تبیان، دستیار زندگی
دوست پدربزرگ، به دیدنش آمده بود. آنها توی حیاط نشسته بودند و با هم حرف می‏زدند. حسین می‏خواست با پدربزرگ توپ بازی کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاقل و دانا یعنی چی؟

شکلات

دوست پدربزرگ، به دیدنش آمده بود. آنها توی حیاط نشسته بودند و با هم حرف می‏زدند. حسین می‏خواست با پدربزرگ توپ بازی کند. به او گفتم: «پدربزرگ مهمان دارد، بیا برویم توی اتاق با هم بازی کنیم.» دوست پدربزرگ از جیبش دو تا شکلات بیرون آورد. یکی را به من داد و یکی را هم به حسین داد. من شکلات را گرفتم و از او تشکر کردم. اما حسین فوری کاغذ شکلات را باز کرد تا آن را بخورد. توی گوش حسین گفتم: «تشکر کن!» حسین خندید و سرش را تکان داد. او هنوز نمی‏تواند خوب حرف بزند، اما همه‏ی ما می‏دانیم که این‏طوری تشکر می‏کند. دوست پدربزرگ سر مرا بوسید و گفت: «تو خیلی عاقل و دانا هستی. آفرین!» من و حسین به اتاق رفتیم و شکلات‏هایمان را به مادرم نشان دادیم. از مادرم پرسیدم: «عاقل و دانا یعنی چی؟» مادرم کمی فکر کرد و گفت: «امام جعفر صادق (علیه‏السلام) بهترین و قشنگ‏ترین معنی را گفته‏اند. ایشان فرموده‏اند که عاقل کسی است که بی‏موقع حرف نمی‏زند. وقتی از او چیزی بپرسند جواب می‏‏دهد. به حرف‏های دیگران با دقت گوش گوش می‏کند و از آنها چیزهای تازه یاد می‏گیرد و از همه مهم‏تر این که راستگو است.»

حسین داشت شکلاتش را می‏خورد، اما من شکلاتم را نصف کردم و نصف آن را در دهان مادرم گذاشتم. من او را به اندازه‏ی همه‏ی دنیا دوست دارم.

دوست خردسالان

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

*************************************

مطالب مرتبط

لیوان را چه کسی شکسته؟

پذیرایی از عزاداران امام حسین

هر جا که مهربانی باشد خانه‏ی خداست

گنج مادربزرگ

خداوند از همه قوی تر

مهمان خجالتی

شوخی تلفنی

حاصل مهربانی 

الان کار دارم

عاقبت قسم دروغ

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.