاً مستقل تشریف دارن. یعنی سرِ کار نمی رن. پولی دست شون رو نمی گیره. تو هیچ کاری قاطی نمی شن. و اصلاً نمی دونن که چی می خوان. و البته کسی هم از اون ها نمی پرسه که چی کار می کنی؟ اون ها خودشون رو آزاد می دونن. من این نوع آزادی رو قبول ندارم. چون که افرادی مثل این حتی نمی تونن یه سفر برن جنوب. من معتقد نیستم فردی که در یک شهر زندگی می کنه به اصول اون شهر پایبند نباشه. برای من آزادی یعنی کاری انجام دادن نه این که کاری نکنی. اما اگه کسی نخواد کاری بکنی و یا لباس معمولی بپوشه. آزاده. ولی اگه کسی نخواد کاری بکنه نباید از بقیه انتظار داشته باشه که مثلاً یه ساندویچ گوشت بهش بدن. یا جوراب هاشو بشورن. تو مجبوری همه این کارها رو خودت انجام بدی. اگه می خوای روی میله پرچم زندگی کنی، بکن. ولی اگه باد اومد ناله و زاری نکن.

«آشنایی به فن» بحثی که امروز در حال نابود شدنه. جوون های امروزی نسبت به فن و یاد گرفتن اش بی حوصله ان.

کتاب های شما از لحاظ اجتماعی هم مهم هستن؟

امیدوارم باشن. همه شون. کتاب جدیدم برای بچه هاست. حرف خاصی نداره. ولی عقاید من رو منعکس می کنه. دوست دارم بزرگترها هم بخونندش. این کتاب رو تقدیم کردم به Bob Bob. Cosbey کسی که تاثیر زیادی روی نوشته های من گذاشته. اون تنها چیزی بود که از دانشگاه Roosevelt گیرم اومد.

چرا از Roosevelt بیرون اومدین؟

اول اینکه باید می رفتم سربازی. دوم نمراتم زیاد خوب نبود. به هر حال می خواستم از دانشگاه بیام بیرون. به اندازه ی کافی یاد گرفته بودم.

حسی هم نسبت به دوران دانشگاه دارین؟

در وهله ی اول متأسفم که اصلاً دانشگاه رفتم. منم باید بیرون از دانشگاه بودم و روی چیزهایی که می خواستم کار می کردم. تصور کن چهار سال تمام می تونستی همه جا سفر کنی. می تونستم برم اروپا یا آسیا. کتاب هایی که دوست داشتم رو بخونم. من توی این چهار سال نه برنامه ای داشتم و نه چیزی یاد گرفتم. و از این بدتر نمی شد.

ترجمه ی لاله درویشی – زهرا پرتو

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی